arrival

base info - اطلاعات اولیه

arrival - ورود

noun - اسم

/əˈraɪvl/

UK :

/əˈraɪvl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [arrival] در گوگل
description - توضیح

  • وقتی کسی یا چیزی به جایی می رسد

  • someone who has just arrived in a place


    کسی که به تازگی به مکانی رسیده است

  • the fact of arriving somewhere


    حقیقت رسیدن به جایی

  • a baby that has recently been born


    نوزادی که به تازگی به دنیا آمده است


  • عمل کسی یا چیزی که به جایی می رسد یا به وجود می آید یا شخص یا چیزی که به جایی می رسد

  • the act of coming to a place


    عمل آمدن به یک مکان


  • شخص یا چیزی که به مکانی می آید


  • موقعیتی که شخصی کار جدیدی را شروع می کند


  • معرفی یک چیز جدید مانند یک محصول یا خدمات

  • the area of an airport that deals with passengers that have just arrived


    منطقه فرودگاهی که با مسافرانی که به تازگی وارد شده اند سروکار دارد

  • The first dropout occurred within a month after arrival.


    اولین ترک تحصیل در عرض یک ماه پس از ورود رخ داد.

  • Porter spoke to reporters shortly after his arrival.


    پورتر مدت کوتاهی پس از ورودش با خبرنگاران صحبت کرد.

  • From his arrival Greenhill caused dissension at Smith Barney.


    از بدو ورود، گرین هیل باعث ایجاد اختلاف در اسمیت بارنی شد.

  • Sara went about her business more troubled than ever about Jenny's imminent arrival.


    سارا به دنبال کسب و کارش رفت، در حالی که بیشتر از همیشه نگران آمدن قریب الوقوع جنی بود.

  • Congratulations on your new arrival!


    ورود جدید شما را تبریک می گویم!

  • She was rushed to the hospital but was pronounced dead on arrival.


    او به سرعت به بیمارستان منتقل شد اما در بدو ورود اعلام شد که فوت کرده است.

  • On arrival in Addis Ababa please report to the Ministry of Education.


    هنگام ورود به آدیس آبابا، لطفاً به وزارت آموزش گزارش دهید.

  • The bustle of passport control and customs clearance over father and daughter emerged into the pristine arrivals lounge.


    هیاهوی کنترل پاسپورت و ترخیص گمرکی که تمام شد، پدر و دختر وارد سالن بکر ورودی شدند.

  • TV crews from around the world filmed President Mandela's arrival at the airport.


    گروه های تلویزیونی از سراسر جهان از ورود ماندلا به فرودگاه فیلمبرداری کردند.

  • On Reeve's arrival he did take charge.


    با ورود ریو، او مسئولیت را بر عهده گرفت.

  • Joe's sudden arrival spoiled all our plans.


    آمدن ناگهانی جو تمام برنامه های ما را خراب کرد.

  • The show begins with the arrival of the Europeans in the New World.


    نمایش با ورود اروپایی ها به دنیای جدید آغاز می شود.

  • The arrival of the census form routinely sparks a bad-tempered debate about intrusiveness and unreasonable authority.


    ورود فرم سرشماری به طور معمول جرقه یک بحث بداخلاق در مورد مداخله و اختیارات غیرمنطقی را بر می انگیزد.

  • The arrival of Flight 227 was delayed by two hours.


    ورود پرواز 227 با دو ساعت تاخیر انجام شد.


  • تاریخ و ساعت ورود خود را به من اطلاع دهید.

example - مثال
  • We apologize for the late arrival of the train.


    بابت دیر رسیدن قطار عذرخواهی می کنیم.


  • رسیدن پست در صبح

  • Our estimated time of arrival is 7.15.


    زمان تخمینی رسیدن ما 7.15 است.

  • I need to check our arrival time.


    باید زمان رسیدنمون رو چک کنم

  • Guests receive dinner on arrival at the hotel.


    مهمانان هنگام ورود به هتل شام دریافت می کنند.

  • She was declared dead on arrival at the hospital.


    در بدو ورود به بیمارستان مرگ او اعلام شد.

  • There are 120 arrivals and departures every day.


    هر روز 120 ورودی و خروجی وجود دارد.

