secure

base info - اطلاعات اولیه

secure - امن است

verb - فعل

/sɪˈkjʊr/

UK :

/sɪˈkjʊə(r)/

US :

family - خانواده
security
امنیت
insecurity
ناامنی
secure
امن است
insecure
ناامن
securely
به طور ایمن
insecurely
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [secure] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • to secure a contract/deal/funding


    برای تضمین یک قرارداد / معامله / بودجه

  • The team managed to secure a place in the finals.


    این تیم توانست به فینال راه پیدا کند.

  • The team were unable to secure a victory.


    این تیم نتوانست به پیروزی دست یابد.

  • She secured 2 000 votes.


    او 2000 رای به دست آورد.

  • The delegation has secured the promise of a ceasefire.


    این هیئت وعده آتش بس را تضمین کرده است.

  • A production company secured the film rights to the biography.


    یک شرکت سازنده حقوق فیلم را برای زندگینامه تضمین کرد.

  • They are contract workers unable to secure a full-time position.


    آنها کارگران قراردادی هستند که قادر به کسب موقعیت تمام وقت نیستند.

  • Retailers will need to pay a higher price in order to secure supplies.


    خرده فروشان برای تامین امنیت باید قیمت بیشتری بپردازند.

  • He secured a place for himself at law school.


    او جایی برای خود در دانشکده حقوق فراهم کرد.

  • He secured himself a place at law school.


    او جایی برای خود در دانشکده حقوق تضمین کرد.

  • She secured the rope firmly to the back of the car.


    طناب را محکم به پشت ماشین محکم کرد.

  • He secured the boat with a rope.


    قایق را با طناب محکم کرد.

  • The tables on board were secured firmly to the floor.


    میزهای روی کشتی محکم روی زمین محکم شده بودند.

  • to secure a property against intruders


    برای ایمن سازی ملک در برابر مزاحمان

  • Have you properly secured your computer from viral attack?


    آیا کامپیوتر خود را به درستی از حملات ویروسی ایمن کرده اید؟

  • a savings plan that will secure your child’s future


    یک طرح پس انداز که آینده فرزند شما را تضمین می کند


  • همه ما باید برای تامین امنیت مرزهایمان هر کاری که می توانیم انجام دهیم.

  • The windows were secured with locks and bars.


    پنجره ها با قفل و میله ایمن شده بودند.

  • a loan secured on the house


    وام تضمین شده در خانه

  • The party won 399 seats, thereby securing a majority in the Assembly.


    این حزب با کسب 399 کرسی، اکثریت مجلس را به دست آورد.

  • They failed to secure the release of the prisoners.


    آنها نتوانستند آزادی زندانیان را تضمین کنند.

  • This could improve your chances of securing employment.


    این می تواند شانس شما را برای تضمین شغل افزایش دهد.

  • Victory was not going to be easily secured.


    قرار نبود پیروزی به راحتی به دست بیاید.

  • He's just secured a $5 million contract.


    او به تازگی قراردادی 5 میلیون دلاری بسته است.

  • The crates had not been firmly secured to the truck.


    جعبه ها محکم روی کامیون محکم نشده بودند.

  • The rail was secured with bolts.


    ریل با پیچ و مهره محکم شده بود.

  • Wrap a bandage around the arm and secure it with tape or a pin.


    یک باند دور بازو بپیچید و آن را با چسب یا سنجاق محکم کنید.

  • No home can be completely secured against intruders.


    هیچ خانه ای را نمی توان به طور کامل در برابر مزاحمان ایمن کرد.

  • The government has deployed 35 000 troops in an effort to secure the border.


    دولت 35000 سرباز را در تلاش برای تامین امنیت مرز مستقر کرده است.

  • That ladder doesn't look very secure to me.


    آن نردبان برای من چندان امن به نظر نمی رسد.

  • Check that all windows and doors are secure.


    بررسی کنید که تمام پنجره ها و درها ایمن باشند.

synonyms - مترادف

  • سریع

  • fixed


    درست شد


  • ثابت

  • immovable


    غیر منقول


  • پایدار

  • dependable


    قابل اعتماد

  • anchored


    متصل

  • nailed


    میخکوب شده


  • بی خطر

  • secured


    امن شده است


  • قوی

  • unshakeable


    تزلزل ناپذیر

  • braced


    مهاربندی شده

  • cemented


    سیمانی شده


  • محکم

  • jammed


    گیر کرده

  • moored


    لنگر انداخته است

  • riveted


    پرچ شده

  • rooted


    نشات گرفتن


  • جامد


  • صدا

  • taut


    کشیده

  • tied


    گره خورده است


  • تنگ

  • bound


    مقید شده است

  • fastened


    متصل اند

  • fortified


    مستحکم

  • set


    تنظیم

  • sturdy


    محکم ثابت شد

  • fixed firmly


    دکمه پایین

  • buttoned down


antonyms - متضاد
  • precarious


    پرمخاطره

  • insecure


    ناامن

  • unfixed


    ثابت نشده

  • unstable


    ناپایدار

  • unsteady


    ناپایا


  • شل

  • rocky


    سنگی

  • unsafe


    نامناسب

  • unsound


    شکسته شده


  • تغییر پذیر

  • changeable


    قابل انعطاف

  • flexible


    نامعین

  • impermanent


    بی اراده

  • indefinite


    متحرک

  • irresolute


    در حال حرکت

  • movable


    نرم

  • moving


    تصمیم نگرفتم


  • بسته نشده

  • undecided


    محافظت نشده

  • unfastened


    نامطمئن

  • unprotected


    ضعیف

  • unsure


    بسته نشده است


  • غیر قابل اعتماد

  • not fastened


    بی وفا

  • unsecured


    بي وفا

  • unreliable


    ورشکسته

  • untrustworthy


  • undependable


  • disloyal


  • unfaithful


  • insolvent


لغت پیشنهادی

Bactrian

لغت پیشنهادی

santa

لغت پیشنهادی

galling