given

base info - اطلاعات اولیه

given - داده شده

adjective - صفت

/ˈɡɪvn/

UK :

/ˈɡɪvn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [given] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They were to meet at a given time and place.


    آنها قرار بود در یک زمان و مکان معین ملاقات کنند.

  • We can find out how much money is spent on food in any given period.


    ما می توانیم بفهمیم که در هر دوره ای چقدر پول برای غذا خرج می شود.

  • She’s much given to outbursts of temper.


    او به شدت به طغیان‌های خلقی علاقه دارد.

  • He's given to going for long walks on his own.


    او به تنهایی به پیاده روی های طولانی تمایل دارد.

  • Given his age he's a remarkably fast runner.


    با توجه به سنش، او یک دونده فوق العاده سریع است.

  • Given (the fact) that he's had six months to do this he hasn't made much progress.


    با توجه به (این واقعیت) که او شش ماه فرصت داشته تا این کار را انجام دهد، پیشرفت چندانی نکرده است.

  • At the given signal the group rushed forward to the barrier.


    با علامت داده شده، گروه با عجله به سمت مانع حرکت کردند.

  • The bomb could go off at any given (= any) time and in any given (= any) place.


    بمب می تواند در هر زمان معین (= هر) و در هر مکان معین (= هر) منفجر شود.

  • She was given to staying in bed till lunchtime.


    به او داده شد که تا وقت ناهار در رختخواب بماند.

  • You can take it as a given that there will be champagne at the wedding.


    شما می توانید آن را به عنوان یک داده در نظر بگیرید که شامپاین در عروسی وجود خواهد داشت.

  • It’s a given that if he is defeated for reelection, he’ll be offered a position in the administration.


    مسلم است که اگر او برای انتخاب مجدد شکست بخورد، پستی در دولت به او پیشنهاد می شود.

  • Given his age he’s in excellent physical condition.


    با توجه به سن، او در شرایط بدنی عالی قرار دارد.

  • At any given time (= at any particular time), the jury may reach a verdict, so we’d better stay nearby.


    در هر زمان معین (= در هر زمان خاص)، هیئت منصفه ممکن است به حکمی برسد، بنابراین بهتر است در نزدیکی خود بمانیم.

  • It's a given that the role of government in American life is going to expand over the next few years.


    مسلم است که نقش دولت در زندگی آمریکایی در چند سال آینده گسترش خواهد یافت.

synonyms - مترادف
  • inclined


    شیب دار

  • prone


    دمر

  • apt


    apt

  • liable


    مسئول

  • disposed


    بیرون انداخته شده


  • احتمال دارد

  • predisposed


    مستعد

  • inured


    بیمه شده است

  • tending


    گرايش

  • addicted


    معتاد

  • obsessed


    غرق


  • عادت داشتن به


  • آماده


  • مایل بودن


  • موضوع

  • minded


    متفکر

  • amenable


    قابلیت

  • fain


    غش کردن


  • در خلق و خوی


  • یک ذهن

  • susceptible


    آماده شده

  • prepared


    قابل قبول

  • agreeable


    تمایل به سمت

  • tending towards


    مشتاق


  • باز کن


  • آسیب پذیر


  • عادت نمی کند

  • enthusiastic


    جانبدارانه

  • wont


    خوشحالم

  • biased



antonyms - متضاد
  • unspecified


    نامشخص

  • unstated


    بیان نشده

  • unspoken


    ناگفته

  • unsaid


    بی صدا

  • unexpressed


    اعلام نشده


  • بدون صدا

  • undeclared


    ناخوانده

  • unuttered


    ذکر نشده

  • unvoiced


    تایید نشده

  • unarticulated


    بی بیان

  • unavowed


    خاموش

  • unmentioned


  • unacknowledged


  • inarticulate


  • muted


لغت پیشنهادی

propane

لغت پیشنهادی

bon voyage

لغت پیشنهادی

cluck