teaching

base info - اطلاعات اولیه

teaching - درس دادن

noun - اسم

/ˈtiːtʃɪŋ/

UK :

/ˈtiːtʃɪŋ/

US :

family - خانواده
teacher
معلم
teach
آموزش دهید
google image
نتیجه جستجوی لغت [teaching] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • She wants to go into teaching (= make it a career).


    او می خواهد به تدریس برود (= آن را به یک شغل تبدیل کند).

  • He has now retired from full-time teaching


    او اکنون از تدریس تمام وقت بازنشسته شده است

  • The course combines classroom teaching and distance learning.


    این دوره ترکیبی از آموزش کلاسی و آموزش از راه دور است.


  • واقعا چقدر تدریس می کنید؟


  • حرفه معلمی


  • کادر آموزشی

  • traditional/innovative teaching methods


    روش های تدریس سنتی/ ابتکاری

  • Applicants must hold a recognized teaching qualification.


    متقاضیان باید دارای مدرک تحصیلی شناخته شده باشند.


  • دیدگاه هایی که مخالف آموزه های سنتی کاتولیک است

  • the teachings of Lenin


    آموزه های لنین


  • موسیقی می تواند یک ابزار آموزشی ارزشمند باشد.

  • I have a part-time teaching job.


    من شغل تدریس پاره وقت دارم.

  • Critics say that these tests waste teaching time.


    منتقدان می گویند که این آزمون ها زمان تدریس را تلف می کند.

  • I've been in teaching for ten years.


    ده سال است که تدریس می کنم.

  • Mr Murphy retired at the end of a 30-year teaching career.


    آقای مورفی پس از پایان 30 سال سابقه تدریس بازنشسته شد.

  • She used puppets as teaching aids.


    او از عروسک ها به عنوان وسایل کمک آموزشی استفاده می کرد.


  • هدف از این کمپین ترویج آموزش علوم است.

  • The teaching year runs from October to May.


    سال آموزشی از اکتبر تا مه ادامه دارد.

  • Work experience is integrated into the teaching programme.


    تجربه کاری در برنامه آموزشی ادغام شده است.

  • Write each teaching point on the whiteboard.


    هر نکته آموزشی را روی تخته وایت برد بنویسید.

  • He has extensive teaching experience.


    او تجربه تدریس زیادی دارد.

  • Teaching methods have not changed as much as people might think.


    روش های تدریس آنقدر که مردم فکر می کنند تغییر نکرده است.

  • The system should reward good classroom teaching.


    این سیستم باید به تدریس خوب کلاسی پاداش دهد.

  • secondary school teaching


    تدریس در دبیرستان

  • The culture is based in the teachings of Confucius.


    فرهنگ مبتنی بر آموزه های کنفوسیوس است.

  • He was hoping to deepen his awareness of Islamic teaching.


    او امیدوار بود که آگاهی خود را از تعلیمات اسلامی عمیق تر کند.

  • the fundamental teachings of the Buddha


    آموزه های اساسی بودا

  • the disciples who passed on Jesus's teaching


    شاگردانی که تعالیم عیسی را منتقل کردند

  • the Church's teaching on forgiveness


    آموزش کلیسا در مورد بخشش

  • He followed the teachings of the Bible on this subject.


    او از آموزه های کتاب مقدس در این زمینه پیروی کرد.

  • He's always wanted to go into teaching.


    او همیشه می خواست به سمت تدریس برود.

synonyms - مترادف

  • تحصیلات


  • دستورالعمل

  • coaching


    مربیگری

  • schooling


    مدرسه رفتن


  • آموزش

  • tuition


    شهریه

  • tutelage


    سرپرستی

  • tutoring


    تدریس خصوصی

  • cultivation


    کشت


  • توسعه

  • enlightenment


    روشنگری

  • guidance


    راهنمایی

  • inculcation


    تلقین

  • pedagogy


    آموزش و پرورش

  • edification


    ساخت و ساز


  • آماده سازی

  • drilling


    حفاری


  • یادگیری

  • andragogy


    آندراگوژی

  • indoctrination


    اطلاعات


  • دوره کار آموزی

  • apprenticeship


    مطالعه


  • جهت


  • علم و دانش

  • erudition


    درس ها

  • lessons


    انضباط


  • سواد

  • literacy


    بهبود


  • زمین

  • grounding


    بورس تحصیلی


antonyms - متضاد
  • ignorance


    جهل


  • یادگیری

  • neglect


    بی توجهی


  • تخریب


  • گیجی

  • worsening


    بدتر شدن

  • harm


    صدمه


  • مبهم سازی

  • obfuscation


    گیج شدن

  • puzzlement


    حماقت

  • stupidity


    سرگشتگی

  • bewilderment


    شب خوابی

  • benightedness


لغت پیشنهادی

howdy

لغت پیشنهادی

feeder

لغت پیشنهادی

enables