eastern

base info - اطلاعات اولیه

eastern - شرقی

adjective - صفت

/ˈiːstərn/

UK :

/ˈiːstən/

US :

family - خانواده
east
شرق
easterly
شرقی
eastbound
به شرق
easternmost
شرقی ترین
eastward
به سمت شرق
google image
نتیجه جستجوی لغت [eastern] در گوگل
description - توضیح

  • در یا از شرق یک کشور یا منطقه

  • in or from the countries in Asia, especially China and Japan


    در داخل یا از کشورهای آسیایی، به ویژه چین و ژاپن

  • in or from the countries in the east part of Europe, especially the countries that used to have Communist governments


    در یا از کشورهای شرق اروپا، به ویژه کشورهایی که قبلاً دارای حکومت های کمونیستی بودند


  • در یا از شرق یک منطقه

  • As far as temperatures are concerned the brighter eastern areas will do better.


    تا آنجا که به دما مربوط می شود، مناطق روشن تر شرقی بهتر عمل خواهند کرد.

  • Roughly one-third of the sites in eastern Berlin are state-owned; establishing who owns the rest could take years.


    تقریباً یک سوم از سایت‌های شرق برلین متعلق به دولت است. تعیین اینکه چه کسی مالک بقیه است ممکن است سال ها طول بکشد.

  • On the other hand people in Britain grew increasingly impressed by the success of the Soviet troops on the eastern front.


    از سوی دیگر، مردم بریتانیا به طور فزاینده ای تحت تأثیر موفقیت نیروهای شوروی در جبهه شرقی قرار گرفتند.

  • At this stage of the itinerary I propose to suspend the journey south and visit the eastern glens.


    در این مرحله از برنامه سفر من پیشنهاد می کنم که سفر به سمت جنوب را به حالت تعلیق درآوریم و از گلنز شرقی بازدید کنیم.

  • Jobs had immediately disappeared, as inefficient eastern industries and bureaucracies were shut down.


    مشاغل بلافاصله ناپدید شدند، زیرا صنایع ناکارآمد شرقی و بوروکراسی ها تعطیل شدند.

  • There was heavy snow in eastern Minnesota yesterday.


    دیروز برف سنگینی در شرق مینه سوتا بارید.

  • Eastern philosophies


    فلسفه های شرقی

  • The company that gets Conrail would dominate eastern railroading.


    شرکتی که Conrail را دریافت می کند، بر راه آهن شرقی تسلط خواهد داشت.

example - مثال
  • eastern Spain


    شرق اسپانیا

  • Eastern Europe


    اروپای شرقی


  • دامنه های شرقی کوه


  • مرکز ولایت ننگرهار در شرق

  • There has been flooding in eastern parts of the city.


    سیل در مناطق شرقی شهر جاری شده است.

  • Eastern culture/cookery


    فرهنگ/آشپزی شرقی

  • The eastern part of the country is very mountainous.


    بخش شرقی کشور بسیار کوهستانی است.

  • Until about 1991, the Eastern bloc was the Soviet Union and the communist countries of eastern Europe.


    تا حدود سال 1991، بلوک شرق اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای کمونیستی اروپای شرقی بود.

  • Buddhism and other Eastern (= Asian) religions fascinate me.


    بودیسم و ​​دیگر مذاهب شرقی (= آسیایی) مرا مجذوب خود می کند.

  • Milwaukee is in the eastern part of Wisconsin.


    میلواکی در بخش شرقی ویسکانسین است.

synonyms - مترادف
  • easterly


    شرقی


  • شرق

  • eastward


    به سمت شرق


  • در ضلع شرقی

  • oriental


    پیر

  • eastwardly


  • gerontogeous


antonyms - متضاد

  • غرب

  • westerly


    غربی


  • به سمت غرب

  • westward


لغت پیشنهادی

attentive

لغت پیشنهادی

pirating

لغت پیشنهادی

breezing