historic

base info - اطلاعات اولیه

historic - تاریخی

adjective - صفت

/hɪˈstɔːrɪk/

UK :

/hɪˈstɒrɪk/

US :

family - خانواده
historian
تاریخ شناس
history
تاریخ
prehistory
ماقبل تاریخ
prehistoric
تاریخی
historically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [historic] در گوگل
description - توضیح

  • یک مکان یا ساختمان تاریخی بسیار قدیمی است


  • یک رویداد یا اقدام تاریخی بسیار مهم است و به عنوان بخشی از تاریخ ثبت خواهد شد

  • having taken place or existed in the past


    در گذشته اتفاق افتاده یا وجود داشته است

  • historic times are the periods of time whose history has been recorded


    زمان های تاریخی دوره هایی از زمانی هستند که تاریخ آنها ثبت شده است


  • مهم یا احتمالاً در تاریخ مهم است

  • A historic offence is one that was committed by someone in the past but that they were not charged with at the time


    جرم تاریخی جرمی است که توسط شخصی در گذشته مرتکب شده باشد اما در آن زمان به آن متهم نشده باشد

  • (of a thing or event) important when studied as part of the past


    (از یک چیز یا رویداد) زمانی مهم است که به عنوان بخشی از گذشته مورد مطالعه قرار گیرد


  • یک بنای تاریخی

  • In particular it brought the demolition of most historic buildings in conservation areas under control.


    به ویژه، تخریب بیشتر ساختمان های تاریخی در مناطق حفاظت شده را تحت کنترل درآورد.

  • But this presumptive privilege must be considered in light of our historic commitment to the rule of law.


    اما این امتیاز فرضی باید در پرتو تعهد تاریخی ما به حاکمیت قانون در نظر گرفته شود.

  • Within days, the historic deal inexplicably fell apart.


    ظرف چند روز، معامله تاریخی به طور غیرقابل توضیحی از هم پاشید.

  • historic developments in Eastern Europe


    تحولات تاریخی در اروپای شرقی

  • Emily had, by age eighteen, witnessed stirring and historic events.


    امیلی در سن هجده سالگی شاهد وقایع هیجان انگیز و تاریخی بود.

  • Other less historic factors have tightened the bond.


    سایر عوامل کمتر تاریخی این پیوند را سفت کرده است.

  • In his book Churchill describes that historic first meeting with Roosevelt.


    چرچیل در کتاب خود اولین ملاقات تاریخی با روزولت را شرح می دهد.

  • the historic moment when Nelson Mandela was released from prison


    لحظه تاریخی آزادی نلسون ماندلا از زندان

  • I feel stock returns will eventually gravitate to their historic norms of 10. 5 percent annually since 1925.


    من احساس می کنم بازده سهام در نهایت به معیارهای تاریخی خود یعنی 10.5 درصد در سال از سال 1925 افزایش خواهد یافت.

  • It must be because they are historic that they have been left standing.


    باید به این دلیل باشد که آنها تاریخی هستند که آنها را رها کرده اند.

  • a historic voyage


    یک سفر تاریخی

example - مثال
  • the restoration of historic buildings


    مرمت بناهای تاریخی

  • a historic monument/landmark


    یک بنای تاریخی / نقطه عطف

  • Take a tour of historic sites in the old city.


    با گشت و گذار در مکان های تاریخی شهر قدیمی.

  • Visit historic Chester.


    از چستر تاریخی دیدن کنید.

  • It was a great fight a historic moment in Irish sport.


    این یک مبارزه بزرگ بود، یک لحظه تاریخی در ورزش ایرلند.

  • Murals depict the region's historic events.


    نقاشی های دیواری وقایع تاریخی منطقه را به تصویر می کشد.


  • یک مناسبت واقعا تاریخی

  • The area is of special historic interest.


    منطقه مورد توجه تاریخی خاص است.

  • The party has won a historic victory at the polls.


    این حزب در انتخابات به پیروزی تاریخی رسیده است.

  • in historic times


    در دوران تاریخی

  • There is still more to be done to right the historic injustice of slavery.


    هنوز کارهای بیشتری برای اصلاح بی عدالتی تاریخی برده داری باید انجام شود.

  • The tribunal will consider historic claims dating back to 1840.


    دادگاه دعاوی تاریخی مربوط به سال 1840 را بررسی خواهد کرد.

  • Today is a historic occasion for our country.


    امروز یک موقعیت تاریخی برای کشور ما است.

  • I have been doing some historical research.


    من تحقیقات تاریخی انجام داده ام.

  • Was Robin Hood a historical figure?


    آیا رابین هود یک شخصیت تاریخی بود؟

  • historic buildings


    بنا های تاریخی

  • a historic day/moment


    یک روز/لحظه تاریخی

  • In a historic vote the Church of England decided to allow women to become priests.


    در یک رای گیری تاریخی، کلیسای انگلستان تصمیم گرفت به زنان اجازه کشیش را بدهد.

  • He pleaded guilty to a charge of rape, as well as five historic sexual offences.


    او به اتهام تجاوز جنسی و همچنین پنج جرم جنسی تاریخی اعتراف کرد.

  • historic buildings and monuments


    بناها و بناهای تاریخی

synonyms - مترادف

  • قابل توجه


  • مهم

  • momentous


    با اهمیت

  • consequential


    دارای اهمیت


  • عمده


  • مواد


  • وزین

  • weighty


    معنی دار

  • meaningful


    بسیار بزرگ و مهم

  • monumental


    پر حادثه

  • eventful


    بزرگ

  • big


    بیاد ماندنی

  • notable


    زمین لرزه

  • memorable


    بسیار

  • earthshaking


    خارق العاده


  • نقطه عطف


  • تکتونیکی


  • معروف

  • landmark


    جشن گرفت

  • tectonic


    برجسته


  • فراموش نشدنی

  • celebrated


    پیشگامانه

  • outstanding


    عنوان

  • unforgettable


    مشهور

  • groundbreaking


    زمین کوبنده


  • نقطه عطف تاریخی

  • renowned


    زمین لرزان

  • famed


  • earth-shattering


  • epoch-making


  • earth-shaking


antonyms - متضاد
  • insignificant


    ناچیز

  • unimportant


    بی اهمیت

  • inconsequential


    غیر قابل ملاحظه

  • inconsiderable


    مقدار کمی


  • جزئی


  • قابل اغماض

  • negligible


    اندک


  • کم اهمیت


  • ناشناخته

  • trifling


    معمولی

  • trivial


    بدون جشن


  • غیر تاریخی


  • غیر قابل توجه

  • uncelebrated


    خرده پا

  • unhistoric


    دست و پا زدن

  • unremarkable


    دقیقه

  • paltry


    کثیف

  • petty


    اسمی

  • piddling


    پف کردن


  • غیر قابل تقدیر

  • measly


    بی ارزش

  • nominal


    کوچک

  • piffling


    پا زدن

  • inappreciable


    پیکایونه

  • nugatory


    بیهوده


  • غرغر کردن

  • footling


    اتفاقی

  • picayune


  • frivolous


  • niggling


  • incidental


لغت پیشنهادی

ranked

لغت پیشنهادی

blinkered

لغت پیشنهادی

annelid