propose

base info - اطلاعات اولیه

propose - پیشنهاد کند

verb - فعل

/prəˈpəʊz/

UK :

/prəˈpəʊz/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [propose] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The government proposed changes to the voting system.


    دولت تغییراتی در سیستم رای دهی پیشنهاد کرد.

  • The Board of Directors is proposing an amendment to Article I.


    هیأت مدیره اصلاحیه ماده یک را پیشنهاد می کند.

  • The three countries had proposed a plan for him to hand over power to a chosen successor.


    سه کشور طرحی را برای او پیشنهاد کرده بودند تا قدرت را به جانشینی منتخب واگذار کند.

  • What would you propose?


    چه چیزی را پیشنهاد می کنید؟

  • Other services will not be affected by the proposed legislation.


    سایر خدمات تحت تأثیر قانون پیشنهادی قرار نخواهند گرفت.

  • It is one of several proposed hospital developments around town.


    این یکی از چندین بیمارستان پیشنهادی در اطراف شهر است.

  • Since the idea was first proposed no action has been taken.


    از زمانی که این ایده برای اولین بار مطرح شد، هیچ اقدامی انجام نشده است.

  • a proposed reform/rule/law/project


    یک اصلاح / قانون / قانون / پروژه پیشنهادی

  • This year we propose a tax increase of 3.9 percent.


    امسال افزایش مالیات 3.9 درصدی را پیشنهاد می کنیم.


  • او پیشنهاد کرد که این کتاب ممنوع شود.


  • او پیشنهاد کرد که این کتاب باید ممنوع شود.

  • It was proposed that the president be elected for a period of two years.


    پیشنهاد شد که رئیس جمهور برای مدت دو سال انتخاب شود.


  • او پیشنهاد تغییر نام شرکت را داد.


  • پیشنهاد شد که این پول از بودجه عمومی پرداخت شود.


  • حالا چه کاری را پیشنهاد می کنید؟

  • How do you propose getting home?


    چگونه پیشنهاد می کنید که به خانه بروید؟

  • We do not propose to take any further action in the matter.


    ما هیچ اقدام دیگری در این مورد پیشنهاد نمی کنیم.


  • او می ترسید که اگر به او پیشنهاد بدهد ممکن است رد شود.


  • او به من پیشنهاد ازدواج داد!


  • برای پیشنهاد ازدواج

  • I propose Tom Ellis for chairman.


    من تام الیس را به عنوان رئیس پیشنهاد می کنم.

  • He was proposed for the job of treasurer.


    او برای شغل خزانه داری پیشنهاد شد.


  • پیشنهاد پیشنهاد (= سخنران اصلی در حمایت از یک ایده در یک مناظره رسمی)


  • او یک راه حل ممکن برای معما پیشنهاد کرد.

  • I'd like to propose a toast to the bride and groom.


    من می خواهم یک نان تست به عروس و داماد پیشنهاد کنم.

  • The measures have been proposed as a way of improving standards.


    این اقدامات به عنوان راهی برای بهبود استانداردها پیشنهاد شده است.

  • The plan originally proposed was ruled completely unrealistic.


    طرحی که در ابتدا پیشنهاد شده بود کاملا غیرواقعی اعلام شد.

  • the newly proposed amendments


    اصلاحات پیشنهادی جدید

  • She proposed a reduction in the state president's powers.


    او کاهش اختیارات رئیس جمهور ایالت را پیشنهاد کرد.

  • The proposed trip to Spain had to be cancelled at the last minute.


    سفر پیشنهادی به اسپانیا باید در آخرین لحظه لغو می شد.

  • Are you seriously proposing that we should allow this situation to continue?


    آیا شما به طور جدی پیشنهاد می کنید که اجازه دهیم این وضعیت ادامه پیدا کند؟

synonyms - مترادف

  • پیشرفت


  • پیشنهاد می دهد


  • پیشنهاد


  • حرکت


  • حاضر

  • proffer


    مطرح کردن

  • propound


    ارسال


  • جدول


  • مناقصه

  • tender


    ترجیح می دهند


  • قضیه

  • proposition


    توصیه


  • مدافع


  • جهش

  • bid


    آوردن

  • bounce


    برس


  • فایل

  • broach


    آغازکردن


  • کلبه

  • initiate


    ژست

  • lodge


    قرار دادن


  • پروژه

  • posit


    بوم نقاشی


  • شناور

  • propone


    معرفی کنید

  • canvass


    رای


  • استناد کنند



  • adduce



antonyms - متضاد

  • کنار کشیدن


  • پاسخ

  • condemn


    محکوم کردن


  • انکار

  • disbelieve


    کافر شدن

  • discourage


    دلسرد کردن

  • dissuade


    منصرف کردن


  • چشم پوشی


  • مخالفت کنند


  • رد کردن


  • دفع کردن


  • عقب نشینی

  • repulse


    پس گرفتن

  • retreat


    محاسبه


  • اندازه گرفتن


  • خودداری کنید


  • گرفتن

  • withhold


    بگو


  • کاهش می یابد

  • disapprove


    خودداری


  • رد


  • مکث

  • refrain


    بی توجهی


  • متوقف کردن

  • halt


    اعتراض

  • disregard


    ثابت كردن

  • repel


    خاموش کردن





لغت پیشنهادی

grant

لغت پیشنهادی

misunderstand

لغت پیشنهادی

ongoing