process
process - روند
N/A - N/A
UK :
US :
راهپیمایی
پردازنده
فرآوری شده
موکب
مجموعه ای از اقدامات که به منظور دستیابی به یک نتیجه خاص انجام می شود
مجموعه ای از چیزهایی که به طور طبیعی اتفاق می افتد و منجر به تغییر تدریجی می شود
روشی برای ساخت یا تولید کالا
to make food materials, or goods ready to be used or sold, for example by preserving or improving them in some way
برای آماده کردن غذا، مواد یا کالاها برای استفاده یا فروش، به عنوان مثال با حفظ یا بهبود آنها به نحوی
برای رسیدگی به یک سند رسمی، درخواست و غیره به روش معمول
برای مقابله با اطلاعات با استفاده از کامپیوتر
برای چاپ عکس از یک فیلم عکاسی
راه رفتن یا حرکت کردن با روشی بسیار آهسته و جدی، به خصوص به عنوان بخشی از یک گروه
مجموعه ای از اقدامات انجام شده برای انجام یک کار خاص یا دستیابی به یک نتیجه خاص
شروع به انجام کاری که هنوز تمام نشده است
برای تغییر یک ماده به عنوان بخشی از ساخت یک محصول
برای برخورد با یک سند به روش معمول
اگر یک کامپیوتر اطلاعات، ارقام و غیره را پردازش کند، از آنها برای ایجاد یک نتیجه خاص استفاده می کند
مجموعه ای از اقداماتی که برای رسیدن به نتیجه انجام می دهید
یک سری تغییرات که به طور طبیعی اتفاق می افتد
روشی برای تولید کالا در کارخانه با تصفیه مواد طبیعی
رسیدگی به اسناد به صورت رسمی
If a computer processes information it performs a particular series of operations on the information such as a set of calculations.
اگر یک کامپیوتر اطلاعات را پردازش کند، یک سری عملیات خاص مانند مجموعه ای از محاسبات را روی اطلاعات انجام می دهد.
برای تهیه، تغییر یا درمان غذا یا مواد طبیعی به عنوان بخشی از یک عملیات صنعتی
به یک موقعیت سخت یا غم انگیز فکر کنید تا بتوانید به تدریج آن را بپذیرید
برای ساختن تصاویر از فیلم عکاسی
آهسته راه رفتن
a series of actions or events performed to make something or achieve a particular result or a series of changes that happen naturally
مجموعه ای از اعمال یا رویدادهایی که برای ایجاد چیزی یا رسیدن به یک نتیجه خاص انجام می شود یا یک سری تغییراتی که به طور طبیعی اتفاق می افتد
فرآیند همچنین روشی برای انجام یا ساختن چیزی است، مانند صنعت
برخورد با چیزی مطابق با مجموعه ای از اقدامات خاص
اگر یک کامپیوتر اطلاعات را پردازش کند، یک سری عملیات را روی آن انجام می دهد.
To process food or raw materials is to prepare change or treat them as part of an industrial operation.
فرآوری مواد غذایی یا مواد خام به معنای تهیه، تغییر یا درمان آنها به عنوان بخشی از یک عملیات صنعتی است.
مجموعه ای از اقداماتی که برای انجام کاری یا رسیدن به نتیجه لازم است
روشی برای تولید کالا در یک صنعت خاص
شروع کردن به انجام کاری
if something is happening, and something else happens in the process the second thing happens as a result of the first
اگر اتفاقی در حال رخ دادن باشد و اتفاق دیگری در این فرآیند رخ دهد، دومین اتفاق در نتیجه اولی رخ می دهد
روند صلح
افزایش تعداد زنان در مشاغل مدیریتی یک روند کند خواهد بود.
این تصمیم ممکن است روند اتحاد اروپا را به تاخیر بیندازد.
حزب روند دردناک (= دشوار) بازنگری در سیاست ها و استراتژی خود را آغاز کرده است.
مراجعه به دادگاه برای دریافت غرامت یک پروسه طولانی است.
She arrived at the correct answer by a process of elimination (= by deciding against each answer that was unlikely to be correct until only one was left).
او با یک فرآیند حذف به پاسخ صحیح رسید (= با تصمیم گیری در برابر هر پاسخی که تا زمانی که فقط یکی باقی نماند بعید بود درست باشد).
فرآیند گوارش
روند پیری
همه اینها بخشی از فرآیند یادگیری است.
آنها فرآیند جدیدی را برای استخراج آلومینیوم از بوکسیت توسعه داده اند.
رسیدگی به درخواست های ویزا 28 روز طول می کشد.
یک کارخانه پردازش زباله
سربازان بازگشته برای پردازش آنچه در جنگ تجربه کرده اند به زمان نیاز دارند.
من باید آن فیلم ها را پردازش کنم.
ما روند کار آنها را در راهرو تماشا کردیم.
تکمیل مدرک او در شب یک پروسه طولانی بود.
سفید شدن مو بخشی از روند پیری است.
ما هنوز در حال بازسازی خانه (= کار برای تزئین آن هستیم).
فرآیند جدیدی برای حذف آزبست توسعه داده شده است.
رسیدگی به درخواست بیمه شما حدود یک ماه طول می کشد.
Management recognizes it is important to get the process right even if it means delaying the project start date.
مدیریت تشخیص می دهد که مهم است که فرآیند را به درستی انجام دهیم، حتی اگر به معنای به تاخیر انداختن تاریخ شروع پروژه باشد.
این نقش فرصتی را برای بخشی از فرآیند تصمیم گیری شرکت فراهم می کند.
approval/evaluation/inspection process
فرآیند تأیید / ارزیابی / بازرسی
تکمیل/پایان/شروع فرآیند
فرآیند انضباطی / استخدام / انتخاب
بهبود / سرعت بخشیدن / ساده کردن یک فرآیند
an industrial/manufacturing/production process
یک فرآیند صنعتی/تولید/تولید
ما در حال بررسی تصمیم دادگاه و ارزیابی پاسخ خود هستیم.
A clash with their main supplier means they won't be able to honour their contracts and will lose millions of pounds in the process.
درگیری با تامین کننده اصلی آنها به این معنی است که آنها نمی توانند به قراردادهای خود عمل کنند و در این روند میلیون ها پوند از دست خواهند داد.
دو پالایشگاه جدید نفت قادر به فرآوری 250000 بشکه نفت خام در روز خواهند بود.
رسیدگی به مطالبات بیمه ممکن است تا 30 روز طول بکشد.
روش
measures
معیارهای
سازوکار
عمل
مراحل
steps
سیستم
تکنیک
فعالیت
رویکرد
روش شناسی
methodology
طرح
نقشه
stages
دوره عمل
مته
blueprint
تمرین
رژیم
روال
drill
قوانین
ترتیب
regimen
فرمول
شیوه عمل
rules
استراتژی
سبک
تاکتیک ها
modus operandi
تئوری
تشکیل
tactics
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
chaos
آشوب
گیجی
disarray
بی نظمی
چروکیدگی
topsy-turviness
به هم ریختگی
unruliness
بی قانونی
disarrangement
انسداد
lawlessness
جهل
blockage
زنگ تفريح
ignorance
بخش
تفاوت
واقعیت
چرخ دنده
cog