horizon

base info - اطلاعات اولیه

horizon - افق

noun - اسم

/həˈraɪzn/

UK :

/həˈraɪzn/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [horizon] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The sun sank below the horizon.


    خورشید در زیر افق فرو رفت.

  • A ship appeared on the horizon.


    یک کشتی در افق ظاهر شد.

  • She wanted to travel to broaden her horizons.


    او می خواست برای گسترش افق دید خود سفر کند.

  • The company needs new horizons now.


    این شرکت اکنون به افق های جدیدی نیاز دارد.

  • There's trouble looming on the horizon.


    مشکلی در افق ظاهر می شود.

  • I watched the pale sun climb over the horizon.


    خورشید کم رنگ را تماشا کردم که از افق بالا می رفت.

  • Land was still out of sight beyond the horizon.


    زمین در آن سوی افق هنوز دور از چشم بود.

  • The captain scanned the horizon for any sign of other vessels.


    کاپیتان افق را برای هر نشانه ای از کشتی های دیگر اسکن کرد.

  • The moon was rising over the horizon.


    ماه از افق طلوع می کرد.

  • The sea stretched away to the distant horizon.


    دریا تا افق دور امتداد داشت.

  • The sun was sinking rapidly below the western horizon.


    خورشید به سرعت در زیر افق غربی فرو می‌رفت.

  • They had become aware of possibilities beyond their own limited horizons.


    آنها از امکانات فراتر از افق محدود خود آگاه شده بودند.

  • Their horizons were limited to events within the town community.


    افق دید آنها محدود به رویدادهای درون جامعه شهر بود.

  • My first trip to the theatre broadened my cultural horizons.


    اولین سفر من به تئاتر، افق های فرهنگی مرا گسترش داد.

  • It is hoped that the course will open up new horizons for students.


    امید است که این دوره افق های جدیدی را برای دانشجویان باز کند.

  • His horizons didn't stretch beyond his next game.


    افق دید او فراتر از بازی بعدی اش نبود.

  • Her trips to Asia have broadened her cultural horizons.


    سفرهای او به آسیا افق های فرهنگی او را گسترش داده است.


  • ماه به آرامی از افق بالا رفت.

  • We could see a row of camels silhouetted on the horizon.


    می‌توانستیم ردیفی از شترها را ببینیم که در افق شکل گرفته بودند.

  • We watched the horizon as the sun set.


    افق را با غروب خورشید تماشا کردیم.

  • Spending her junior year abroad has broadened her horizons.


    گذراندن سال جوانی در خارج از کشور، افق های او را گسترده تر کرده است.

synonyms - مترادف
  • skyline


    خط افق

  • vista


    چشم انداز


  • فاصله

  • skysill


    طاقچه آسمانی

  • vanishing point


    نقطه ناپدید شدن


  • طرح کلی

  • outline


    زمینه


antonyms - متضاد
  • constraint


    محدودیت


  • مفرط

  • imprisonment


    زندان

  • incarceration


    حبس


  • خویشتن داری - خودداری - پرهیز

  • restraint


    بخش



لغت پیشنهادی

refreshed

لغت پیشنهادی

interpreters

لغت پیشنهادی

bullet