guarantee

base info - اطلاعات اولیه

guarantee - ضمانت

verb - فعل

/ˌɡærənˈtiː/

UK :

/ˌɡærənˈtiː/

US :

family - خانواده
guarantee
ضمانت
google image
نتیجه جستجوی لغت [guarantee] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Basic human rights, including freedom of speech are now guaranteed.


    حقوق اساسی بشر، از جمله آزادی بیان، اکنون تضمین شده است.

  • They told aid workers to leave saying they could not guarantee their safety.


    آنها به امدادگران گفتند که نمی توانند امنیت خود را تضمین کنند، آنجا را ترک کنند.

  • I personally guarantee total and immediate support in all measures undertaken.


    من شخصاً حمایت کامل و فوری را در تمام اقدامات انجام شده تضمین می کنم.

  • We cannot guarantee (that) our flights will never be delayed.


    ما نمی توانیم تضمین کنیم (که) پروازهای ما هرگز به تاخیر نیفتد.


  • بلیط ورود رایگان شما را تضمین می کند.


  • ما تضمین می کنیم که کالاهای شما را ظرف یک هفته تحویل می دهیم.

  • All our electrical goods are fully guaranteed.


    تمامی اجناس برقی ما دارای گارانتی کامل می باشد.

  • This iron is guaranteed for a year against faulty workmanship.


    این اتو دارای ضمانت یکساله در برابر خرابی کار می باشد.

  • Tonight's victory guarantees the team's place in the final.


    برد امشب حضور این تیم در فینال را تضمین می کند.

  • These days getting a degree doesn't guarantee you a job.


    این روزها گرفتن مدرک برای شما تضمینی برای شغل نیست.

  • You can guarantee (that) the children will start being naughty as soon as they have to go to bed.


    شما می توانید تضمین کنید (که) بچه ها به محض اینکه باید به رختخواب بروند شروع به شیطنت خواهند کرد.


  • برای تضمین وام بانکی

  • to guarantee to pay somebody’s debts


    تضمین پرداخت بدهی های کسی


  • من تضمین می کنم که در دادگاه حاضر شود.

  • His father agreed to guarantee the bank loan.


    پدرش قبول کرد که وام بانکی را تضمین کند.

  • If we try to keep it a secret she's guaranteed to find out.


    اگر سعی کنیم آن را مخفی نگه داریم، مطمئناً او متوجه خواهد شد.

  • That kind of behaviour is guaranteed to make him angry.


    چنین رفتاری مطمئناً او را عصبانی می کند.

  • The film is virtually guaranteed to do well at the box office.


    عملکرد این فیلم در گیشه تقریبا تضمین شده است.

  • The process of training and qualification does not automatically guarantee you a job.


    روند آموزش و صلاحیت به طور خودکار شغل شما را تضمین نمی کند.

  • A degree does not automatically guarantee you a job.


    مدرک به طور خودکار شغل شما را تضمین نمی کند.

  • The complicated electoral system effectively guarantees the president's re-election.


    سیستم پیچیده انتخاباتی عملاً انتخاب مجدد رئیس جمهور را تضمین می کند.

  • The outcome is by no means guaranteed.


    نتیجه به هیچ وجه تضمین شده نیست.


  • من کاملاً می توانم تضمین کنم که از نمایش لذت خواهید برد.

  • It’s certain that they will agree.


    مسلم است که موافقت خواهند کرد.

  • They are certain to agree.


    آنها مطمئناً موافق هستند.

  • She’s sure to be picked for the team.


    او مطمئناً برای تیم انتخاب می شود.

  • It’s sure to rain.


    حتما باران می بارد

  • Is it definite that he’s leaving?


    آیا قطعی است که او می رود؟

  • The system costs £99.95 including shipping and handling and a twelve-month guarantee.


    هزینه سیستم 99.95 پوند شامل حمل و نقل و جابجایی و گارانتی دوازده ماهه است.

  • The TV comes with/has a two-year guarantee.


    تلویزیون همراه با ضمانت دو ساله می باشد.

  • a money-back guarantee


    ضمانت بازگشت وجه

synonyms - مترادف
  • assurance


    اطمینان

  • pledge


    سوگند - تعهد


  • وعده


  • کلمه


  • قرارداد

  • covenant


    میثاق

  • oath


    سوگند - دشنام

  • vow


    نذر

  • warranty


    ضمانتنامه

  • affirmation


    تایید

  • avowal


    اقرار


  • رابطه، رشته


  • معامله

  • guaranty


    گارانتی


  • توافق

  • attestation


    تصدیق

  • pact


    پیمان

  • stipulation


    شرط

  • undertaking


    تعهد

  • warrant


    حکم

  • asseveration


    منشور


  • قسم خوردن

  • charter


    وصیت نامه

  • swearing


    کلمه افتخار

  • testament


    فشرده - جمع و جور


  • تروث

  • word of honour


    تضمین

  • compact


    نامزدی

  • troth


  • surety


  • engagement


antonyms - متضاد
  • breach


    رخنه

  • contravention


    تخلف

  • infraction


    نقض

  • infringement


    عدم انطباق

  • noncompliance


    عدم رعایت

  • nonobservance


    مهجوریت

  • transgression


    نافرمانی


  • خیانت

  • dereliction


    شکستن

  • disobedience


    سرپیچی

  • betrayal


    زنگ تفريح

  • breaking


    عدم قطعیت

  • defiance


    اختلاف نظر

  • non-observance


    انکار


  • ممنوعیت

  • uncertainty


    وتو

  • disagreement


    تسلیم شدن

  • denial


    سو استفاده کردن

  • prohibition


    بی توجهی

  • veto


    تجاوز

  • renege


    رد


  • امتناع

  • neglect


  • disregard


  • trespass


  • non-compliance


  • disapproval


  • refusal


لغت پیشنهادی

ahead

لغت پیشنهادی

decently

لغت پیشنهادی

jumbo