disorder
disorder - بی نظمی
noun - اسم
UK :
US :
یک بیماری روحی یا جسمی که مانع از عملکرد صحیح بخشی از بدن شما می شود
وضعیتی که در آن بسیاری از مردم به شیوه ای کنترل نشده، پر سر و صدا یا خشونت آمیز در ملاء عام رفتار می کنند.
وضعیتی که در آن چیزها یا افراد بسیار نامرتب یا بی نظم هستند
حالت بی نظمی یا عدم سازماندهی
یک بیماری ذهن یا بدن
an angry possibly violent expression of not being happy or satisfied about something especially about a political matter by crowds of people
ابراز عصبانیت و احتمالاً خشونت آمیز عدم خوشحالی یا عدم رضایت از چیزی، به ویژه در مورد یک موضوع سیاسی، توسط انبوهی از مردم
a state in which objects or conditions are in no particular order; lack of system or planned organization
حالتی که در آن اشیا یا شرایط هیچ ترتیب خاصی ندارند. فقدان سیستم یا سازمان برنامه ریزی شده
a situation in which some people behave in a way that threatens the safety of other people or the peace of a neighborhood
وضعیتی که در آن برخی افراد به گونه ای رفتار می کنند که امنیت افراد دیگر یا آرامش یک محله را تهدید می کند
You can't have law and order without lawlessness and disorder just as you can't have light without darkness.
شما نمی توانید بدون بی قانونی و بی نظمی قانون و نظم داشته باشید، همانطور که بدون تاریکی نمی توانید نور داشته باشید.
داخل و خارج پاها و سم اسب ها سگ های شکاری را با بی نظمی شاد می چرخاند.
بنابراین، اختلالات بالینی حجم ناشی از اختلال در تعادل نمک است.
And if attention-deficit disorder may be present additional evaluation is required.
و اگر ممکن است اختلال کمبود توجه وجود داشته باشد، ارزیابی اضافی مورد نیاز است.
پس از دو سال درمان، دوان توانست بر اختلال خوردن خود غلبه کند.
کودکان مبتلا به اختلالات خوردن مانند بی اشتهایی نیاز به نظارت دقیق دارند.
But although unconscious feelings have traditionally been associated with severe emotional disorder they are not the prerogative of the acutely disturbed.
اما اگر چه احساسات ناخودآگاه به طور سنتی با اختلال عاطفی شدید همراه بوده است، اما در انحصار افراد دچار آشفتگی حاد نیست.
یک اختلال جدی قلبی
پس از چند ساعت درگیری شدید، نیروهای شورشی با بی نظمی عقب نشینی کردند.
کل آپارتمان در بی نظمی بود، اما به نظر می رسید چیزی دزدیده نشده باشد.
کوچکترین مشکل می تواند تمام خدمات آنها را به بی نظمی بکشاند.
سرانجام پس از هفتهها آزمایش، متوجه شدند که من یک اختلال نادر کبدی دارم.
ما برای یافتن بیشتر اختلالات تک ژنی نیازی به توالی ژنی نداشتیم.
Children who suffer from personality disorders often receive little or no treatment until it's too late.
کودکانی که از اختلالات شخصیتی رنج می برند، اغلب تا زمانی که خیلی دیر نشده است، درمان کم یا بدون درمان دریافت می کنند.
There was no evidence of her having a psychiatric disorder although it was clear that she had become withdrawn since the breakup of her relationship.
هیچ مدرکی دال بر ابتلای او به یک اختلال روانپزشکی وجود نداشت، اگرچه واضح بود که او پس از قطع رابطه اش گوشه گیر شده بود.
جنگ داخلی کشور در پایان یک دوره طولانی بی نظمی اجتماعی رخ داد.
اختلالات جزئی معده هنگام سفر به خارج از کشور رایج است.
Subsequently, Stoneham declared martial law brought in all available troops, and suppressed the disorder.
