throat

base info - اطلاعات اولیه

throat - گلو

noun - اسم

/θrəʊt/

UK :

/θrəʊt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [throat] در گوگل
description - توضیح

  • گذر از پشت دهان به بالای لوله هایی که به سمت ریه ها و معده شما پایین می روند


  • جلوی گردنت


  • قسمت جلوی گردن یا فضای داخل گردن که غذا و هوا می توانند به سمت پایین بروند

  • Miriam cowered in terror her hand up to her throat.


    میریام با وحشت خم شد و دستش را تا گلویش بالا برد.

  • He became vast and covered me covered my face his hideous throat working.


    او بزرگ شد و مرا پوشاند، صورتم را پوشاند، گلوی شنیعش کار کرد.

  • Williams cleared his throat made a few introductory remarks about the occasion.


    ویلیامز گلویش را صاف کرد، چند نکته مقدماتی درباره این مناسبت بیان کرد.

  • I opened my mouth and felt the scalds on the mucous membrane inside my throat.


    دهانم را باز کردم و جوش ها را روی غشای مخاطی داخل گلویم احساس کردم.

  • The attacker grabbed Siegel by the throat and refused to let go.


    مهاجم گلوی سیگل را گرفت و حاضر به رها شدن نشد.

  • The sedative effects of alcohol cause the throat muscle to relax too much and also interfere with the involuntary awakening mechanisms.


    اثرات آرام بخش الکل باعث شل شدن بیش از حد عضله گلو و همچنین اختلال در مکانیسم های بیداری غیرارادی می شود.

  • Their throats had been punctured and their blood drained.


    گلویشان سوراخ شده بود و خونشان تخلیه شده بود.

  • Does your throat hurt?


    گلو درد میکنه؟

example - مثال
  • a sore throat


    گلو درد

  • A sob caught in his throat.


    هق هق در گلویش گیر کرد.

  • He held the knife to her throat.


    چاقو را روی گلویش گرفت.

  • Their throats had been cut.


    گلویشان بریده شده بود.

  • They caught a pig and Jack slit (= cut) its throat.


    خوکی گرفتند و جک گلویش را برید.

  • He quickly stuffed a hot dog down his throat.


    سریع یک هات داگ را در گلویش فرو کرد.

  • a blue-throated macaw


    یک ماکائو گلو آبی

  • a deep-throated roar


    یک غرش عمیق

  • People are sick of having advertising rammed down their throats.


    مردم از اینکه تبلیغات در گلویشان هجوم آورده به هم می ریزند.

  • She wanted to say how sorry she was but the words seemed to stick in her throat.


    می خواست بگوید چقدر متاسف است اما انگار کلمات در گلویش چسبیده بودند.

  • She felt the cold water trickle down her throat.


    احساس کرد که آب سرد از گلویش می چکد.

  • She seized her attacker by the throat.


    او از گلوی مهاجم خود گرفت.

  • The chemical causes eye nose and throat irritations.


    این ماده شیمیایی باعث تحریک چشم، بینی و گلو می شود.

  • The medicine left a sour taste in the back of my throat.


    دارو در ته گلویم طعم ترشی به جا گذاشت.

  • His throat constricted with fear when he saw the knife.


    با دیدن چاقو گلویش از ترس فشرده شد.

  • A fish bone got stuck in my throat.


    استخوان ماهی در گلویم گیر کرد.

  • He cleared his throat (= coughed so he could speak more clearly) and started speaking.


    گلویش را صاف کرد (= سرفه کرد تا واضحتر صحبت کند) و شروع به صحبت کرد.

  • A cop grabbed him around the throat.


    پلیس دور گلوی او را گرفت.

  • I have a sore throat.


    گلو درد دارم.

  • He cleared his throat and started speaking.


    گلویش را صاف کرد و شروع کرد به صحبت کردن.

synonyms - مترادف

  • محصول

  • craw


    خزنده

  • gullet


    گلوله

  • maw


    ماو

  • oesophagusUK


    مری UK

  • pharynx


    حلق

  • gorge


    تنگه

  • gula


    گولا

  • throttle


    دریچه گاز

  • esophagusUS


    مریUS


  • گردن

  • trachea


    نای

  • windpipe


    شیرهای آب

  • fauces


    اوروفارنکس

  • oropharynx


    حنجره

  • gorget


    گذر

  • larynx


    خط قرمز


  • وزیدن

  • red lane


    سیتوفارنکس

  • weasand


    آرواره ها

  • cytopharynx


    دهان

  • jaws


    پوزه


  • ریز ریز کردن

  • muzzle


    پختن

  • chops


    گوب


  • تله

  • gob


    بوسنده

  • trap


    لب

  • kisser


    چاله کیک

  • lips


  • cakehole


antonyms - متضاد
  • nape


    پشت گردن

  • nucha


    نوچا

  • scruff


    خراشیدن


  • خراش

  • scrag


لغت پیشنهادی

broking

لغت پیشنهادی

brandy

لغت پیشنهادی

bye-byes