stranger
stranger - غریبه
noun - اسم
UK :
US :
کسی که نمیشناسیش
کسی در مکانی جدید و ناآشنا
کسی که نمیشناسی
غریبه در یک مکان خاص کسی است که قبلاً هرگز آنجا نبوده است
کسی ناشناس یا ناآشنا
با تماشای خود به مدت نیم ساعت در روز شروع کنید، انگار که غریبه هستید.
خشونت در خانه به اندازه خشونت یک غریبه جرم است، پس آن را تحمل نکنید.
افرادی که با آنها می ماندم بسیار مهربان بودند، بنابراین مدت زیادی احساس غریبگی نمی کردم.
او بدون هیچ دانشی از زبان و مردم، واقعاً در سرزمینی غریب غریبه است.
Many of the farming families have lived here for hundreds of years, and tend to treat everyone else as strangers.
بسیاری از خانوادههای کشاورز صدها سال است که در اینجا زندگی میکنند و تمایل دارند با دیگران به عنوان غریبه رفتار کنند.
در عوض شاید غریبه بودیم.
پسر برای من کاملا غریبه بود.
کارلی، هرگز آب نبات را از غریبه ها نگیر.
Student volunteers are relying on home hospitality from strangers, supporters who are supplying free rooms for the summer.
داوطلبان دانشجو به مهمان نوازی در خانه از جانب غریبه ها متکی هستند، حامیانی که اتاق های رایگان تابستان را تهیه می کنند.
اتاق پر از غریبه ها بود.
People nudged one another and nodded at this tall stranger conspicuous in his limp white suit and dark shirt.
مردم همدیگر را تکان دادند و به این غریبه بلند قد که در کت و شلوار سفید لنگی و پیراهن تیره اش به چشم می خورد سر تکان دادند.
مرد غریبه شروع به یک سری صداها کرد و با صدای بلند نفس می کشید.
After assuming office he was reluctant to use the existing speech writers because they were strangers to him.
او پس از تصدی مسئولیت، از استفاده از نویسندگان سخنرانی موجود خودداری کرد، زیرا آنها با او غریبه بودند.
یک مرد کاملا غریبه پشت میز من نشسته بود.
آنها با هم خوب بودند اگرچه کاملاً غریبه بودند.
چرا یک غریبه کامل (= کامل) باید به من کمک کند؟
ما به دخترمان گفته ایم که با غریبه ها صحبت نکند.
او برای من غریبه ماند.
متأسفم، من نمی دانم بانک کجاست. من خودم اینجا غریبم
او باید با شهر غریبه بود.
او با جنجال بیگانه نیست.
او برای من کاملا غریبه بود.
سال های خارج از کشور او را تقریباً با خانواده اش غریبه کرده بود.
او گفت که من با یک غریبه مرموز ملاقات خواهم کرد.
او از برخورد غریبه ها در خیابان خسته شده بود.
تو اینجا غریبه ای، نه؟
او با آن مکان غریبه بود.
مادرم همیشه به من هشدار می داد که با غریبه ها صحبت نکنم.
من قبلاً هرگز کسی را در مهمانی ندیده بودم - آنها کاملاً غریبه بودند.
راه ایستگاه اتوبوس را بلدی یا اینجا هم غریبه ای؟
بعد از مدت ها دوری، خواهرم غریبه به نظر می رسید.
متاسفم، من نمی توانم شما را هدایت کنم - من خودم اینجا غریبم.
foreigner
خارجی
incomer
درآمد
alien
بیگانه
outsider
تازه وارد
newcomer
مهاجر
بازدید کننده
مزاحم
outlander
غیر بومی
intruder
مداخله گر
nonnative
پیشنهاد دهنده
interloper
مهمان
migrant
تازه کار
offcomer
چله نشینی
ولگرد
newbie
غیر ساکن
squatter
نتیجه
drifter
گذرا
nonresident
سرگردان
outcomer
ورود جدید
transient
ضربه در
wanderer
تبعه خارجی
خارج از ایالت
blow-in
جسم خارجی
فرد دوره گرد
out-of-stater
کارگر مهاجر
خراب کننده پارتی
itinerant person
کاملا غریبه
migratory worker
فرد ناخوانده
party crasher
uninvited person