پس از آن، استونهام حکومت نظامی اعلام کرد، تمام نیروهای موجود را وارد کرد و اختلال را سرکوب کرد.
In addition to these disorders, two specific enzyme defects have been reported to cause primary adult gout.
علاوه بر این اختلالات، دو نقص آنزیمی خاص گزارش شده است که باعث نقرس اولیه بزرگسالان می شود.
این بیمارستان در درمان اختلالات مغزی تخصص دارد.
اختلال خون / روده
او مبتلا به اختلال اضطراب تشخیص داده شد.
این یک اختلال نادر در کبد است.
کمک به افراد مبتلا به اختلال مصرف الکل
اتاق به هم ریخته بود.
امور مالی او کاملاً به هم ریخته بود.
همه به یکباره شروع به داد و فریاد کردند و جلسه با بی نظمی به هم خورد.
وقوع شورش و بی نظمی عمومی
20 نفر پس از یک شب بی نظمی مدنی دستگیر شدند.
او از یک بیماری خونی نادر رنج می برد.
او پس از یک بیماری طولانی درگذشت.
یک اختلال نادر کبدی
عفونت گلو
یک بیماری قلبی
childhood ailments
بیماری های دوران کودکی
یک حشره معده
مصرف اسیدهای چرب ممکن است به پیشگیری از این اختلال کمک کند.
پزشک او اختلال تیروئید را تشخیص داد.
او یک اختلال خونی نادر دارد.
افراد مبتلا به آرتریت روماتوئید، لوپوس و سایر اختلالات خود ایمنی
گمان می رود که او یک اختلال ژنتیکی داشته است که مانع از رشد او در جوانی شده است.
اختلالات عصبی مانند مولتیپل اسکلروزیس، صرع و بیماری پارکینسون
بی خوابی یکی از شایع ترین اختلالات خواب است.
این تیم می گوید اختلال مصرف الکل یک بیماری مزمن است.
نوجوانان مبتلا به اختلالات روانی بیش از حد منتظر دریافت کمک هستند.
برخی از افراد در نتیجه تروما دچار اختلالات روانی می شوند.
اختلالات دستگاه گوارش
او نوعی اختلال روده دارد.
کشور در اثر اعتصابات به بی نظمی کشیده شد.
او به طور ناگهانی درگذشت و امور مالی خود را در بی نظمی کامل رها کرد.
او عاشق مرتب کردن و نظم دادن از بی نظمی است.
بهم ریختگی
chaos
آشوب
muddle
درهم ریختن
disarray
بی نظمی
jumble
بهم ریختن
disorganisationUK
سازماندهی بریتانیا
disorganizationUS
بی سازمانی ایالات متحده
disorderliness
ویرانی
havoc
گیجی
خراب می شود
shambles
به هم ریختگی
disorderedness
ژولیده شدن
disarrangement
آشفتگی
dishevelment
نظم نادرست
messiness
muss
misorder
غوطه ور شدن
muss
غلت زدن
welter
جهنم
tumble
کلفت
به جهنم
clutter
بدلم
heck
درهم و برهم
bedlam
هوچ پاچ
untidiness
حالت
hodgepodge
آتاکسی
hotchpotch
آنتروپی
derangement
ataxia
irregularity
entropy
سفارش
orderliness
نظم و ترتیب
ترتیب
conformity
مطابقت
روش
organisationUK
سازمان انگلستان
organizationUS
سازمان ایالات متحده
قانون
سیستم
tidiness
آراستگی
uniformity
یکنواختی
neatness
مقررات
تقارن
symmetry
ساختار
طرح
فرم
هدف
طبقه بندی
classification
منظم بودن
regularity
سیستم سازی انگلستان
systematisationUK
سیستم سازی ایالات متحده
systematizationUS
برنامه ریزی
الگو
آرام
هماهنگی
calm
صلح
harmony
ساکت
آرامش انگلستان
آرامش ایالات متحده
tranquillityUK
tranquilityUS