sound

base info - اطلاعات اولیه

sound - صدا

noun - اسم

/saʊnd/

UK :

/saʊnd/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [sound] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a loud/soft/faint sound


    صدای بلند/نرم/ ضعیف

  • a high/low sound


    صدای کم/بالا

  • a buzzing/hissing/popping sound


    صدای وزوز / هق هق / صدا

  • He crept into the house trying not to make a sound.


    به داخل خانه رفت و سعی کرد صدایی در نیاورد.

  • She heard the sound of footsteps outside.


    صدای پا را از بیرون شنید.

  • the different sounds and smells of the forest


    صداها و بوهای مختلف جنگل


  • صدای چندین صدا را می شنید.

  • The sound of children playing in the garden woke me.


    صدای بازی بچه ها در باغ بیدارم کرد.

  • A strange sound from the room next door startled her.


    صدای عجیبی از اتاق همسایه او را مبهوت کرد.

  • Sound travels more slowly than light.


    صدا آهسته تر از نور حرکت می کند.


  • هواپیماهایی که می توانند سریعتر از سرعت صوت پرواز کنند

  • Sound carries well over calm water.


    صدا به خوبی از آب آرام عبور می کند.

  • Could you turn the sound up/down?


    آیا می توانید صدا را بالا/پایین کنید؟

  • The sound quality of the tapes was excellent.


    کیفیت صدای نوارها عالی بود.

  • Is the sound turned on? I can't hear anything.


    صدا روشن است؟ من نمی توانم چیزی بشنوم.

  • Even with the sound turned off television is distracting.


    حتی با خاموش بودن صدا، تلویزیون حواس پرت می کند.

  • They were known for producing DVDs with good picture and sound.


    آنها به تولید DVD با تصویر و صدای خوب معروف بودند.

  • I like their sound.


    من صداشونو دوست دارم

  • Franz Ferdinand have a great sound that's their own.


    فرانتس فردیناند صدای فوق العاده ای دارد که متعلق به خودشان است.

  • The Moog synthesizer created a whole new sound.


    سینت سایزر Moog صدای کاملا جدیدی ایجاد کرد.

  • The band developed a formidable live sound.


    گروه یک صدای زنده فوق العاده ایجاد کرد.

  • We experimented with different sounds.


    ما با صداهای مختلف آزمایش کردیم.

  • He has a sound unlike any other guitarist.


    او صدایی دارد که شبیه هیچ گیتاریست دیگری نیست.

  • Most of their songs have the sound of the sixties about them.


    بیشتر آهنگ های آنها صدای دهه شصت را در مورد آنها دارد.

  • He produces a good clean sound on his flute.


    او صدای تمیز خوبی را روی فلوت خود تولید می کند.


  • با صدای آن لحظات فوق العاده ای را سپری کردند.

  • From the sound of things you were lucky to find him.


    از صدای چیزهایی که شما خوش شانس بودید که او را پیدا کردید.

  • They're consulting a lawyer? I don't like the sound of that.


    با یک وکیل مشورت می کنند؟ از صداش خوشم نمیاد

  • Plymouth Sound


    صدای پلیموث

  • She’s much too fond of the sound of her own voice.


    او خیلی به صدای صدای خودش علاقه دارد.


  • خانه ای در صدای دریا

synonyms - مترادف

  • پایدار

  • sturdy


    محکم


  • قوی


  • کل

  • intact


    سالم


  • جامد


  • قابل توجه

  • able-bodied


    توانمند

  • bombproof


    ضد بمب

  • bouncing


    جهنده

  • durable


    بادوام


  • سریع


  • مناسب

  • fit


    هاله

  • hale


    دلچسب


  • قدرتمند

  • hearty


    استوار

  • robust


    چاق و چله

  • stalwart


    بدون آسیب

  • stout


    خوب

  • undamaged


    به خوبی شرطی شده

  • unimpaired


    بی عیب و نقص


  • سخت

  • well-conditioned


    طبیعی

  • wholesome


    کامل

  • flawless


    سختگیرانه


  • بی خطر



  • rigorous



antonyms - متضاد
  • unstable


    ناپایدار

  • unsteady


    ناپایا

  • unsound


    نامناسب

  • flimsy


    سست

  • rickety


    زهوار

  • unsafe


    ناامن

  • damaged


    آسیب دیده

  • shaky


    لرزان

  • defective


    معیوب

  • unbalanced


    نامتعادل

  • insecure


    ناقص

  • imperfect


    پرمخاطره

  • precarious


    ناتمام

  • wobbly


    بی اعتماد شده

  • unfinished


    جزئي

  • distrusted


    نیمه دل

  • incomplete


    غیر قابل اعتماد

  • partial


    تکان خوردن

  • half-hearted


    بی قرار

  • unreliable


    بسته نشده

  • unsecured


    ضعیف

  • wobbling


    سرگیجه

  • unsettled


    ابلهانه

  • unfastened


    متحرک


  • مخاطره آمیز

  • dizzy


    سنگی

  • doddery


  • giddy


  • movable


  • risky


  • rocky


لغت پیشنهادی

harmonious

لغت پیشنهادی

aloe

لغت پیشنهادی

petersen