remote

base info - اطلاعات اولیه

remote - از راه دور

adjective - صفت

/rɪˈməʊt/

UK :

/rɪˈməʊt/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [remote] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • a remote village/island/location/region


    یک روستا/جزیره/موقعیت/منطقه دورافتاده


  • یک جامعه از راه دور


  • یک نقطه دورافتاده از کشور


  • یک ساحل دورافتاده

  • one of the remotest areas of the world


    یکی از دورافتاده ترین مناطق جهان

  • The area is remote mountainous, and roadless.


    این منطقه دورافتاده، کوهستانی و بدون جاده است.


  • این سایت از مراکز عمده جمعیتی دور است.

  • The farmhouse is remote from any other buildings.


    خانه مزرعه از هر ساختمان دیگری دور است.

  • in the remote past/future


    در گذشته/آینده دور

  • a remote ancestor (= who lived a long time ago)


    اجداد دور (= که مدتها پیش زندگی می کرد)

  • There are many facts about the remote past and the remote future that we cannot know.


    حقایق زیادی در مورد گذشته دور و آینده دور وجود دارد که ما نمی توانیم آنها را بدانیم.


  • یک پسر عموی دور

  • a remote terminal/database/server


    یک پایانه/پایگاه داده/سرور از راه دور

  • His theories are somewhat remote from reality.


    نظریه های او تا حدودی از واقعیت دور است.

  • A novel should not be too remote from the experiences of its readers.


    یک رمان نباید خیلی از تجربیات خوانندگانش دور باشد.

  • Jane felt remote from what was going on around her.


    جین از آنچه در اطرافش می گذشت احساس دوری می کرد.

  • When he spoke, his voice was cold and remote.


    وقتی صحبت می کرد، صدایش سرد و دور بود.

  • He somehow remains a remote figure.


    او به نوعی چهره ای دور از دسترس باقی می ماند.


  • هنوز احتمال زیادی وجود دارد که او را زنده پیدا کنند.

  • I don't have the remotest idea what you're talking about.


    من اصلاً نمی دانم در مورد چه چیزی صحبت می کنید.


  • در آن زمان، یک ساختمان جدید مدرسه فقط یک رویای دور افتاده بود.


  • یک امکان نسبتاً دور

  • geographically remote areas


    مناطق دور افتاده جغرافیایی


  • مناطق روستایی که نسبتا دور هستند

  • Australia is large and remote from the great centres of population of the world.


    استرالیا بزرگ است و از مراکز بزرگ جمعیتی جهان دور است.

  • remote galaxies


    کهکشان های دوردست

  • They live in a remote corner of Scotland, miles from the nearest shop.


    آنها در گوشه ای دورافتاده از اسکاتلند، کیلومترها دورتر از نزدیکترین مغازه زندگی می کنند.


  • یک روستای دورافتاده کوهستانی

  • This enables you to get remote access to your email.


    این به شما امکان می دهد از راه دور به ایمیل خود دسترسی داشته باشید.

  • a remote server


    یک سرور راه دور

  • Participants in the remote learning program will interact with mentors through interactive video sessions.


    شرکت کنندگان در برنامه آموزش از راه دور از طریق جلسات ویدیویی تعاملی با مربیان تعامل خواهند داشت.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

  • در نزدیکی

  • neighboringUS


    همسایه ایالات متحده

  • neighbouringUK


    همسایه انگلستان

  • convenient


    راحت

  • handy


    دستی


  • فوری

  • adjacent


    مجاور

  • proximate


    نزدیک

  • accessible


    در دسترس

  • adjoining


    بستن


  • به هم پیوسته

  • contiguous


    همسایه


  • نزدیک در دست

  • next-door


    دور نیست


  • نه چندان دور


  • هم مرز

  • close-by


    در کنار


  • در كنار


  • متقابل


  • دور و بر


  • آشنا

  • nigh


    محلی

  • bordering


    عمومی

  • alongside


    مستقیم


  • abutting







لغت پیشنهادی

witnesses

لغت پیشنهادی

cafeteria

لغت پیشنهادی

ranks