assistant
assistant - دستیار
noun - اسم
UK :
US :
کسی که به شخص دیگری در کارش کمک می کند، به خصوص با انجام کارهای کمتر مهم
یک فروشنده
کسی که چیزهایی را در یک مغازه می فروشد
کسی که وظیفه اش این است که به شخص دیگری کمک کند تا کارش را انجام دهد
کسی که در بانک، اداره و غیره کار می کند اما مدیر نیست
کسی که به دیگری برای انجام کار کمک می کند
someone who works in a shop selling goods to customers and giving advice about the goods sold in the shop
کسی که در یک مغازه کار می کند، کالاهایی را به مشتریان می فروشد و در مورد کالاهای فروخته شده در مغازه مشاوره می دهد
a person who helps someone else to do a job or who holds a less important position in an organization
شخصی که به شخص دیگری کمک می کند تا کاری را انجام دهد یا موقعیت کمتر مهمی در یک سازمان دارد
کارمندی که به شخصی در موقعیت بالاتر کمک می کند تا کار خود را انجام دهد
کسی که در یک فروشگاه به مشتریان خدمات می دهد
used as part of someone's job title to show that their job is below the level of a more senior person and that they help that person to do their job
به عنوان بخشی از عنوان شغلی یک نفر استفاده می شود تا نشان دهد که شغل او پایین تر از سطح یک فرد ارشد است و به آن شخص کمک می کند تا کار خود را انجام دهد.
او یک دستیار بانک قرمز خون بود.
دستیار کمیسر مشکلات با کشاورزان را گزارش کرد، اما با کارگران بسیار بیشتر.
حدس می زنم زمانی که او دستیار کارگردان بود، کارگردان فقید هل داده شد و زمین خورد.
تماس با دستیار مدیر کل مایک پورت در زمان بدی انجام شد.
مادر من معاون مدیر مدرسه ای در واشنگتن دی سی است.
دستیار من اکنون ماشین را در عمل نشان می دهد.
یک دستیار ارشد پژوهشی
او به عنوان دستیار در خانه سالمندان کار می کند.
من به عنوان دستیار کلاس در مدرسه ابتدایی محلم پاره وقت کار می کنم.
او به عنوان دستیار ویژه رئیس جمهور کار می کرد.
an assistant in a department store
دستیار در یک فروشگاه بزرگ
شاید یکی از دستیاران ما بتواند به شما در انتخاب شما کمک کند؟
او برای انجام امور اداری یک دستیار اداری داشت.
She is assistant to the Production Manager.
او دستیار مدیر تولید است.
او به عنوان دستیار مدیر فروش کار می کرد.
an administrative/office assistant
یک دستیار اداری / اداری
an assistant editor/manager
دستیار ویرایشگر/مدیر
دستیار فروش/فروشگاه
an assistant coach/professor
یک دستیار مربی / استاد
دستیار من اطراف کارخانه را به شما نشان خواهد داد.
دستیار رئیس مؤسسه علوم
او به عنوان دستیار در یک کتابفروشی محلی کار می کرد.
او پیش از این به عنوان دستیار معاون مالی در MIT خدمت کرده بود.
قائم مقام
مشاور
helper
یاور
جوان
شریک
subordinate
تابع
وابسته
attendant
خدمتکار
collaborator
همکار
lieutenant
ستوان
understudy
کم مطالعه
apprentice
شاگرد کارآموز
auxiliary
کمکی
backup
پشتیبان گیری
دومین
accomplice
همدستان
adjunct
رفیق
mate
بال مرد
wingman
لوازم جانبی
accessory
آجودان
adjutant
کمک
کمک کننده
aider
پشتیبان
backer
نماینده
delegate
تحت حمایت
protege
شخص همکار و زیردست
sidekick
شرکت فرعی
subsidiary
زیر دست
underling
همیار
coadjutor
adversary
حریف
antagonist
آنتاگونیست
رئیس
detractor
بدخواه
دشمن
foe
رهبر
مدیر
غریبه
برتر
مخالف
superior
استاد
opposer
کوریفئوس
مرشد
رقیب
coryphaeus
معشوقه
mentor
اصلی
rival
همتا
mistress
گورو
معلم
سوامی
guru
مدعی
معلم خصوصی
swami
سنگالی
contender
مخالفت
tutor
مالک
svengali