ever

base info - اطلاعات اولیه

ever - همیشه

adverb - قید

/ˈevər/

UK :

/ˈevə(r)/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [ever] در گوگل
description - توضیح
  • a word meaning at any time; used mostly in questions, negatives, comparisons, or sentences with ‘if’


    یک کلمه به معنای در هر زمان; بیشتر در سؤالات، منفی ها، مقایسه ها یا جملات با «اگر» استفاده می شود.


  • همیشه


  • هروقت

  • better bigger, etc. than at any time before


    بهتر، بزرگتر و غیره از هر زمان قبلی


  • به همان اندازه بزرگ، سریع و غیره مانند هر زمان قبلی

  • continuously


    به طور مداوم

  • continuously since that time


    از آن زمان به طور مداوم


  • به همان روش همیشه


  • در پایان نامه به عنوان راهی برای خداحافظی با کسی که خوب می شناسید استفاده می شود

  • used for emphasizing an adjective


    برای تاکید بر یک صفت استفاده می شود


  • در سوالات برای تاکید بر کلمه سوال استفاده می شود

  • very/a very


    خیلی / خیلی

  • always or continuously


    همیشه یا پیوسته

  • used to emphasize an adjective


    آیا تا به حال در یک کشتی مانند این بوده اید؟

  • Have you ever been on a ship like this before?


    با گذشت چند سال از دو جنگ جهانی، سطح زندگی کشورهای اروپای غربی بالاتر از هر زمان دیگری بود.

  • Within a few years of the two World Wars, the standard of living of Western European countries was higher than ever before.


    با وجود روز کاری طولانی تر، کارمندان بیش از هر زمان دیگری تولید می کردند.

  • In spite of a longer work day employees were producing more than ever before.


    آیا تا به حال محصولات آنها را خریداری کرده اید؟

  • Have you ever bought any of their products?


    فکر نمی کنم هیچ وقت به آن احساس هیجان قبل از نمایش عادت کنم.

  • I don't think I'll ever get used to that feeling of excitement before a show.


    برای بسیاری از جوانان این مشکل ترین مشکلی است که تا به حال در زندگی خود با آن دست و پنجه نرم کرده اند.


  • صدای بسته شدن درب کارگاه Robemaker's یکی از بدترین صداهایی بود که نوادو شنیده بود.

  • The sound of the door to the Robemaker's Workshops closing, was one of the worst sounds Nuadu had ever heard.


    اگر در ویلمینگتون هستید، با ما تماس بگیرید.

  • If you're ever in Wilmington, give us a call.


    این بزرگترین اشتباهی بود که تا به حال مرتکب شدم.

  • That was the biggest mistake I ever made.


    هیچ چیز تد را دیوانه نمی کند.

  • Nothing ever makes Ted mad.


    جن همیشه خوش بین بود، فرصت دیگری به او داد.

  • Ever optimistic, Jen gave him another chance.


    اگر تا به حال برخی از گزارش های بازی از بازی های دهه 60 را خوانده باشید، از مهارت او قدردانی خواهید کرد.

  • If you have ever read some of the match reports from games in the 60's you would appreciate his skill.


    وقتی بارتلت رفت، نمی دانست که آیا هرگز آلاسکا را دوباره خواهد دید یا نه.

  • When he left Bartlett didn't know if he'd ever see Alaska again.


    یادم نمی آید قبلا او را دیده باشم.

  • I don't remember ever seeing him before.


    از جایی در آن طرف سایه، منفورترین منظره‌ای را که تا به حال دیده‌ام تماشا کردم.

  • From a place on the shady side I watched the most forlorn spectacle I have ever seen.


    این بزرگترین ماهی است که تا به حال دیده ام.

  • That's the biggest fish I've ever seen.


    استن، همیشه رهبر، همه تصمیمات را می گرفت.

  • Stan, ever the leader made all the decisions.


example - مثال
  • Nothing ever happens here.


    هیچ وقت اینجا هیچ اتفاقی نمی افته

  • Don't you ever get tired?


    هیچ وقت خسته نمیشی؟

  • If you're ever in Miami, come and see us.


    اگر در میامی هستید، بیایید و ما را ببینید.

  • ‘Have you ever been to Rome?’ ‘Yes, I have actually. Not long ago.’


