arrival
arrival - ورود
noun - اسم
UK :
US :
وقتی کسی یا چیزی به جایی می رسد
کسی که به تازگی به مکانی رسیده است
حقیقت رسیدن به جایی
نوزادی که به تازگی به دنیا آمده است
the act of someone or something that reaches a place or comes into existence or a person or thing that reaches a place
عمل کسی یا چیزی که به جایی می رسد یا به وجود می آید یا شخص یا چیزی که به جایی می رسد
عمل آمدن به یک مکان
شخص یا چیزی که به مکانی می آید
موقعیتی که شخصی کار جدیدی را شروع می کند
معرفی یک چیز جدید مانند یک محصول یا خدمات
منطقه فرودگاهی که با مسافرانی که به تازگی وارد شده اند سروکار دارد
اولین ترک تحصیل در عرض یک ماه پس از ورود رخ داد.
پورتر مدت کوتاهی پس از ورودش با خبرنگاران صحبت کرد.
از بدو ورود، گرین هیل باعث ایجاد اختلاف در اسمیت بارنی شد.
سارا به دنبال کسب و کارش رفت، در حالی که بیشتر از همیشه نگران آمدن قریب الوقوع جنی بود.
ورود جدید شما را تبریک می گویم!
او به سرعت به بیمارستان منتقل شد اما در بدو ورود اعلام شد که فوت کرده است.
هنگام ورود به آدیس آبابا، لطفاً به وزارت آموزش گزارش دهید.
The bustle of passport control and customs clearance over father and daughter emerged into the pristine arrivals lounge.
هیاهوی کنترل پاسپورت و ترخیص گمرکی که تمام شد، پدر و دختر وارد سالن بکر ورودی شدند.
گروه های تلویزیونی از سراسر جهان از ورود ماندلا به فرودگاه فیلمبرداری کردند.
با ورود ریو، او مسئولیت را بر عهده گرفت.
آمدن ناگهانی جو تمام برنامه های ما را خراب کرد.
نمایش با ورود اروپایی ها به دنیای جدید آغاز می شود.
The arrival of the census form routinely sparks a bad-tempered debate about intrusiveness and unreasonable authority.
ورود فرم سرشماری به طور معمول جرقه یک بحث بداخلاق در مورد مداخله و اختیارات غیرمنطقی را بر می انگیزد.
ورود پرواز 227 با دو ساعت تاخیر انجام شد.
تاریخ و ساعت ورود خود را به من اطلاع دهید.
بابت دیر رسیدن قطار عذرخواهی می کنیم.
رسیدن پست در صبح
زمان تخمینی رسیدن ما 7.15 است.
باید زمان رسیدنمون رو چک کنم
مهمانان هنگام ورود به هتل شام دریافت می کنند.
در بدو ورود به بیمارستان مرگ او اعلام شد.
هر روز 120 ورودی و خروجی وجود دارد.
ورود روزانه بیماران جدید
آنها مشتاقانه منتظر ورود کامپیوتر جدید خود هستند.
راهم را از طریق ورودی ها طی کردم.
اولین کسانی که وارد کنسرت شدند بهترین صندلی ها را گرفتند.
early/late/new arrivals
زود / دیر / تازه وارد
ما به زودی منتظر ورود جدید (= یک نوزاد) در خانواده هستیم.
ورود تلویزیون پولی
او در بدو ورود اعلام شد که مرده است.
او حتی به بیمارستان هم نرسید: DOA.
بسیاری از تلفات در بدو ورود کشته شدند.
این لایحه پس از ورود به سنا مرده بود.
نرم افزار DOA بود.
اسکورت های امنیتی ورود ایمن آنها را تضمین می کنند.
کارکنان از ورود رئیس جدید با هیجان استقبال کردند.
رسیدن به موقع چک نیاز به قرض گرفتن را از بین برد.
آنها با ورود قایق دیگری به صحنه نجات پیدا کردند.
با آمدن دوستان جان، مهمانی واقعاً لذت بخش شد.
یخبندان در هوا نشانه فرا رسیدن زمستان بود.
یک طوفان باران به استقبال ما آمد.
او بلافاصله پس از ورودش به اسکاتلند با او ملاقات کرد.
ورود او کاملاً غافلگیرکننده بود.
انتشار خبر آمدن قریب الوقوع کارآگاه.
ورود غیرمنتظره شاهزاده خانم کارکنان پذیرایی را در وحشت انداخت.
صدای زنگ در خبر ورود او را داد.
ورود
coming
آینده
ظاهر
رویکرد
ورودی
incoming
پیاده شدن
alighting
رسیدن
arriving
تخلیه
debarkation
بازگشت به خانه
disembarkation
هجوم
dismounting
فرود آمدن
homecoming
برگشت
influx
ملاقات
ingress
رفتن به ساحل
landing
ظهور
getting off
going ashore
advent
disembarkment
departure
عزیمت، خروج
decamping
چادر زدایی
decampment
در حال عزیمت
departing
ناپدید شدن
disappearance
خروج
exit
در حال خروج
exiting
بدرود
farewell
رفتن
going
ترک مصرف
leave-taking
فراق
parting
ترک کردن
quitting
خروجی
پرواز
outgo
فرار
رها شدن
getaway
شکست
abandonment
ترک
breakout
عقب نشینی
leaving
برداشت از حساب
retreat
تخلیه
withdrawal
بازنشستگی
egress
بیرون رفتن
egression
پایان
exodus
در حال فرار
evacuation
کناره گیری
walking out
going away
fleeing
abdication