ever
ever - همیشه
adverb - قید
UK :
US :
a word meaning at any time; used mostly in questions, negatives, comparisons, or sentences with ‘if’
یک کلمه به معنای در هر زمان; بیشتر در سؤالات، منفی ها، مقایسه ها یا جملات با «اگر» استفاده می شود.
همیشه
هروقت
بهتر، بزرگتر و غیره از هر زمان قبلی
به همان اندازه بزرگ، سریع و غیره مانند هر زمان قبلی
continuously
به طور مداوم
از آن زمان به طور مداوم
به همان روش همیشه
در پایان نامه به عنوان راهی برای خداحافظی با کسی که خوب می شناسید استفاده می شود
برای تاکید بر یک صفت استفاده می شود
در سوالات برای تاکید بر کلمه سوال استفاده می شود
very/a very
خیلی / خیلی
همیشه یا پیوسته
آیا تا به حال در یک کشتی مانند این بوده اید؟
با گذشت چند سال از دو جنگ جهانی، سطح زندگی کشورهای اروپای غربی بالاتر از هر زمان دیگری بود.
Within a few years of the two World Wars, the standard of living of Western European countries was higher than ever before.
با وجود روز کاری طولانی تر، کارمندان بیش از هر زمان دیگری تولید می کردند.
آیا تا به حال محصولات آنها را خریداری کرده اید؟
فکر نمی کنم هیچ وقت به آن احساس هیجان قبل از نمایش عادت کنم.
برای بسیاری از جوانان این مشکل ترین مشکلی است که تا به حال در زندگی خود با آن دست و پنجه نرم کرده اند.
For many young people this is the most difficult problem that they have ever had to deal with in their lives.
صدای بسته شدن درب کارگاه Robemaker's یکی از بدترین صداهایی بود که نوادو شنیده بود.
The sound of the door to the Robemaker's Workshops closing, was one of the worst sounds Nuadu had ever heard.
اگر در ویلمینگتون هستید، با ما تماس بگیرید.
این بزرگترین اشتباهی بود که تا به حال مرتکب شدم.
هیچ چیز تد را دیوانه نمی کند.
جن همیشه خوش بین بود، فرصت دیگری به او داد.
اگر تا به حال برخی از گزارش های بازی از بازی های دهه 60 را خوانده باشید، از مهارت او قدردانی خواهید کرد.
If you have ever read some of the match reports from games in the 60's you would appreciate his skill.
وقتی بارتلت رفت، نمی دانست که آیا هرگز آلاسکا را دوباره خواهد دید یا نه.
یادم نمی آید قبلا او را دیده باشم.
از جایی در آن طرف سایه، منفورترین منظرهای را که تا به حال دیدهام تماشا کردم.
این بزرگترین ماهی است که تا به حال دیده ام.
استن، همیشه رهبر، همه تصمیمات را می گرفت.
هیچ وقت اینجا هیچ اتفاقی نمی افته
هیچ وقت خسته نمیشی؟
اگر در میامی هستید، بیایید و ما را ببینید.
«آیا تا به حال به رم رفتهاید؟» «بله، در واقع بودهام. چندی پیش.'
«تا به حال به تغییر شغلت فکر کرده ای؟» «نه، هرگز/نه من این کار را نکرده ام.»
او تقریباً هرگز (= تقریباً هرگز) بیرون نمی رود.
ما تا به حال فقط تلفنی صحبت کرده ایم.
فکر نمی کنم هیچ وقت واقعاً به درستی از شما تشکر کرده باشم.
او متعجب بود که آیا واقعاً این اتفاق خواهد افتاد یا خیر.
ما آنها را به ندرت می بینیم.
من هرگز دوباره آن را انجام نمی دهم!
من دیگر هرگز با شما صحبت نمی کنم!
باران شدیدتر از همیشه می بارید.
امروزه مصرف کنندگان انتخاب های بیشتری نسبت به قبل دارند.
It's my best-ever score.
این بهترین امتیاز من است.
این بدترین فیلمی است که تا به حال دیده ام.
پل که همیشه خوشبین بود، پذیرفت دوباره تلاش کند.
او با شاهزاده ازدواج کرد و آنها تا ابد با خوشی زندگی کردند.
او گفت که او را برای همیشه (و همیشه) دوست خواهد داشت.
بدهی های آنها بیشتر شد (= مدام افزایش یافت).
مشکل همیشه در حال رشد
an ever-present danger
یک خطر همیشه حاضر
چرا هیچ وقت موافقت کردی؟
تنها کاری که او انجام می دهد این است که در مورد چیزهایی غرغر می کند.
تا حالا همچین چیزی شنیدی؟
او از 18 سالگی ماشین داشته است.
یک بار سگی مرا گاز گرفت و از آن زمان از آن ها می ترسم.
او همیشه بسیار باهوش به نظر می رسد.
او همیشه زن خوبی است.
همیشه خیلی آسان است.
این یک فاجعه بود اگر هرگز وجود داشت!
برای همیشه
perpetually
همیشه
تا ابد
eternally
به طور دائم
evermore
به صورت پاک نشدنی
permanently
بله
everlastingly
ay
forevermore
اره
indelibly
تا پایان وقت
aye
تا روز قیامت
ay
برای نگه می دارد
e'er
تا آخر زمان
تا جهنم یخ بزند
تا زمانی که گاوها به خانه بیایند
until doomsday
در همیشگی
for keeps
تا گاوها به خانه بیایند
تا دوازدهم هرگز
در تمام زمان ها
همیشه بعد از
in perpetuum
برای خوبی
به طور پیوسته
دائما
در ابدیت
بی پایان
بدون تغییر
continually
for evermore
in perpetuity
endlessly
invariably
هرگز
ne'er
نه
nevermore
دیگر هرگز
temporarily
به طور موقت
به طور خلاصه
transiently
گذرا
گاه و بیگاه
گاهی
provisionally
لحظه ای
momentarily
زودگذر
fleetingly
به طور ناپایدار
transitorily
در حال حاضر
ephemerally
حرفه ای
impermanently
آگهی موقت
نه به طور دائم
pro tem
برای یک لحظه
ad interim
برای موقت
not permanently
در خلال
برای مدت کوتاهی
در همین حال
برای مدت کمی
برای مدتی
در این میان
در وهله اول
در عین حال
در کوتاه مدت