restriction

base info - اطلاعات اولیه

restriction - محدودیت

noun - اسم

/rɪˈstrɪkʃn/

UK :

/rɪˈstrɪkʃn/

US :

family - خانواده
restricted
محصور
restrictive
محدود کننده
restrict
محدود کردن
google image
نتیجه جستجوی لغت [restriction] در گوگل
description - توضیح
  • a rule or law that limits or controls what people can do


    قانون یا قانونی که کارهایی را که مردم می توانند انجام دهند محدود یا کنترل می کند


  • وقتی اندازه، مقدار یا محدوده چیزی را محدود می کنید

  • an official rule that limits or controls what people can do or what is allowed to happen


    یک قانون رسمی که کارهایی را که مردم می توانند انجام دهند یا آنچه مجاز است اتفاق بیفتد را محدود یا کنترل می کند


  • محدودیت رسمی برای چیزی

  • something that limits someone's actions or movement or limits the amount size etc., of something


    چیزی که اعمال یا حرکت کسی را محدود می کند یا مقدار، اندازه و غیره چیزی را محدود می کند

  • an official limit or control on what people or companies are allowed to do or on what can happen


    یک محدودیت یا کنترل رسمی در مورد آنچه افراد یا شرکت‌ها مجاز به انجام آن هستند یا آنچه ممکن است اتفاق بیفتد


  • اعمال محدودیت یا کنترل بر چیزی

  • The Act is a mass of technical paperwork and restriction.


    این قانون انبوهی از اسناد فنی و محدودیت است.

  • There are restrictions on what you can bring into the country. Alcohol for example is totally forbidden.


    محدودیت هایی در مورد آنچه می توانید وارد کشور کنید وجود دارد. به عنوان مثال، الکل کاملاً ممنوع است.

  • Registered companies are exempted from all taxes on approved activities, and no currency or exchange restrictions are imposed.


    شرکت های ثبت شده از کلیه مالیات های مربوط به فعالیت های مصوب معاف هستند و هیچ گونه محدودیت ارزی و مبادله ای اعمال نمی شود.

  • But no journey restrictions will be lifted completely and all journey times will take longer than normal.


    اما هیچ محدودیتی در سفر به طور کامل برداشته نخواهد شد و تمام زمان های سفر بیشتر از حد معمول طول می کشد.

  • For a while they tried using price restrictions as a way of controlling inflation.


    برای مدتی سعی کردند از محدودیت های قیمتی به عنوان راهی برای کنترل تورم استفاده کنند.

  • Most lived under severe restrictions, but some dealt with their neighbors on a near-equal basis.


    اکثر آنها تحت محدودیت های شدید زندگی می کردند، اما برخی با همسایگان خود به طور تقریباً برابر برخورد کردند.


  • این یک فناوری مدرن است که همه آن بدون اتصال کابل و محدودیت مکان های نقطه برق پیچیده شده است.

  • Farming policy in Cumbria was greatly influenced by the heavy rainfall and the restrictions imposed by the National Park Regulations.


    سیاست کشاورزی در کامبریا به شدت تحت تأثیر بارندگی شدید و محدودیت های اعمال شده توسط مقررات پارک ملی قرار گرفت.

  • The restrictions on trading are designed to limit the potential impact of the options market on the stock market.


    محدودیت‌های معاملاتی برای محدود کردن تأثیر بالقوه بازار اختیار معامله بر بازار سهام طراحی شده‌اند.

  • The restrictions imposed by the censors make objective reporting of news impossible.


    محدودیت های اعمال شده توسط سانسورها، گزارش عینی اخبار را غیرممکن می کند.

example - مثال
  • import/speed/travel restrictions


    محدودیت های واردات/سرعت/سفر

  • to impose/place a restriction on something


    برای چیزی محدودیت ایجاد کردن/محدود کردن

  • The government has agreed to lift restrictions on press freedom.


    دولت با برداشتن محدودیت‌های آزادی مطبوعات موافقت کرده است.

  • There are no restrictions on the amount of money you can withdraw.


    هیچ محدودیتی برای مقدار پولی که می توانید برداشت کنید وجود ندارد.


