himself

base info - اطلاعات اولیه

himself - خودش

pronoun - ضمیر

/hɪmˈself/

UK :

/hɪmˈself/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [himself] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • He introduced himself.


    خودش را معرفی کرد.

  • Peter ought to be ashamed of himself.


    پیتر باید از خودش خجالت بکشد.

  • The doctor said so himself.


    دکتر خودش گفت

  • Did you see the manager himself?


    خود مدیر را دیدی؟

  • He didn't seem quite himself this morning.


    او امروز صبح کاملاً خودش به نظر نمی رسید.

  • He needed space to be himself.


    او نیاز به فضا داشت تا خودش باشد.

  • He lives all by himself.


    او به تنهایی زندگی می کند.

  • He managed to repair the car by himself.


    او توانست به تنهایی ماشین را تعمیر کند.


  • او در طول هفته خانه را برای خودش دارد.

  • He'd cut himself shaving.


    خودش را در حال تراشیدن بریده بود.

  • Most nights he would cry himself to sleep.


    بیشتر شب ها برای خواب گریه می کرد.


  • آیا می خواستید با خود رئیس صحبت کنید یا دستیار شخصی او می تواند به شما کمک کند؟

  • Tom was going to buy a bookcase, but in the end he made one himself.


    تام قصد داشت یک قفسه کتاب بخرد، اما در نهایت خودش یکی ساخت.

  • Little Timmy made that snowman all by himself.


    تیمی کوچولو آن آدم برفی را خودش ساخته است.

  • Johnny's got the apartment to himself next week.


    جانی هفته آینده آپارتمان را برای خودش گرفت.

  • Is Tom all right? He doesn't seem quite himself this morning.


    تام خوبه؟ او امروز صبح کاملاً خودش به نظر نمی رسد.

  • He's well enough in himself - he just can't shake this cold off.


    او به اندازه کافی خوب است - او فقط نمی تواند این سرما را از بین ببرد.

  • Any fool can teach himself to type.


    هر احمقی می تواند تایپ کردن را به خود بیاموزد.


  • وقتی دانش آموزی باید کلاس را ترک کند، باید خودش را ترک کند.


  • زمانی که دانش آموزی نیاز به ترک کلاس دارد، باید خود را ترک کند.

  • He bought himself a new coat.


    برای خودش یک کت نو خرید.

  • I got to meet the president himself.


    من باید خود رئیس جمهور را ملاقات کنم.

  • I hope nobody’s hurt himself.


    امیدوارم کسی به خودش صدمه نزده باشد

  • Jamie made that snowman all by himself.


    جیمی آن آدم برفی را خودش ساخته است.

  • Hugh hasn’t been himself since the accident.


    هیو از زمان تصادف، خودش نبوده است.

  • He’s got the house to himself tonight.


    او امشب خانه را برای خودش دارد.

synonyms - مترادف
  • hisself


    خودش

antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

candy

لغت پیشنهادی

advertisement

لغت پیشنهادی

allegorically