formation
formation - تشکیل
noun - اسم
UK :
US :
اصلاح طلب
اصلاحات
تبدیل کننده
بی شکلی
بی شکل
تبدیل
---
فرآیند راه اندازی یک سازمان یا گروه جدید
فرآیندی که طی آن چیزی به یک چیز یا شکل خاص تبدیل می شود
روشی که در آن گروهی از چیزها برای تشکیل یک الگو یا شکل مرتب شده اند
سنگ یا ابری که به شکل خاصی تشکیل شده است یا شکلی که در آن شکل گرفته است
جامعه، سیاست و غیره به عنوان سیستمی از اعمال و باورها دیده می شود
تشکیل یک شرکت، سازمان یا کمیته
روشی که چیزی به طور طبیعی ساخته شده است یا نحوه چیدمان آن
توسعه چیزی به یک چیز یا شکل خاص
Activities that are done in formation are done in a pattern by a number of people vehicles, etc. moving together
فعالیت هایی که در شکل گیری انجام می شود به صورت الگو توسط تعدادی از افراد، وسایل نقلیه و غیره در حال حرکت با هم انجام می شود
an arrangement of a team's players on an American football or association football field
چیدمان بازیکنان یک تیم در یک زمین فوتبال آمریکایی یا انجمن فوتبال
منطقه وسیعی از سنگ که ویژگی های متفاوتی با زمین های اطراف خود دارد
فرآیندی که طی آن چیزی به وجود می آید یا شروع به داشتن نظم یا شکل خاصی می کند
A formation is the particular form that something has taken, or the things or people having this form
شکل گیری شکل خاصی است که چیزی به خود گرفته است یا چیزها یا افرادی که این شکل را دارند
the development or creation of a company organization etc.
توسعه یا ایجاد یک شرکت، سازمان و غیره
سازند تانک ها در امتداد مرز به صف شده بودند.
با نگاه کردن به بالا، ساختاری متشکل از شش بمب افکن ولینگتون را دیدم که از ارتفاع 4000 متری عبور می کردند.
However a minority of features may be the result of waves which influence cloud formation as they move through the atmosphere.
با این حال، اقلیتی از ویژگی ها ممکن است نتیجه امواجی باشد که بر تشکیل ابرها در حین حرکت در جو تأثیر می گذارد.
ستاره شناسان توانستند کهکشانی را که هنوز در حال شکل گیری بود رصد کنند.
صخره های طبیعی دره برایس
و حتی در یک تشکیل واحد، روابط بین مصادیق برای همیشه در حال تغییر است.
این نیروی سرمایه داری در درون یک فرماسیون اجتماعی عمدتاً پیشاسرمایه داری قرار داشت.
بازیکنان در ترکیب T صف آرایی کردند.
در ترکیب ما شماره ای به دست آوردیم که به موقعیت ما در ترکیب اشاره می کرد.
یلتسین تشکیلات مشترک المنافع کشورهای مستقل را سازمان داد.
تشکیل دولت جدید
شواهدی از شکل گیری ستاره های اخیر در کهکشان
صخره های عظیم به طور ناگهانی حدود 1500 فوت بالاتر از کف دره بلند می شوند.
formation flying
سازند پرواز
هواپیما در حال پرواز در شکل گیری
این تیم معمولاً در ترکیب 4-4-2 بازی می کند.
این اختلاف منجر به تشکیل یک گروه جدا شده جدید شد.
کارمندان ارشد دولتی که مسئول تشکیل سیاست هستند
نیروها در آرایش نبرد پیشروی کردند.
تغییر الگوهای ازدواج و تشکیل خانواده
یک سازند سنگی
cloud formations
تشکیلات ابر
تشکیل یک کریستال
راهپیمایی در آرایش نزدیک
زمانی برای آزمایش ترکیب های جدید و درخواست از بازیکنان برای انجام کارهای کمی متفاوت وجود دارد.
ترکیب 4-4-2
این تیم در ترکیب توپ قرار گرفت.
آنها خواستار تشکیل کمیته ای برای بررسی فساد شدند.
تشکیل ابرهای غیر معمول
سربازان با آرایش (= با ترتیبی منظم) رژه رفتند.
شرکت او از زمان تشکیل سه سال پیش پیشرفت بسیار خوبی داشته است.
The arts center is completing the formation of a search committee for a new chief executive officer.
مرکز هنری در حال تکمیل تشکیل کمیته جستجو برای یک مدیر اجرایی جدید است.
ترتیب
configuration
پیکربندی
organisationUK
سازمان انگلستان
organizationUS
سازمان ایالات متحده
الگو
طرح
disposition
وضع
grouping
گروه بندی
array
آرایه
constitution
قانون اساسي
format
قالب
layout
چیدمان
سفارش
alignment
هم ترازی
ترکیب بندی
conformation
ساختار
شکل
forming
تشکیل
ordering
مرتب سازی
positioning
تثبیت موقعیت
تولید
setout
برپایی
setup
ساخت
marshalingUS
manufacture
marshallingUK
marshalingUS
معماری
marshallingUK
آرایش
architecture
fabrication
