annual
annual - سالانه
adjective - صفت
UK :
US :
یک بار در سال اتفاق می افتد
بر اساس یا محاسبه شده در یک دوره یک ساله
گیاهی که یک سال یا یک فصل زندگی می کند
a book especially for children, that is produced once a year with the same title but different stories, pictures etc
کتابی مخصوص کودکان که سالی یک بار با همین عنوان اما داستان ها، تصاویر و غیره متفاوت تولید می شود
رویدادهای سالانه یک بار در سال اتفاق می افتد
در یک دوره یک ساله محاسبه می شود
هر سال یک بار اتفاق می افتد
مربوط به دوره یک ساله
a book or magazine published once a year especially for children, with the same title and style but different contents
کتاب یا مجله ای که سالی یک بار مخصوصاً برای کودکان با همان عنوان و سبک اما محتوای متفاوت منتشر می شود
a yearbook
آ سالنامه
گیاهی که رشد می کند، دانه تولید می کند و ظرف یک سال می میرد
از یا برای یک دوره یک ساله
a publication appearing once a year
نشریه ای که سالی یک بار منتشر می شود
هر سال یک بار اتفاق می افتد یا مربوط به یک دوره یک ساله است
وی تصمیم خود را در اعتکاف سالانه هیئت امنا در 19 شهریور اعلام کرد.
به گفته تحلیلگران، نرخ رشد سالانه 2.3 درصد را نشان می دهد.
درآمد سالانه او حدود 75000 دلار است.
To try to cut down on internecine warfare, Mr Florio oversaw annual meetings at which he encouraged publishers to work together.
برای تلاش برای کاهش جنگ داخلی، آقای فلوریو بر جلسات سالانه نظارت داشت که در آن ناشران را تشویق به همکاری با یکدیگر می کرد.
این طرح برای جلوگیری از دعواهای سالانه پارلمانی بود.
بازده درصد سالانه بازدهی است که سرمایه گذار از یک سهم به دست می آورد.
در نیمه اول دهه 1970، اقتصاد با نرخ سالانه 7 درصد رشد می کرد.
رقص سالانه بازگشت به خانه در مدرسه
در کمال تعجب دانشمندان، شرایط تابستانی طبقات سالانه قابل مشاهده را به جا گذاشت.
an annual meeting/event/report/conference
یک نشست / رویداد / گزارش / کنفرانس سالانه
دوازدهمین جشنواره موسیقی سالانه از جمعه 25 تا دوشنبه 28 اکتبر برگزار می شود.
بودجه به صورت سالانه اعطا خواهد شد.
او رقص سالانه شام کریسمس امسال را ترتیب داد.
an annual income/revenue/budget/fee/salary/turnover
درآمد / درآمد / بودجه / هزینه / حقوق / گردش مالی سالانه
متوسط نرخ رشد سالانه 8 درصد
کل هزینه های سالانه ما کاهش یافته است.
تصمیم گرفتم از مرخصی سالیانه خود استفاده کنم تا در کنار همسر و نوزادم باشم.
annual rainfall
بارندگی سالانه
an annual event/visit/holiday
یک رویداد/بازدید/تعطیلات سالانه
شرکتها گزارشهای سالانه خود را برای اطلاع عموم از فعالیتهای سال گذشته منتشر میکنند.
annual income/salary/profit
درآمد/حقوق/سود سالانه
یک حقوق سالانه
هزینه های سالانه ما به طور پیوسته افزایش یافته است.
سالانه فوتبال کالج Sports Illustrated.
این گروه امیدوار است که سمینار را به یک رویداد سالانه تبدیل کند.
او سالانه بیش از 200000 یورو درآمد دارد.
این یک شرکت مواد غذایی و کشاورزی با فروش سالانه 1 میلیارد دلار یا بیشتر است.
این افزایش نرخ تورم سالانه را به 1.6 درصد می رساند.
The Board approved a 7% increase in the annual dividend on the company's common stock from $1.80 to $1.92 per share.
هیئت مدیره افزایش 7 درصدی سود سالانه سهام عادی شرکت را از 1.80 دلار به 1.92 دلار برای هر سهم تصویب کرد.