book
book - کتاب
noun - اسم
UK :
US :
مجموعه ای از صفحات چاپ شده که در یک جلد کنار هم قرار می گیرند تا بتوانید آنها را بخوانید
مجموعه ای از ورق های کاغذ که در یک جلد کنار هم قرار گرفته اند تا بتوانید روی آنها بنویسید
مجموعه ای از چیزها مانند تمبر، کبریت یا بلیط که در کنار هم در یک جلد کاغذی نگهداری می شوند
یکی از قسمت هایی که یک کتاب بسیار بزرگ مانند کتاب مقدس به آن تقسیم می شود
کتابی درباره افراد و رویدادهای خیالی
کتاب هایی که افراد و رویدادهای خیالی را توصیف می کنند
رمان ها و نمایشنامه هایی که از آثار هنری مهم محسوب می شوند
کتاب هایی که افراد و رویدادهای واقعی را توصیف می کنند
کتاب هایی درباره رویدادهای خیالی در آینده یا سفرهای فضایی
کتابی مانند فرهنگ لغت یا دایره المعارف که برای یافتن اطلاعات به آن نگاه می کنید
کتابی درباره موضوع خاصی که در کلاس درس استفاده می کنید
کتابی که باید به عنوان بخشی از دوره خود مطالعه کنید
کتابی که به بازدیدکنندگان درباره یک شهر یا کشور می گوید
کتابی برای کودکان با تصاویر فراوان
کتابی که جلد سفت و سختی دارد
کتابی که جلد کاغذی دارد
کتابی درباره زندگی یک شخص واقعی که توسط شخص دیگری نوشته شده است
کتابی که یک نفر درباره زندگی خودش نوشته است
کتابی که به شما می گوید چگونه غذاهای مختلف بپزید
to make arrangements to stay in a place eat in a restaurant go to a theatre etc at a particular time in the future
هماهنگی برای اقامت در یک مکان، غذا خوردن در یک رستوران، رفتن به تئاتر و غیره در زمان خاصی در آینده
ترتیب دادن برای اجرای شخصی مانند خواننده در یک تاریخ خاص
ترتیب دادن برای کسی که به هتل برود، با هواپیما پرواز کند و غیره
برای درج نام شخصی به همراه اتهامی که به آنها وارد شده است به طور رسمی در سوابق پلیس
when a referee in a sports game books a player who has broken the rules, he or she officially writes down the player’s name in a book as a punishment
زمانی که داور در یک بازی ورزشی به بازیکنی که قوانین را زیر پا گذاشته است، کارت زرد می گیرد، به عنوان تنبیه، رسماً نام بازیکن را در کتاب می نویسد.
سوابق حسابداری یک کسب و کار
لیستی از مشتریان و سفارشات یک شرکت برای کالاها
سوابق یک شرکت از افرادی که برای آن کار می کنند
کتابی که حاوی رکورد یا فهرست رسمی است
لیستی از اوراق قرضه، سهام و غیره که یک فروشنده باید در یک زمان خاص ارائه دهد
مسئولیت سازماندهی انتشار اوراق بهادار (=هنگام فروش اوراق قرضه، سهام جدید و غیره)
برای وارد کردن رقم در دفاتر حساب شرکت
میزش پر از کتاب بود.
hardback/paperback books
کتاب های جلد کاغذی/شومیز
یک کتاب داستان کوتاه
خواندن/نوشتن/انتشار کتاب
reference/children's/library books
کتاب های مرجع/کودکان/کتابخانه
کتاب جدید جی کی رولینگ
کتابی در مورد حیات وحش
او کتابی در زمینه معماری محلی نوشته است.
کتاب تمرین
a notebook
یک دفترچه یادداشت
کتاب تمبر / بلیط / مسابقات
a chequebook
یک دسته چک
انجام دادن کتاب ها (= بررسی حساب ها)
شما باید دوباره کتابها را مرور کنید. یک جایی اشتباه است
او کتاب ها را برای ما انجام می دهد.
کتاب های کتاب مقدس
آنها کتابی را در مورد اینکه چه کسی قهرمان قهرمانی می شود باز کرده اند.
من در حال حاضر در کتاب های خوب او هستم زیرا آشپزخانه را تمیز کردم.
ما اطمینان حاصل خواهیم کرد که افرادی که مرتکب کلاهبرداری می شوند از طریق دادگاه محاکمه شوند.
She always does everything by the book.
او همیشه همه چیز را با کتاب انجام می دهد.
پلیس کتاب پرونده را بسته است (= تلاش برای حل آن را متوقف کرده است).
فیزیک هسته ای برای بسیاری از ما یک کتاب بسته است.
حسابدار او سال ها بود که کتاب ها را می پخت.
یک نفر مشغول پختن کتاب ها بود.
او تمام ترفندهای کتاب را امتحان می کند تا شما را از برنده شدن باز دارد.
او همیشه بینی خود را در یک کتاب دارد.
او جایگاه خود را در کتاب های تاریخ به دست آورده است.
این تقلب در کتاب من است.
ما در حال حاضر تعداد بسیار کمی از پرستاران را در کتاب خود داریم.
اکثر خانه های کتاب ما در شمال شهر است.
ما پنجاه نفر روی کتاب داریم.
جلد
کار کردن
انتشار
tome
تام
راهنما
manual
کتابچه راهنمای
عنوان
رمان
opus
اپوس
handbook
دفترچه راهنما
companion
همراه و همدم
hardback
جلد سخت
organ
عضو
paperback
شومیز
چاپ
storybook
کتاب داستان
textbook
کتاب درسی
آلبوم
bestseller
کتاب پرفروش
مقاله
داستان
hardcover
جلد گالینگور
manuscript
نسخه خطی
monograph
تک نگاری
nonfiction
غیر داستانی
omnibus
omnibus
primer
آغازگر
printing
پشت نرم
softback
پوشش نرم
softcover
متن
cancel
لغو
کنار کشیدن
discard
دور انداختن
scrap
باطله
abort
سقط
رها کردن
void
خالی
null
باطل کردن
nullify
خراش
scratch
اسکراب
scrub
نفی کردن
negate
لغو کردن
override
رد
عقب انداختن
چمن
postpone
axeUK
turf
تعلیق کند
axeUK
زمانبندی دوباره
suspend
nix
reschedule
به تعویق انداختن
nix
تاخیر انداختن
defer
قفسه
axUS
shelve
باطل
axUS
لغو کند
annul
خاتمه دادن
abolish
باطل و باطل شود
terminate
تمامش کن
render null and void
کنار گذاشتن