  • لباس های ورزشی که مانع از هرگونه محدودیت حرکتی می شوند

  • A diet to lose weight relies on calorie restriction in order to obtain results.


    یک رژیم غذایی برای کاهش وزن برای به دست آوردن نتیجه به محدودیت کالری بستگی دارد.

  • the restrictions of a prison


    محدودیت های یک زندان

  • The EU has set strict limits on pollution levels.


    اتحادیه اروپا محدودیت های سختی را برای سطوح آلودگی تعیین کرده است.


  • محدودیت سرعت

  • arms control


    کنترل تسلیحات

  • We have to work within severe constraints of time and money.


    ما باید با محدودیت های زمانی و مالی کار کنیم.

  • The government has imposed export restraints on some products.


    دولت برای برخی از محصولات صادراتی را محدود کرده است.

  • The unions are unlikely to accept any sort of wage restraint.


    بعید است اتحادیه ها هر نوع محدودیت دستمزد را بپذیرند.


  • آنها در برابر هرگونه محدودیت قدرت خود مقاومت خواهند کرد.

  • Confidentiality restrictions prevent me from giving any names.


    محدودیت های محرمانگی من را از دادن هر نامی باز می دارد.

  • He doesn't put any restrictions on me.


    او هیچ محدودیتی برای من قائل نیست.

  • The 30 mph speed restriction applies in all built-up areas.


    محدودیت سرعت 30 مایل در ساعت در تمام مناطق ساخته شده اعمال می شود.

  • The government has introduced tough new import restrictions.


    دولت محدودیت‌های جدید وارداتی را اعمال کرده است.

  • The press asked for restrictions on reporting the war to be lifted.


    مطبوعات خواستار رفع محدودیت ها برای گزارش جنگ شدند.

  • The regulations were seen as a restriction on personal freedom.


    مقررات به عنوان محدودیتی برای آزادی شخصی در نظر گرفته شد.

  • The removal of petty restrictions has made life easier.


    حذف محدودیت های کوچک زندگی را آسان تر کرده است.

  • The restriction was relaxed in 2002.


    این محدودیت در سال 2002 کاهش یافت.

  • The right of sale is subject to certain restrictions.


    حق فروش مشمول محدودیت های خاصی است.

  • They have the potential to enforce restrictions such as no smoking policies.


    آنها پتانسیل اعمال محدودیت هایی مانند سیاست ممنوعیت سیگار را دارند.

  • a Senate bill that seeks to tighten restrictions on coal plant emissions


    لایحه ای در سنا که به دنبال تشدید محدودیت ها بر انتشار گازهای گلخانه ای است

  • arbitrary restrictions on medicines


    محدودیت های خودسرانه داروها

  • free movement of goods between member countries without any artificial restrictions


    جابجایی آزاد کالا بین کشورهای عضو بدون هیچ گونه محدودیت مصنوعی

  • plans to create further vehicle restrictions in the city


    قصد دارد محدودیت های بیشتری برای خودرو در شهر ایجاد کند

  • restrictions that limit access to land and raw materials


    محدودیت هایی که دسترسی به زمین و مواد خام را محدود می کند

  • the dietary restrictions of Judaism


    محدودیت های غذایی یهودیت

  • Speed restrictions are in operation on the M4 due to poor visibility.


    محدودیت های سرعت در M4 به دلیل دید ضعیف اعمال می شود.

synonyms - مترادف

  • وضعیت

  • proviso


    شرط


  • تدارک

  • qualification


    صلاحیت

  • stipulation


    سوار

  • rider


    نیاز


  • رزرو


  • محدودیت


  • گرفتن

  • constraint


    رشته های


  • حد

  • circumscription


    قانون

  • strings


    بررسی


  • محدود کردن


  • کنترل


  • سخت گیری

  • curb


    مقررات


  • بند

  • stricture


    خویشتن داری - خودداری - پرهیز


  • رشته

  • fetter


    مرزبندی

  • restraint


    محدودیت ها


  • محدوده

  • demarcation


    نه نه

  • limits


    چاپ خوب

  • bounds


    احتمالی

  • no-no


    مشخصات


  • پيش نياز

  • contingency


  • specification


  • prerequisite


antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

bantam

لغت پیشنهادی

chronicle

لغت پیشنهادی

employ