similar

base info - اطلاعات اولیه

similar - مشابه

adjective - صفت

/ˈsɪmələr/

UK :

/ˈsɪmələ(r)/

US :

family - خانواده
similarity
شباهت
dissimilarity
عدم شباهت
dissimilar
غیر مشابه
similarly
به طور مشابه
google image
نتیجه جستجوی لغت [similar] در گوگل
description - توضیح

  • تقریبا همان


  • شبیه به چیزی یا شخص دیگری


  • بسیار شبیه - به ویژه در مورد نحوه ظاهر یا رفتار افراد استفاده می شود


  • بسیار شبیه


  • دقیقا همینطور


  • داشتن همان رنگ، سبک، طرح و غیره با چیزهای دیگر - در مورد لباس ها یا مبلمانی که با هم می پوشید یا استفاده می کنید استفاده می شود


  • نسبتا شبیه به چیزی


  • به نظر می رسد یا تقریباً، اما نه دقیقاً، یکسان است


  • به نظر می رسد یا تقریباً یکسان است، اگرچه دقیقاً نیست


  • این از اتاق جیم بزرگتر است، اما بسیار شبیه است.

  • It's bigger than Jim's room but it's very similar.


    وقتی به این دو فرش نگاه می‌کنید، می‌بینید که نقش‌ها بسیار شبیه به هم هستند.

  • When you look at these two carpets, you can see that the patterns are very similar.


    سیاست دموکراتیک در حال ظهور و اقتصاد بازار هدایت شده نیز مشابه است.

  • Its emerging democratic polity and guided market economy are also similar.


    هنوز به خوبی تعریف نشده است که آیا رویکرد مشابهی برای آسیب مجرای صفراوی پس از کوله سیستکتومی لاپاروسکوپی توجیه می شود یا خیر.

  • It has not yet been well defined, whether a similar approach is justified for bile duct injury after laparoscopic cholecystectomy.


    حروف پررنگ نشان دهنده آمینو اسیدهای یکسان یا مشابه بین دو پروتئین با تعداد باقی مانده اسیدهای آمینه است.

  • Bold face letters represent amino acids identical or similar between two proteins with the numbers of amino acid residues.


    مورد Scaevola شبیه سلسوس است. و در اولپیان نیز چنین موردی وجود دارد.

  • Scaevola's case resembles Celsus'; and there is a similar case in Ulpian.


    این مناطق دارای چشم انداز تورمی مشابه، نیروی کار کم هزینه و نرخ رشد پیش بینی شده دو تا چهار برابر نرخ رشد ما هستند.

  • These regions have similar inflation outlooks, low-cost labor and projected growth rates two to four times our own growth rate.


    موضع فعلی این است که کشورهای مختلف قوانین حفاظت از داده‌ها را وضع کرده‌اند که الگوهای مشابهی دارند اما تفاوت‌های قابل توجهی در جزئیات دارند.

  • The present position is that various countries have enacted data protection laws which have similar patterns but significant differences of detail.


    این قانون به عنوان الگویی برای سیاست های مشابه در سایر ایالت ها عمل کرده است.

  • The law has served as a model for similar policies in other states.


    من می دانم که چه احساسی دارید، زیرا من مشکل مشابهی دارم.

  • I know how you feel because I have a similar problem.


    مشخص شده است که این نمونه ها از نظر اجتماعی-اقتصادی بسیار شبیه به یک نمونه معرف هستند.

  • These samples have been found to be very similar socioeconomically to a representative sample.


    تفنگداران دریایی همچنین با وسایل نقلیه حمله سریع شبیه به کالسکه های تپه ای آزمایش کردند.

  • The Marines also experimented with fast-attack vehicles, similar to dune buggies.


    آیا چیزی شبیه به این ماده اما ارزان تر دارید؟


example - مثال
  • We have very similar interests.


    ما علایق بسیار مشابهی داریم.

  • The experiment was repeated, with similar results.


    آزمایش با نتایج مشابه تکرار شد.

  • I came across a similar situation last year.


    من سال گذشته با چنین وضعیتی مواجه شدم.

  • The brothers look very similar.


    برادرها خیلی شبیه هم هستند.

