eye
eye - چشم
noun - اسم
UK :
US :
یکی از دو قسمت بدن که برای دیدن با آن استفاده می کنید
a particular way of seeing, judging, or understanding something
روشی خاص برای دیدن، قضاوت یا درک چیزی
چشم دوربین همان چیزی است که شما در عکس ها ظاهر می شوید
سوراخ سوزنی که نخ را از آن وارد کردید
یک قطعه فلزی دایره کوچک یا U شکل که همراه با یک قلاب برای بستن لباس استفاده می شود
مرکز آرام یک طوفان مانند یک طوفان
یک نقطه تاریک روی سیب زمینی که گیاه جدیدی می تواند از آن رشد کند
to look at someone or something carefully especially because you do not trust them or because you want something
با دقت به کسی یا چیزی نگاه کنید، مخصوصاً به این دلیل که به آنها اعتماد ندارید یا چیزی را می خواهید
یکی از دو عضو صورت شما که برای دیدن استفاده می شود
یک نقطه تیره روی سیب زمینی یا قسمت مشابه گیاه که از آن ساقه و برگ جدیدی رشد می کند
سوراخ سوزنی که نخ را از طریق آن قرار می دهید
با علاقه به کسی یا چیزی نگاه کردن
یکی از جفت اندام های بینایی در چهره انسان و حیوان
سوراخ سوزن سوراخی است که نخ را از آن می گذرانید.
از نزدیک به کسی یا چیزی نگاه کردن
to help a person or organization by telling them about important events or changes that might affect their particular industry or activity
برای کمک به شخص یا سازمان با گفتن رویدادهای مهم یا تغییراتی که ممکن است بر صنعت یا فعالیت خاص آنها تأثیر بگذارد
Like zucchini, there are only so many you can give away before friends, neighbors and co-workers avoid eye contact.
مانند کدو سبز، فقط تعداد زیادی کدو سبز وجود دارد که می توانید قبل از اینکه دوستان، همسایگان و همکاران از تماس چشمی خودداری کنند، هدیه دهید.
چشمان آبی آنها بسیار غیر انسانی به نظر می رسید و او متعجب بود که چگونه می توانند از آنها ببینند.
او چهره ای دوست داشتنی بیضی شکل مادونا با چشمان آبی داشت و موهایش قهوه ای روشن بود.
Elika has green eyes.
الیکا چشمان سبز دارد.
چشمان خاکستری برای کسری از لحظه با چشمان من برخورد کرد، سپس او با پادشاه روبرو شد.
خوشبختانه، جانیس قبلاً نگاهی به دور انداخته بود و چشمانش با علاقه در اتاق نشیمن باشکوه چرخیده بود.
چشمانش از خوشحالی برق می زد.
در مقابل چشمان ما زمین به معنای واقعی کلمه در حال تکه تکه شدن است.
یک شنل بدن او را از چشمان کنجکاو پنهان می کرد.
چشماتو ببند و بخواب.
مظنون موهای تیره و چشمان سبز دارد.
برای بستن/باز کردن چشمانت
چشمان خود را پایین انداختن (= پایین نگاه کردن)
چشمانش را با نفرت گرد کرد.
چشمانت را ببند!
اشک در چشمانش حلقه زده بود.
یه چیزی تو چشمام هست
در چشمان تیره اش یک نگاه جن زده داشت.
چشمانش پر از اشک شد.
پایان آنقدر غم انگیز بود که اشک در چشمانم جمع شد.
می توانستم یک جفت چشم آبی را ببینم که به من نگاه می کند.
چشمانش در ناباوری گرد شد.
His eyes narrowed suspiciously.
چشمانش به طرز مشکوکی ریز شد.
با دیدن همه کادوها چشمانشان روشن شد.
to make/avoid eye contact with somebody (= to look/avoid looking at them at the same time as they look at you)
ایجاد/اجتناب از تماس چشمی با کسی (= نگاه کردن/پرهیز از نگاه کردن به او همزمان با نگاه کردن به شما)
در حالی که به صحنه می رفت، همه چشم ها به او بود (= همه به او نگاه می کردند).
یک مهمانی / پذیرایی / لذت برای چشم
a blue-eyed blonde
یک بلوند چشم آبی
a one-eyed monster
یک هیولای یک چشم
یک جراح به یک چشم خوب و یک دست ثابت نیاز دارد.
مهارت او در کار با چوب با چشم تیزبین برای طراحی همراه است.
او با چشم مهندس به طرح نگاه کرد.
او به این یافته ها با دیدی انتقادی نگاه کرد.
به نظر من، پنجره ها نامتناسب به نظر می رسند.
با قلاب و چشم بسته می شود.
او خیره چشم پدرش است.
چمنزار تاریک از هر طرف تا آنجا که چشم کار می کرد امتداد داشت.
وقتی او به آرامی بسته را باز می کرد، بچه ها همه چشم بودند.
او آثار زندگی خود را در مقابل چشمانش نابود کرده بود.
در مقابل چشمان ما، پرنده ماهی را از بشقاب ربود و پرواز کرد.
ما در کار به چشم خودمان عمل می کنیم.
disbelief
ناباوری
disinclination
بی میلی
indifference
بی تفاوتی
dislike
دوست نداشتن
aversion
بیزاری
hatred
نفرت
loathing
رد
disapproval
انزجار
اعتراض
disgust
تحقیر
repugnance
عمل شنیع
objection
ناپسند
disdain
بی علاقگی
abomination
نارضایتی
mislike
عدم تایید
disliking
تنفر شدید
displeasure
آنیموس
disapprobation
بی اختیاری
revulsion
منسوخ شدن
animus
دشمنی
indisposition
مخالفت
deprecation
بی احترامی
contempt
نارضایتی انگلستان
enmity
دفع
abhorrence
disesteem
disfavourUK
dissatisfaction
averseness
repellency