consistent

base info - اطلاعات اولیه

consistent - استوار

adjective - صفت

/kənˈsɪstənt/

UK :

/kənˈsɪstənt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [consistent] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
synonyms - مترادف

  • ثابت


  • پایدار


  • قابل اعتماد

  • dependable


    زوج


  • منظم


  • بدون تغییر

  • reliable


    بی انحراف

  • unchanging


    لباس فرم

  • undeviating


    همگن


  • مداوم

  • homogeneous


    تزلزل ناپذیر

  • persistent


    غیر متغیر

  • unswerving


    قابل پیش بینی

  • unvarying


    شکست ناپذیر

  • orderly


    بی نوسان

  • predictable


    تغییر ناپذیر

  • unfailing


    یکسان

  • unfluctuating


    درست است، واقعی

  • unwavering


    انتظار می رود

  • invariable


    درست تایپ


  • درست شد


  • همیشگی

  • expected


    مستمر


  • بدون وقفه

  • fixed


  • invariant


  • changeless


  • perpetual


  • continuous


  • continual


  • uninterrupted


antonyms - متضاد
  • inconsistent


    ناسازگار

  • capricious


    دمدمی مزاج

  • unstable


    ناپایدار


  • متغیر

  • erratic


    بی رویه

  • inconstant


    متناقض

  • irregular


    در حال نوسان

  • contradictory


    غیر قابل پیش بینی

  • fluctuating


    تغییر پذیر

  • unpredictable


    نا معلوم

  • changeable


    لاغر

  • uncertain


    تغییر می کند

  • discrepant


    نوسان دار

  • paradoxical


    بی قرار

  • discordant


    مبهم

  • labile


    بی ثبات


  • ناهموار. ناجور

  • incongruent


    متفاوت است

  • fluctuant


    ناهمخوان

  • unsettled


    فرار

  • vagarious


    منحرف کننده

  • fickle


    انتقال

  • uneven


    ناپایا

  • varying


    سوسو زدن

  • incongruous


    مایع

  • volatile


  • deviating


  • shifting


  • unsteady


  • flickery


  • fluid


لغت پیشنهادی

cleaned

لغت پیشنهادی

showing

لغت پیشنهادی

flaunt