rather

base info - اطلاعات اولیه

rather - نسبتا

adverb - قید

/ˈræðər/

UK :

/ˈrɑːðə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [rather] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • rather odd/strange/unusual


    نسبتاً عجیب/غریب/غیر معمول


  • مبلغ نسبتاً زیادی پول

  • A rather small number of people turned up.


    تعداد نسبتا کمی از مردم آمدند.

  • They took a rather different approach.


    آنها رویکرد نسبتاً متفاوتی در پیش گرفتند.

  • I thought it was a rather good idea.


    فکر کردم ایده نسبتا خوبی بود.

  • The instructions were rather complicated.


    دستورالعمل ها نسبتاً پیچیده بودند.

  • She fell and hurt her leg rather badly.


    افتاد و پایش به شدت آسیب دید.

  • I didn't fail the exam; in fact I did rather well!


    من در امتحان مردود نشدم. در واقع من خیلی خوب عمل کردم!

  • It was a rather difficult question.


    سوال نسبتاً سختی بود.

  • It was rather a difficult question.


    نسبتاً سوال سختی بود.

  • He looks rather like his father.


    او بیشتر شبیه پدرش است.

  • The patient has responded to the treatment rather better than expected.


    بیمار به درمان بهتر از حد انتظار پاسخ داده است.

  • He was conscious that he was talking rather too much.


    او حواسش بود که خیلی زیاد حرف می‌زند.

  • I've always rather liked Charlie.


    من همیشه چارلی را بیشتر دوست داشتم.

  • I rather suspect we're making a mistake.


    من ترجیح می دهم که ما اشتباه کنیم.

  • We were rather hoping you'd be able to do it by Friday.


    ما بیشتر امیدوار بودیم که تا جمعه بتوانید این کار را انجام دهید.

  • She worked as a secretary or rather a personal assistant.


    او به عنوان منشی یا بهتر بگوییم دستیار شخصی کار می کرد.

  • In the end he had to walk—or rather run—to the office.


    در پایان مجبور شد راه برود - یا بهتر بگویم بدود - تا دفتر.

  • The walls were not white but rather a sort of dirty grey.


    دیوارها سفید نبودند، بلکه یک جور خاکستری کثیف بودند.


  • مشکل در کل سیستم نیست، بلکه در یک بخش کوچک است.

  • I think I'll have a cold drink rather than coffee.


    فکر می کنم به جای قهوه یک نوشیدنی سرد بخورم.

  • Why didn't you ask for help rather than trying to do it on your own?


    چرا به جای تلاش برای انجام آن به تنهایی، درخواست کمک نکردید؟

  • ‘I'm going climbing tomorrow.’ ‘Rather you than me!’


    من فردا می روم کوهنوردی. به جای من!

  • She'd rather die than give a speech.


    او ترجیح می دهد بمیرد تا سخنرانی.

  • ‘Do you want to come with us?’ ‘No, I'd rather not.’


    «می‌خواهی با ما بیایی؟» «نه، ترجیح می‌دهم نه.»


  • ترجیح می دهید پیاده روی کنید یا با اتوبوس؟

  • ‘Do you mind if I smoke?’ ‘Well, I'd rather you didn't.’


    «آیا برایت مهم نیست که من سیگار بکشم؟» «خب، ترجیح می‌دهم سیگار نکشی.»

  • Personally I'd rather see the money and resources going into education.


    من شخصاً ترجیح می‌دهم که پول و منابع صرف آموزش شود.


  • من ترجیح می‌دهم یک محصول ساده داشته باشم که واقعاً کار کند تا محصولی فانتزی که قابل اعتماد نیست.

  • The exam was fairly difficult.


    امتحان نسبتاً سخت بود.

  • The exam was quite difficult.


    امتحان خیلی سخت بود

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • فوق العاده

  • insignificantly


    به طور ناچیز


  • مقدار کمی

  • utterly


    کاملا

  • violently


    با خشونت

  • negligibly


    بطور ناچیز


  • اندکی

  • nominally


    به صورت اسمی

  • inconsiderably


    بطور غیر قابل ملاحظه ای

  • inappreciably


    به طور غیر قابل تقدیر

  • imperceptibly


    به طور نامحسوس


  • به سختی

  • scarcely


    به ندرت

  • marginally


    در حاشیه


  • تاحدی


  • اندک

  • scantly


    فقط فقط


  • فقط به سختی


  • کمی


  • حداقل

  • minimally


    بطور کلی


  • معمولا


  • به طور معمول


  • نه

  • commonly


    فقط


  • باریک

  • not


    نه خیلی


  • سرتاسر

  • narrowly



  • superficially


لغت پیشنهادی

conductivity

لغت پیشنهادی

bom

لغت پیشنهادی

instruments