close
close - بستن
N/A - N/A
UK :
US :
بستن چیزی برای پوشاندن دهانه یا به این ترتیب بسته شدن
برای جابجایی اجزای یک چیز در کنار هم به طوری که دیگر فاصله ای بین آنها نباشد
if a shop or building closes, or you close it it stops being open to the public for a period of time
اگر مغازه یا ساختمانی بسته شود، یا شما آن را ببندید، برای مدتی به روی عموم باز نخواهد شد
اگر یک شرکت، مغازه و غیره بسته شود، یا شما آن را ببندید، برای همیشه کارش متوقف می شود
به پایان رساندن یا پایان دادن به چیزی، به ویژه به روشی خاص
to be worth a particular amount of money at the end of a day’s trading (=the buying and selling of shares) on the stock exchange
ارزش پول خاصی در پایان معاملات یک روزه (=خرید و فروش سهام) در بورس اوراق بهادار
در یک تاریخ خاص به پایان برسد
تا فاصله یا تفاوت بین دو چیز کوچکتر شود
شرکت در یک فعالیت یا استفاده از یک فرصت دیگر امکان پذیر نباشد
if someone’s hands, arms etc close around something or are closed around something they hold it firmly
اگر دستها، بازوها و غیره کسی دور چیزی ببندند یا دور چیزی بسته باشند، آن را محکم نگه میدارند
اگر زخمی بسته شود، یا اگر کسی آن را ببندد، لبه ها دوباره به هم رشد می کنند یا به هم دوخته می شوند
to stop being open or to make something stop being open. You use close and shut especially about your eyes, your mouth a door a window or a container
باز ماندن را متوقف کند یا کاری کند که چیزی باز نباشد. از بسته و بسته مخصوصاً در مورد چشم ها، دهان، در، پنجره یا ظرف استفاده می کنید
to close something. Shut sometimes has a feeling of doing something quickly and firmly, whereas close sounds more careful
برای بستن چیزی بسته گاهی اوقات احساس می کند که کاری را سریع و محکم انجام می دهد، در حالی که بسته به نظر دقیق تر است
درب یا درب را به سرعت و با سروصدا ببندید، مخصوصاً به دلیل عصبانیت
برای بستن پرده ها با کشیدن آنها از روی پنجره
برای بستن یک ظرف با گذاشتن درب روی آن
چیزی را ببندید تا هوا یا آبی نتواند وارد یا خارج شود
از کسی یا چیزی دور نیست
نزدیک به چیزی در زمان
به نظر می رسد بسیار محتمل است که اتفاق بیفتد یا به احتمال زیاد کاری به زودی انجام شود
اگر دو نفر صمیمی باشند، همدیگر را خیلی دوست دارند یا دوست دارند
بسیار شبیه به یکدیگر
با دقت به چیزی نگاه کردن، فکر کردن یا تماشا کردن آن
اگر عدد یا مقداری به عدد یا مقدار دیگری نزدیک باشد، خیلی بیشتر یا کمتر از آن نیست
تمام کردن یا بازی کردن، جنگیدن و غیره با هر دو طرف تقریبا برابر
زمانی استفاده می شود که به تازگی موفق شده اید از اتفاق بد، خطرناک یا شرم آور جلوگیری کنید
تقریباً به چیزی نزدیک می شود، پیدا می کند یا به چیزی می رسد
مربوط به موقعیتی است که در آن افراد به خوبی با یکدیگر کار می کنند یا اغلب با یکدیگر صحبت می کنند
با فضای کم یا بدون فضای اطراف چیزی یا بین چیزها
به طرز ناراحت کننده ای گرم است زیرا به نظر می رسد هوا وجود ندارد
حاضر نیست در مورد چیزی به مردم بگوید
میشه لطفا در را ببندید؟
بیرون رفتم و یادم رفت پنجره را ببندم.
چشماتو ببند - یه سورپرایز برات دارم
بانک ها بسته شده بودند و من نتوانستم پولی بیرون بیاورم.
صبح سه شنبه برای آموزش کارکنان به مشتریان نزدیک هستیم.
موزه در ساعت 5.30 بسته می شود.
ما نمی توانیم یک نوشیدنی بخوریم! بعد از زمان بسته شدن است.
نمایشنامه با مرگ غم انگیز قهرمان و قهرمان به پایان رسید.
او جلسه را با سخنرانی کوتاهی به پایان رساند.
پوند در پایان معاملات روز در 1.47 دلار (= ارزش داشت) بسته شد.
وقتی به لندن آمدم آن حساب بانکی را بستم.
این کارخانه بیش از ده سال پیش تعطیل شد.
ما با یک سوپرمارکت بزرگ معامله کردیم.
در پایان جلسه قرارداد امضا نشده باقی ماند.
فصل هم اکنون به پایان خود نزدیک می شود.
سعی کردم بحث را به پایان برسانم.
تور این خواننده امشب در توکیو به پایان می رسد.
او در 83 Barker Close زندگی می کند.
افراد زیادی در مراسم خاکسپاری حضور نداشتند - فقط خانواده/بستگان نزدیک.
آنها یک حزب سیاسی نگران کننده به دلیل پیوند/روابط نزدیک با گروه های تروریستی هستند.
در آن ماه های اولیه، پیوند بسیار نزدیکی بین مادر و فرزند وجود دارد.
یک جامعه نزدیک
میرا یکی از صمیمی ترین دوستان من است.
رابطه او با پدرش خوب نیست، اما با مادرش بسیار صمیمی است.
من و برادرم در این سال ها خیلی به هم نزدیکتر شده ایم.
پلیس به شدت مراقب وضعیت است.
به این عکس از نزدیک نگاه کنید.
او به گذشته خود بسیار نزدیک است - به نظر می رسد چیزی را پنهان می کند.
میتوانم پنجره را باز کنم؟ اینجا خیلی نزدیکه
خیلی به آن سگ نزدیک نشو، رزی.
از افرادی که خیلی نزدیک من می ایستند متنفرم.
نزدیک
در نزدیکی
proximate
مجاور
adjacent
همسایه انگلستان
neighbouringUK
متقابل
nigh
دستی
adjoining
فوری
abutting
قریب الوقوع
handy
همسایه ایالات متحده
در دسترس
imminent
در کنار
impending
نزدیک شدن
neighboringUS
به هم پیوسته
accessible
راحت
alongside
قابل راه رفتن
approaching
محلی
contiguous
نزدیکترین
convenient
تقریبا
walkable
بعد
آینده
nearest
گرم
در محله های نزدیک
نزدیک در دست
upcoming
به سختی
در همسایگی