    «آیا تا به حال به رم رفته‌اید؟» «بله، در واقع بوده‌ام. چندی پیش.'

  • ‘Have you ever thought of changing your job?’ ‘No, never/No I haven’t.’


    «تا به حال به تغییر شغلت فکر کرده ای؟» «نه، هرگز/نه من این کار را نکرده ام.»

  • She hardly ever (= almost never) goes out.


    او تقریباً هرگز (= تقریباً هرگز) بیرون نمی رود.

  • We've only ever talked on the phone.


    ما تا به حال فقط تلفنی صحبت کرده ایم.

  • I don't think I ever really thanked you properly.


    فکر نمی کنم هیچ وقت واقعاً به درستی از شما تشکر کرده باشم.

  • He wondered whether it would ever actually happen.


    او متعجب بود که آیا واقعاً این اتفاق خواهد افتاد یا خیر.

  • We see them very seldom, if ever.


    ما آنها را به ندرت می بینیم.

  • I'll never ever do that again!


    من هرگز دوباره آن را انجام نمی دهم!

  • I'm never speaking to you ever again!


    من دیگر هرگز با شما صحبت نمی کنم!

  • It was raining harder than ever.


    باران شدیدتر از همیشه می بارید.

  • Consumers today have more choices than ever before.


    امروزه مصرف کنندگان انتخاب های بیشتری نسبت به قبل دارند.

  • It's my best-ever score.


    این بهترین امتیاز من است.

  • It's the worst film I've ever seen.


    این بدترین فیلمی است که تا به حال دیده ام.

  • Paul, ever the optimist, agreed to try again.


    پل که همیشه خوشبین بود، پذیرفت دوباره تلاش کند.

  • She married the prince and they lived happily ever after.


    او با شاهزاده ازدواج کرد و آنها تا ابد با خوشی زندگی کردند.

  • He said he would love her for ever (and ever).


    او گفت که او را برای همیشه (و همیشه) دوست خواهد داشت.

  • Their debts grew ever larger (= kept increasing).


    بدهی های آنها بیشتر شد (= مدام افزایش یافت).

  • the ever-growing problem


    مشکل همیشه در حال رشد

  • an ever-present danger


    یک خطر همیشه حاضر

  • Why ever did you agree?


    چرا هیچ وقت موافقت کردی؟

  • All he ever does is grumble about things.


    تنها کاری که او انجام می دهد این است که در مورد چیزهایی غرغر می کند.


  • تا حالا همچین چیزی شنیدی؟

  • He's had a car ever since he was 18.


    او از 18 سالگی ماشین داشته است.

  • I was bitten by a dog once and I've been afraid of them ever since.


    یک بار سگی مرا گاز گرفت و از آن زمان از آن ها می ترسم.

  • He looks ever so smart.


    او همیشه بسیار باهوش به نظر می رسد.

  • She's ever such a nice woman.


    او همیشه زن خوبی است.

  • It's ever so easy.


    همیشه خیلی آسان است.

  • That was a disaster if ever there was one!


    این یک فاجعه بود اگر هرگز وجود داشت!

synonyms - مترادف

  • برای همیشه

  • perpetually


    همیشه


  • تا ابد

  • eternally


    به طور دائم

  • evermore


    به صورت پاک نشدنی

  • permanently


    بله

  • everlastingly


    ay

  • forevermore


    اره

  • indelibly


    تا پایان وقت

  • aye


    تا روز قیامت

  • ay


    برای نگه می دارد

  • e'er


    تا آخر زمان


  • تا جهنم یخ بزند


  • تا زمانی که گاوها به خانه بیایند

  • until doomsday


    در همیشگی

  • for keeps


    تا گاوها به خانه بیایند


  • تا دوازدهم هرگز

  • until hell freezes over


    در تمام زمان ها


  • همیشه بعد از

  • in perpetuum


    برای خوبی

  • till cows come home


    به طور پیوسته

  • until the twelfth of never


    دائما

  • at all times


    در ابدیت


  • بی پایان


  • بدون تغییر

  • continually



  • for evermore


  • in perpetuity


  • endlessly


  • invariably


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

chase

لغت پیشنهادی

criticism

لغت پیشنهادی

vibrant