text

base info - اطلاعات اولیه

text - متن

noun - اسم

/tekst/

UK :

/tekst/

US :

family - خانواده
textual
متنی
google image
نتیجه جستجوی لغت [text] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • رایانه ای که می تواند متن را پردازش کند

  • printed text


    متن چاپ شده

  • Highlight the area of text on screen and press the ‘delete’ key.


    ناحیه متن را روی صفحه برجسته کنید و کلید حذف را فشار دهید.


  • متن را با دقت بخوانید و سپس به سوالات پاسخ دهید.

  • She sent me a text to say she would be late.


    برایم پیامک فرستاد تا بگوید دیر می آید.

  • My job is to lay out the text and graphics on the page.


    کار من این است که متن و گرافیک را روی صفحه قرار دهم.

  • She wrote the text for a book of photographs.


    او متن یک کتاب عکس نوشته است.

  • The newspaper had printed the full text of the president's speech.


    این روزنامه متن کامل سخنان رئیس جمهور را چاپ کرده بود.

  • Can you act out this scene without referring to the text?


    آیا می توانید این صحنه را بدون مراجعه به متن بازی کنید؟

  • The filmed version of Henry V stays close to the original text.


    نسخه فیلمبرداری شده هنری پنجم به متن اصلی نزدیک می شود.


  • یک متن ادبی

  • sacred/religious/ancient texts


    متون مقدس/مذهبی/قدیمی

  • medical texts


    متون پزشکی

  • one of the best HTML text editors available


    یکی از بهترین ویرایشگرهای متن HTML موجود است

  • When you point at the icon, a small text box appears.


    هنگامی که به نماد اشاره می کنید، یک جعبه متن کوچک ظاهر می شود.

  • Use the mouse to move chunks of text from place to place.


    از ماوس برای جابجایی تکه های متن از مکانی به مکان دیگر استفاده کنید.

  • The program allows you to import text files from other word processors.


    این برنامه به شما امکان می دهد فایل های متنی را از دیگر واژه پردازها وارد کنید.

  • We discussed the use of metaphor in the text.


    در مورد استفاده از استعاره در متن بحث کردیم.

  • a poetic text about growing up in rural England


    متنی شاعرانه درباره بزرگ شدن در روستاهای انگلستان

  • Hand symbols in the main body of the text cross-refer the reader to the appendices.


    نمادهای دست در بدنه اصلی متن خواننده را به پیوست ها ارجاع می دهند.

  • The catalogue consists of colour reproductions of the paintings with accompanying text.


    کاتالوگ شامل بازتولید رنگی نقاشی ها با متن همراه است.

  • The illustrations are printed separately from the main text.


    تصاویر جدا از متن اصلی چاپ می شوند.

  • The photographs are accompanied by text.


    عکس ها همراه با متن هستند.

  • He stood up and began reading from a prepared text.


    از جایش بلند شد و از روی متن آماده شده شروع به خواندن کرد.

  • She strayed from the text in a few places to illustrate some of her more interesting points.


    او در چند جا از متن دور شد تا برخی از نکات جالب‌تر خود را نشان دهد.

  • I posted the full text for free on my site.


    متن کامل را به صورت رایگان در سایتم قرار دادم.

  • Her books appear on lists of recommended texts in universities.


    کتاب های او در فهرست متون توصیه شده در دانشگاه ها ظاهر می شود.

  • The book exhibits a close reading of primary texts as well as scholarly commentaries.


    این کتاب خوانش دقیق متون اولیه و همچنین تفسیرهای علمی را به نمایش می گذارد.

  • We're studying dramatic texts by Mexican playwrights.


    ما در حال مطالعه متون نمایشی نمایشنامه نویسان مکزیکی هستیم.

  • It is one of the most difficult literary texts of all time.


    این یکی از دشوارترین متون ادبی تمام دوران است.

  • Students are requested not to buy texts prior to the first class.


    از دانش آموزان خواهشمند است از خرید متن قبل از کلاس اول خودداری کنند.

synonyms - مترادف
  • words


    کلمات

  • wording


    جمله بندی


  • محتوا

  • contents


    فهرست


  • بدن


  • اصطلاح


  • زبان

  • phrasing


    واژه شناسی

  • terminology


    پرحرفی

  • verbiage


    دیکشنری

  • diction


    خطوط

  • lines


    عبارت شناسی

  • parlance


    واژه نامه

  • phraseology


    متن نوشته

  • wordage


    مکان


  • موضوع

  • locution


    جمله


  • مقاله


  • مبانی


  • موتیف

  • fundamentals


    انگیزه

  • motif


    پاراگراف

  • motive


    بند

  • paragraph


    انتخاب کلمات

  • stanza


    نوبت عبارت

  • choice of words


    شیوه بیان


  • بدنه اصلی


  • موضوع اصلی




antonyms - متضاد
  • ignorance


    جهل


  • هیچ چی

  • nothingness


    هیچی

  • insignificance


    بی اهمیت بودن

  • meaninglessness


    بی معنی بودن

  • zero


    صفر


  • سطح

  • exterior


    خارجی

  • exteriority


    بیرونی


  • خارج از

  • cowardice


    بزدلی


  • فقر

  • periphery


    حاشیه


  • ترس

لغت پیشنهادی

piety

لغت پیشنهادی

periphery

لغت پیشنهادی

ants