  • The three portraits are remarkably similar.


    این سه پرتره به طرز چشمگیری شبیه هم هستند.


  • سبک تدریس من شبیه اکثر معلمان دیگر است.

  • The case is strikingly similar to another case from the 1990s.


    این پرونده به طرز چشمگیری شبیه به پرونده دیگری از دهه 1990 است.

  • The two houses are similar in size.


    این دو خانه از نظر اندازه شبیه هم هستند.

  • All the narratives follow a similar pattern.


    همه روایات از یک الگوی مشابه پیروی می کنند.

  • The disease attacks the immune system in a similar way to AIDS.


    این بیماری به روشی مشابه ایدز به سیستم ایمنی حمله می کند.

  • She easily won today and hopes to carry on in a similar vein tomorrow.


    او امروز به راحتی برنده شد و امیدوار است فردا نیز به همین روش ادامه دهد.


  • رنگ را با یک تکه چوب یا چیزی مشابه هم بزنید.

  • The scene in the picture was eerily similar to what I had seen in my dream.


    صحنه تصویر به طرز وحشتناکی شبیه چیزی بود که در خواب دیده بودم.

  • Their experiences are superficially similar.


    تجربیات آنها ظاهراً مشابه است.

  • countries with broadly similar characteristics


    کشورهایی با ویژگی های مشابه

  • All our patients have broadly similar problems.


    همه بیماران ما تقریباً مشکلات مشابهی دارند.

  • My father and I have similar views on politics.


    من و پدرم دیدگاه های مشابهی در مورد سیاست داریم.

  • I bought some new shoes which are very similar to a pair I had before.


    من چند کفش جدید خریدم که خیلی شبیه به جفتی است که قبلا داشتم.

  • Paul is very similar in appearance to his brother.


    پل از نظر ظاهری بسیار شبیه برادرش است.

  • They both went to Ivy League schools and have similar backgrounds.


    آنها هر دو به مدارس آیوی لیگ رفتند و سوابق مشابهی دارند.

  • He used similar tactics to win the last election.


    او از تاکتیک های مشابهی برای پیروزی در انتخابات گذشته استفاده کرد.

  • The disease affects both sexes similarly.


    این بیماری هر دو جنس را به طور یکسان درگیر می کند.

synonyms - مترادف
  • alike


    یکسان

  • comparable


    قابل مقایسه

  • identical


    همسان


  • استوار

  • matched


    تطبیق

  • matching


    تطابق


  • بستن


  • برابر

  • equivalent


    معادل

  • indistinguishable


    غیر قابل تشخیص


  • پسندیدن


  • لباس فرم

  • almost identical


    تقریبا یکسان

  • commensurate


    متناسب

  • congruent


    متجانس

  • congruous


    برش از همان پارچه

  • cut from the same cloth


    قابل تعویض

  • exchangeable


    همگن

  • homogeneous


    بسیار مشابه

  • homogenous


    نزدیک

  • interchangeable


    همتراز


  • مترادف


  • همان

  • on par


    سازگار


  • تکراری

  • synonymous


    دقیق


  • قابل تشخیص نیست

  • conformable


  • duplicate




antonyms - متضاد

  • ناهمسان

  • dissimilar


    غیر مشابه

  • unalike


    مشابه

  • antithetical


    متضاد

  • disparate


    مختلف


  • متمایز

  • incomparable


    غیر قابل مقایسه

  • incompatible


    ناسازگار

  • incongruent


    ناهماهنگ

  • inconsistent


    نابرابر

  • mismatched


    در تضاد

  • unequal


    مخالف


  • متفاوت است

  • contrary


    قابل تشخیص

  • contrasting


    غیر یکسان

  • differing


    یکسان نیست

  • distinctive


    بر خلاف

  • distinguishable


    غیر مرتبط

  • non-identical


    در واریانس


  • درگیری

  • opposed


    متناقض


  • قابل تمایز

  • unrelated


    نامتناسب

  • at variance


  • clashing


  • conflicting


  • contradictory


  • contrastive


  • differentiable


  • discrepant


  • disproportionate


لغت پیشنهادی

impasse

لغت پیشنهادی

braced

لغت پیشنهادی

stratospheric