permanent
permanent - دائمی
adjective - صفت
UK :
US :
برای مدت طولانی یا برای همیشه در آینده به وجود خود ادامه می دهد
برای همیشه، برای مدت بسیار طولانی یا تا آخر عمر ادامه خواهد داد
continuing for a very long time – used especially when something continues to affect someone or something for a long time
تداوم برای مدت بسیار طولانی - به ویژه زمانی استفاده می شود که چیزی برای مدت طولانی بر کسی یا چیزی تأثیر بگذارد
continuing so long that you think it will never end – used especially when something needs a lot of effort
آنقدر ادامه دهید که فکر می کنید هرگز تمام نمی شود - مخصوصاً زمانی که چیزی به تلاش زیادی نیاز دارد استفاده می شود
a perpetual state or feeling seems to be there all the time – used especially about something that is very annoying, worrying, or tiring
به نظر می رسد یک حالت یا احساس دائمی همیشه وجود دارد - به ویژه در مورد چیزی که بسیار آزاردهنده، نگران کننده یا خسته کننده است استفاده می شود.
برای همیشه ادامه دارد - به ویژه در عبارات زیر استفاده می شود
a perm1
یک perm1
قرارداد، شغل و غیره که قرار است برای مدت طولانی یا برای همیشه ادامه یابد
یک کارمند، کارگر و غیره که یک شرکت قصد دارد آنها را برای مدت طولانی یا برای همیشه استخدام کند
ماندگاری طولانی مدت یا برای همیشه
چیزی که دائمی است همیشه وجود دارد یا اتفاق می افتد
یک فرآیند شیمیایی که موهای شما را مجعد می کند یا مدل مویی که به این شکل ایجاد می شود
برای مدت طولانی یا برای همیشه
برای توصیف چیزی، به عنوان مثال یک کار یا قرارداد، که برای مدت طولانی ادامه دارد استفاده می شود
برای توصیف شخصی که برای مدت طولانی شاغل است استفاده می شود
تنها پنج نفر از کارکنان این شرکت دائمی هستند.
Kinship is binding and permanent but permits no choice of personnel the individual must accept the relatives he has.
خویشاوندی الزام آور و دائمی است اما اجازه انتخاب پرسنل را نمی دهد، فرد باید خویشاوندانی را که دارد بپذیرد.
The fifteen Calders join seven in the museum's permanent collection including three mobiles previously given by the Horwiches.
پانزده کالدر به هفت مورد در مجموعه دائمی موزه ملحق می شوند، از جمله سه موبایل که قبلا توسط هورویچ ها داده شده بود.
تصادف رانندگی باعث آسیب دائمی به بینایی او شده است.
یک طرح خشن بکشید و سپس همه آنها را به صورت دائمی به دیوار ترجمه کنید.
Once the customer decides to buy the software Hewlett provides a password over the phone granting a permanent licence.
هنگامی که مشتری تصمیم به خرید نرم افزار می گیرد، هیولت رمز عبوری را از طریق تلفن ارائه می دهد و مجوز دائمی را می دهد.
اکثر ادارات پلیس یک پرونده دائمی از تمام جنایات خشونت آمیز انجام شده در منطقه خود نگهداری می کنند.
آقای لو برای اقامت دائم ایالات متحده آمریکا درخواست داده است.
دوست داشت بنشیند و دیگران از جمله منشی های دائمی را که جلوی او بحث می کنند ببیند.
در تابستان آنها درست به سمت کوه ها می روند، بسیار فراتر از خط دائمی برف.
او نتوانست شغل دائمی پیدا کند.
کمپ های تعطیلات فقط تعداد بسیار کمی از کارکنان دائمی را استخدام می کنند.
آنها اکنون به طور دائم با هم زندگی می کنند.
این حادثه خسارت دائمی نداشته است.
وسیله دائمی (= شخص یا شیئی که همیشه در مکانی خاص است)
مقیم دائم ایالات متحده
او قصد ندارد لندن را خانه دائمی خود کند.
این گالری میزبان نمایشگاه های مختلف و مجموعه ای دائمی است.
We decided to make the arrangement permanent.
ما تصمیم گرفتیم این ترتیب را دائمی کنیم.
او تصمیم گرفت نیویورک را خانه دائمی خود کند.
او قصد دارد به یک بازیکن ثابت در تیم تبدیل شود.
He was Vietnam's permanent representative at the UN.
او نماینده دائم ویتنام در سازمان ملل بود.
من قصد ندارم به طور دائم به اینجا نقل مکان کنم.
هیچ آسیب دائمی وارد نشد.
هدف کاهش دائمی تورم است.
خانه در حالت آشفتگی دائمی است.
تابلوها به امانت دائمی موزه هستند.
سوله ها با ساختمان دائمی آجری جایگزین شد.
هیچ تضمینی برای اشتغال دائم پس از آموزش وجود ندارد.
او به دنبال یک مکان دائمی برای اقامت است.
آیا به دنبال کار موقت یا دائم هستید؟
این بیماری می تواند باعث آسیب دائمی به مغز شود.
یک رنگ موی نیمه دائمی بعد از حدود سه ماه شسته می شود.
He entered the United States in 1988 as a permanent resident because of his marriage to a U.S. citizen.
او در سال 1988 به دلیل ازدواج با یک شهروند آمریکایی به عنوان مقیم دائم وارد ایالات متحده شد.
مون بلان کلاهک دائمی برفی دارد.
دفتر ما در هرج و مرج دائمی است.
آیا به دنبال کار موقت یا دائمی هستید؟
او در سال 1988 به عنوان مقیم دائم با گرین کارت وارد آمریکا شد.
این تصادف باعث فلج دائمی او شد.
66 درصد از فارغ التحصیلان سال گذشته در مدت 6 ماه پس از ترک دانشگاه شغل دائمی پیدا کردند.
رابینسون امیدوار است که به طور دائم به او این شغل داده شود.
eternal
ابدی
everlasting
بادوام
lasting
همیشگی
perpetual
ماندگار
enduring
ثابت
abiding
مداوم
چند ساله
persistent
تغییرناپذیر
perennial
بدون تغییر
immutable
بی پایان
unchanging
ادامه دارد
unending
برای همیشه
continuing
نامعین
endless
نابود نشدنی
تغییر ناپذیر
indefinite
بی مرگ
indestructible
درست شد
invariable
فنا ناپذیر
undying
پاک نشدنی
changeless
غیر قابل تجزیه
fixed
غیر قابل جبران
imperishable
غیر قابل برگشت
indelible
مادام العمر
indissoluble
ایستاده
irreparable
بی وقفه
irreversible
بی تاریخ
lifelong
ceaseless
dateless
deathless
موقت
impermanent
ناپایدار
short-term
کوتاه مدت
ephemeral
زودگذر
fleeting
گذرا
transient
مختصر
محدود، فانی
finite
فانی
mortal
گذراندن
passing
محو شدن
evanescent
فراری
fugacious
انی
momentary
فاسد شدنی
short-lived
لجن زدن
perishable
در اين لحظه - فعلا
slapdash
پایان یافتن
متوقف می شود
transitory
کوتاه
ending
محدود
ceasing
زمانی
ثابت نشده
نتیجه گیری
temporal
خاتمه دادن
unfixed
ضعیف
inconstant
ریشه کن شدنی
concluding
حل شدنی
terminating
برگشت پذیر
tenuous
eradicable
dissoluble
reversible