state

base info - اطلاعات اولیه

state - حالت

noun - اسم

/steɪt/

UK :

/steɪt/

US :

family - خانواده
statement
بیانیه
understatement
کم بیان کردن
overstatement
اغراق
understated
کم گفته
state
حالت
understate
اغراق کردن
overstate
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [state] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • the Baltic States


    کشورهای بالتیک

  • European Union member states


    کشورهای عضو اتحادیه اروپا

  • the states of Victoria and Western Australia


    ایالت های ویکتوریا و استرالیای غربی

  • The hurricane swept across the southern states of the US.


    طوفان ایالت های جنوبی آمریکا را درنوردید.

  • Both candidates have been campaigning in key battleground states.


    هر دو کاندیدا در ایالت های کلیدی میدان نبرد مبارزات انتخاباتی انجام داده اند.

  • She decided to return to her home state of Ohio.


    او تصمیم گرفت به ایالت خود اوهایو بازگردد.

  • matters/affairs of state


    امور/امور دولتی

  • people who are financially dependent on the state


    افرادی که از نظر مالی به دولت وابسته هستند

  • a state-owned company


    یک شرکت دولتی


  • آنها می خواهند قدرت دولت را محدود کنند.

  • a confused mental state


    یک وضعیت ذهنی آشفته

  • a confused state of mind


    یک حالت ذهنی آشفته

  • anxieties about the state of the country’s economy


    نگرانی از وضعیت اقتصاد کشور

  • The government has declared a state of emergency in the flooded regions.


    دولت در مناطق سیل زده وضعیت فوق العاده اعلام کرده است.


  • با توجه به وضعیت فعلی دانش، یافتن راه حل سال ها طول می کشد.

  • A report condemned the state of prisoners' cells.


    گزارشی وضعیت سلول های زندانیان را محکوم کرد.

  • water in a liquid state


    آب در حالت مایع

  • He was in a terrible state by the time he got home.


    زمانی که به خانه رسید در وضعیت وحشتناکی قرار داشت.

  • She was in a state of shock.


    او در حالت شوک بود.

  • The building is in a bad state of repair (= needs to be repaired).


    ساختمان در وضعیت بد تعمیر است (= نیاز به تعمیر).

  • He was in a state of permanent depression.


    او در حالت افسردگی دائمی بود.

  • You're not in a fit state to drive.


    شما در وضعیت مناسبی برای رانندگی نیستید.

  • Look at the state of you! You can't go out looking like that.


    به وضعیت خودت نگاه کن! شما نمی توانید به این شکل بیرون بروید.

  • The president was driven in state through the streets.


    رئیس جمهور را در ایالت در خیابان ها رانده کردند.

  • I've never been to the States.


    من هرگز به ایالات متحده نرفته ام.

  • She was in a real state about her exams.


    او در وضعیت واقعی امتحاناتش بود.


  • او مرتکب اشتباه شد و در مورد آن در وضعیت وحشتناکی قرار گرفت.

  • Jane was in a terrible state after losing her job.


    جین پس از از دست دادن شغلش در وضعیت وحشتناکی قرار داشت.

  • What a state this place is in!


    این مکان در چه وضعیتی است!

  • How did the carpet get into that state?


    فرش چگونه به آن حالت رسید؟

  • He died in a state of grace.


    او در حالت فضل درگذشت.

synonyms - مترادف

  • وضعیت


  • شکل


  • موقعیت

  • circumstances


    چشم انداز


  • چگونگی، امر، تفصیل، شرایط محیط، پیش امد، شرح


  • فرم

  • outlook


    چرخاندن


  • سفارش


  • ظرفیت

  • kilter


    فتل


  • سلامتی


  • نقطه اتصال

  • fettle


    طبیعت


  • بریدگی کوچک

  • juncture


    ایستاده


  • ایستگاه

  • nick


    مورد


  • شخصیت


  • پایه


  • حالت


  • فاز

  • footing


    وضعیت بدن


  • مصیبت


  • مخمصه

  • posture


    وضعیت امور

  • plight


    املاک

  • predicament


    کوتاه کردن

  • state of affairs


    تعمیر


  • trim


  • repair


antonyms - متضاد
  • unclaimed land


    زمین بی ادعا

  • terra nullius


    terra nullius

  • territorium nullius


    territorium nullius

لغت پیشنهادی

jet

لغت پیشنهادی

tremble

لغت پیشنهادی

stand