  • daily arrivals of new patients


    ورود روزانه بیماران جدید

  • They are eagerly awaiting the arrival of their new computer.


    آنها مشتاقانه منتظر ورود کامپیوتر جدید خود هستند.

  • I made my way through arrivals.


    راهم را از طریق ورودی ها طی کردم.

  • The first arrivals at the concert got the best seats.


    اولین کسانی که وارد کنسرت شدند بهترین صندلی ها را گرفتند.

  • early/late/new arrivals


    زود / دیر / تازه وارد

  • We're expecting a new arrival (= a baby) in the family soon.


    ما به زودی منتظر ورود جدید (= یک نوزاد) در خانواده هستیم.


  • ورود تلویزیون پولی

  • She was pronounced dead on arrival.


    او در بدو ورود اعلام شد که مرده است.

  • He didn’t even make it to hospital: DOA.


    او حتی به بیمارستان هم نرسید: DOA.

  • Many of the casualties were dead on arrival.


    بسیاری از تلفات در بدو ورود کشته شدند.

  • The bill was dead on arrival in the Senate.


    این لایحه پس از ورود به سنا مرده بود.

  • The software was DOA.


    نرم افزار DOA بود.

  • Security escorts will ensure their safe arrival.


    اسکورت های امنیتی ورود ایمن آنها را تضمین می کنند.

  • The staff greeted the arrival of the new boss with excitement.


    کارکنان از ورود رئیس جدید با هیجان استقبال کردند.

  • The timely arrival of the cheque took away the need to borrow money.


    رسیدن به موقع چک نیاز به قرض گرفتن را از بین برد.

  • They were saved by the arrival on the scene of another boat.


    آنها با ورود قایق دیگری به صحنه نجات پیدا کردند.

  • With the arrival of John's friends, the party became really enjoyable.


    با آمدن دوستان جان، مهمانی واقعاً لذت بخش شد.

  • A frost in the air marked the arrival of winter.


    یخبندان در هوا نشانه فرا رسیدن زمستان بود.

  • A rainstorm greeted our arrival.


    یک طوفان باران به استقبال ما آمد.

  • He met her soon after his arrival in Scotland.


    او بلافاصله پس از ورودش به اسکاتلند با او ملاقات کرد.

  • Her arrival was a complete surprise.


    ورود او کاملاً غافلگیرکننده بود.

  • News spread of the imminent arrival of the detective.


    انتشار خبر آمدن قریب الوقوع کارآگاه.

  • The princess's unexpected arrival threw catering staff into a panic.


    ورود غیرمنتظره شاهزاده خانم کارکنان پذیرایی را در وحشت انداخت.

  • The sound of the doorbell announced her arrival.


    صدای زنگ در خبر ورود او را داد.

synonyms - مترادف

  • ورود

  • coming


    آینده


  • ظاهر


  • رویکرد


  • ورودی

  • incoming


    پیاده شدن

  • alighting


    رسیدن

  • arriving


    تخلیه

  • debarkation


    بازگشت به خانه

  • disembarkation


    هجوم

  • dismounting


    فرود آمدن

  • homecoming


    برگشت

  • influx


    ملاقات

  • ingress


    رفتن به ساحل

  • landing


    ظهور



  • getting off


  • going ashore


  • advent


  • disembarkment


antonyms - متضاد
  • departure


    عزیمت، خروج

  • decamping


    چادر زدایی

  • decampment


    در حال عزیمت

  • departing


    ناپدید شدن

  • disappearance


    خروج

  • exit


    در حال خروج

  • exiting


    بدرود

  • farewell


    رفتن

  • going


    ترک مصرف

  • leave-taking


    فراق

  • parting


    ترک کردن

  • quitting


    خروجی


  • پرواز

  • outgo


    فرار


  • رها شدن

  • getaway


    شکست

  • abandonment


    ترک

  • breakout


    عقب نشینی

  • leaving


    برداشت از حساب

  • retreat


    تخلیه

  • withdrawal


    بازنشستگی

  • egress


    بیرون رفتن

  • egression


    پایان

  • exodus


    در حال فرار

  • evacuation


    کناره گیری


  • walking out


  • going away


  • end


  • fleeing


  • abdication


لغت پیشنهادی

live

لغت پیشنهادی

joiner

لغت پیشنهادی

back-to-back