conversation
conversation - گفتگو
noun - اسم
UK :
US :
یک گفتگوی غیررسمی که در آن افراد اخبار، احساسات و افکار را رد و بدل می کنند
گفتگو در مورد چیز مهم
یک مکالمه طولانی، به ویژه در مورد یک مشکل یا در مورد کاری که قصد انجام آن را دارید
an informal friendly conversation
یک گفتگوی دوستانه غیر رسمی
گفتگو با یک دوست در مورد چیزهای بی اهمیت
conversations in which people talk about things they have heard, especially about other people’s private lives, which may well not be true
مکالماتی که در آن افراد در مورد چیزهایی که شنیده اند صحبت می کنند، به ویژه در مورد زندگی خصوصی دیگران، که ممکن است درست نباشد
polite friendly conversation about unimportant subjects, especially when you do not know someone very well and feel a little nervous
مکالمه دوستانه مودبانه در مورد موضوعات بی اهمیت، به خصوص زمانی که کسی را خیلی خوب نمی شناسید و کمی عصبی می شوید.
گفتگوی دوستانه که در آن افراد با یکدیگر شوخی می کنند و به آرامی یکدیگر را مسخره می کنند
(a) talk between two or more people in which thoughts, feelings, and ideas are expressed, questions are asked and answered, or news and information is exchanged
(الف) گفتگو بین دو یا چند نفر که در آن افکار، احساسات و ایدهها بیان میشود، پرسشها و پاسخها مطرح میشود، یا اخبار و اطلاعات رد و بدل میشود.
an informal, usually private talk in which two or more people exchange thoughts, feelings, or ideas, or in which news or information is given or discussed
یک گفتگوی غیررسمی و معمولاً خصوصی که در آن دو یا چند نفر افکار، احساسات یا ایدهها را مبادله میکنند یا در آن اخبار یا اطلاعاتی ارائه یا بحث میشود.
اگر مکالمه کنید، باعث میشوید که کسی با شما صحبت کند، بهعنوان مثال. در مورد مسائل بی اهمیت
بحث با کسی در مورد یک موضوع خاص
من خیلی خجالتی بودم که با کسی آنجا صحبت کنم.
نمونه اولیه گفتمان متقابل، گفتگوی چهره به چهره است.
هر بار که نام پدرش در صحبت ها به میان می آمد، تام عصبی می شد.
Vicky was having a long conversation with the bartender.
ویکی مشغول گفتگوی طولانی با ساقی بود.
سر و صدای ترافیک مکالمه را تقریبا غیرممکن می کرد.
او لرزید و خانم فریزل را با نگرانی تماشا کرد که هیاهوی گفتگو ادامه داشت.
The buzz of conversation filled the hall.
هیاهوی گفتگو سالن را پر کرده بود.
کولی گزارشی از گفتگو با یکی از افراد سابق و شرحی از قراردادهای اجتماعی ارائه می دهد.
استعفای بیکر به موضوع داغ گفتگو در دفتر تبدیل شد.
مارتا زن جذابی است. من واقعا از گفتگوی ما لذت بردم.
Clinton went on to quote it again during the State of the Union and in other public remarks or private conversations.
کلینتون در جریان وضعیت اتحادیه و سایر اظهارات عمومی یا گفتگوهای خصوصی مجدداً آن را نقل کرد.
یک مکالمه تلفنی
آنها متوجه نشدند که کسی مکالمه تلفنی آنها را ضبط می کند.
هنگامی که وضعیت من مشخص شد، گفتگو به سرعت به repartee برمی گردد.
او گفت گلوریا همیشه در تلاش بود تا مکالمات آنها را مختل کند.
او تمایلی به انجام این گفتگو نداشت.
یک مکالمه تلفنی
موضوع اصلی گفتگو نتیجه احتمالی انتخابات بود.
سعی کردم مکالمه کنم (= حرف زدن برای مودب ظاهر شدن).
روز گذشته با او گفتگوی طولانی داشتم.
She was engaged in conversation with a colleague.
او مشغول گفتگو با یکی از همکارانش بود.
با کسی وارد گفتگو شدن
وارد شدن به گفتگو با کسی
I overheard a conversation between two colleagues.
من مکالمه دو همکار را شنیدم.
ما باید به گفتگوهای بی پایان درباره گرانی و کمبود مواد غذایی گوش می دادیم.
دان عمیقاً با دختر سمت راستش صحبت می کرد.
I spent an hour in conversation with him.
یک ساعت با او صحبت کردم.
The conversation turned to gardening.
بحث به باغبانی تبدیل شد.
Desperately he struggled to keep the conversation going.
ناامیدانه تلاش کرد تا مکالمه را ادامه دهد.
من هیچ فایده ای برای ادامه این گفتگو نمی بینم.
او سعی کرد بحث را از موضوع ازدواج دور کند.
در چرخشی که مکالمه در حال گرفتن بود، زنگ خطر ناگهانی را احساس کرد.
مذاکرات بین دو رهبر همچنان ادامه دارد.
رمان توصیف های طولانی دارد و دیالوگ زیادی ندارد.
رئیس جمهور به خبرنگاران منتظر گفت که گفتگوی سازنده ای انجام شده است.
من با رئیسم در مورد آینده شغلی خود صحبت طولانی داشتم.
بحث در مورد اصلاح زندان
رایزنی های گسترده ای بین دو کشور صورت گرفته است.
ما شایعات خوبی در مورد رئیس داشتیم.
اشکالی نداره اگه اینجا بنشینیم؟
سلام این صندلی نشسته است؟
ممکنه به شما ملحق شوم؟ میتونم براتون یه قهوه بیارم؟
حال و هوای خوبی داریم!/آیا میتوانی این باران/باد/سرما/آفتاب را باور کنی؟
ببخشید میتونم یه سوال بپرسم؟
شروع کنیم؟ فکر کنم ساعت نزدیک به سه است.
شروع کنیم؟ من می خواهم سخنران خود را معرفی کنم.
dialogueUK
گفتگو انگلستان
بحث
chat
چت کردن
مناظره
dialogUS
دیالوگ ایالات متحده
گفتمان
صحبت
colloquy
گفتگو
confabulation
confabulation
کنفرانس
banter
دست انداختن
converse
گفتگو کنید
deliberation
مشورت
تبادل
argumentation
استدلال
chinwag
chinwag
اظهار نظر
ارتباط
communion
اشتراک
confab
confab
consultation
مشاوره
counsel
اصطلاح
شایعات
gossip
گفت و گو
interchange
متعهد
interlocution
کلمه
repartee
قایق
داوری
yak
وزوز
arbitration
buzz
سکوت
ساکت
hush
ساکت کردن
quiescence
سکون
reticence
هنوز
بی بیانی
inarticulateness
لال بودن
muteness
بی صدا بودن
quietness
بی زبانی
quietude
کم حرفی
soundlessness
عدم ارتباط
speechlessness
گنگ بودن
taciturnity
بی صدا
uncommunicativeness
عدم پاسخگویی
dumbness
بی کلامی
noiselessness
هوای مرده
unresponsiveness
صلح
voicelessness
استاندارد
wordlessness
رازداری
hush-hush
آرام
آرامش
مکث
اختیار
secrecy
صلح و آرامش
calm
خاموشی
peacefulness
lull
discretion
blackout