restriction
restriction - محدودیت
noun - اسم
UK :
US :
محصور
محدود کننده
محدود کردن
قانون یا قانونی که کارهایی را که مردم می توانند انجام دهند محدود یا کنترل می کند
وقتی اندازه، مقدار یا محدوده چیزی را محدود می کنید
یک قانون رسمی که کارهایی را که مردم می توانند انجام دهند یا آنچه مجاز است اتفاق بیفتد را محدود یا کنترل می کند
محدودیت رسمی برای چیزی
چیزی که اعمال یا حرکت کسی را محدود می کند یا مقدار، اندازه و غیره چیزی را محدود می کند
یک محدودیت یا کنترل رسمی در مورد آنچه افراد یا شرکتها مجاز به انجام آن هستند یا آنچه ممکن است اتفاق بیفتد
اعمال محدودیت یا کنترل بر چیزی
این قانون انبوهی از اسناد فنی و محدودیت است.
There are restrictions on what you can bring into the country. Alcohol for example is totally forbidden.
محدودیت هایی در مورد آنچه می توانید وارد کشور کنید وجود دارد. به عنوان مثال، الکل کاملاً ممنوع است.
Registered companies are exempted from all taxes on approved activities, and no currency or exchange restrictions are imposed.
شرکت های ثبت شده از کلیه مالیات های مربوط به فعالیت های مصوب معاف هستند و هیچ گونه محدودیت ارزی و مبادله ای اعمال نمی شود.
But no journey restrictions will be lifted completely and all journey times will take longer than normal.
اما هیچ محدودیتی در سفر به طور کامل برداشته نخواهد شد و تمام زمان های سفر بیشتر از حد معمول طول می کشد.
برای مدتی سعی کردند از محدودیت های قیمتی به عنوان راهی برای کنترل تورم استفاده کنند.
اکثر آنها تحت محدودیت های شدید زندگی می کردند، اما برخی با همسایگان خود به طور تقریباً برابر برخورد کردند.
It is modern technology all wrapped up without the cable to trip over and the restriction of power point locations.
این یک فناوری مدرن است که همه آن بدون اتصال کابل و محدودیت مکان های نقطه برق پیچیده شده است.
Farming policy in Cumbria was greatly influenced by the heavy rainfall and the restrictions imposed by the National Park Regulations.
سیاست کشاورزی در کامبریا به شدت تحت تأثیر بارندگی شدید و محدودیت های اعمال شده توسط مقررات پارک ملی قرار گرفت.
The restrictions on trading are designed to limit the potential impact of the options market on the stock market.
محدودیتهای معاملاتی برای محدود کردن تأثیر بالقوه بازار اختیار معامله بر بازار سهام طراحی شدهاند.
محدودیت های اعمال شده توسط سانسورها، گزارش عینی اخبار را غیرممکن می کند.
import/speed/travel restrictions
محدودیت های واردات/سرعت/سفر
to impose/place a restriction on something
برای چیزی محدودیت ایجاد کردن/محدود کردن
دولت با برداشتن محدودیتهای آزادی مطبوعات موافقت کرده است.
هیچ محدودیتی برای مقدار پولی که می توانید برداشت کنید وجود ندارد.
لباس های ورزشی که مانع از هرگونه محدودیت حرکتی می شوند
یک رژیم غذایی برای کاهش وزن برای به دست آوردن نتیجه به محدودیت کالری بستگی دارد.
محدودیت های یک زندان
اتحادیه اروپا محدودیت های سختی را برای سطوح آلودگی تعیین کرده است.
محدودیت سرعت
arms control
کنترل تسلیحات
ما باید با محدودیت های زمانی و مالی کار کنیم.
The government has imposed export restraints on some products.
دولت برای برخی از محصولات صادراتی را محدود کرده است.
بعید است اتحادیه ها هر نوع محدودیت دستمزد را بپذیرند.
آنها در برابر هرگونه محدودیت قدرت خود مقاومت خواهند کرد.
محدودیت های محرمانگی من را از دادن هر نامی باز می دارد.
او هیچ محدودیتی برای من قائل نیست.
The 30 mph speed restriction applies in all built-up areas.
محدودیت سرعت 30 مایل در ساعت در تمام مناطق ساخته شده اعمال می شود.
The government has introduced tough new import restrictions.
دولت محدودیتهای جدید وارداتی را اعمال کرده است.
مطبوعات خواستار رفع محدودیت ها برای گزارش جنگ شدند.
مقررات به عنوان محدودیتی برای آزادی شخصی در نظر گرفته شد.
حذف محدودیت های کوچک زندگی را آسان تر کرده است.
The restriction was relaxed in 2002.
این محدودیت در سال 2002 کاهش یافت.
حق فروش مشمول محدودیت های خاصی است.
آنها پتانسیل اعمال محدودیت هایی مانند سیاست ممنوعیت سیگار را دارند.
لایحه ای در سنا که به دنبال تشدید محدودیت ها بر انتشار گازهای گلخانه ای است
arbitrary restrictions on medicines
محدودیت های خودسرانه داروها
جابجایی آزاد کالا بین کشورهای عضو بدون هیچ گونه محدودیت مصنوعی
قصد دارد محدودیت های بیشتری برای خودرو در شهر ایجاد کند
محدودیت هایی که دسترسی به زمین و مواد خام را محدود می کند
محدودیت های غذایی یهودیت
محدودیت های سرعت در M4 به دلیل دید ضعیف اعمال می شود.
وضعیت
proviso
شرط
تدارک
qualification
صلاحیت
stipulation
سوار
rider
نیاز
رزرو
محدودیت
گرفتن
constraint
رشته های
حد
circumscription
قانون
strings
بررسی
محدود کردن
کنترل
سخت گیری
curb
مقررات
بند
stricture
خویشتن داری - خودداری - پرهیز
رشته
fetter
مرزبندی
restraint
محدودیت ها
محدوده
demarcation
نه نه
limits
چاپ خوب
bounds
احتمالی
no-no
مشخصات
پيش نياز
contingency
specification
prerequisite
مزیت - فایده - سود - منفعت
allowance
کمک هزینه
enlargement
بزرگ شدن
گسترش
آزادی
کمک
liberation
رهایی
اجازه
معاونت
تشویق
حمایت کردن
encouragement
افتتاح
ترویج
سود
promotion
تصویب
افزایش دادن
ترخیص کالا از گمرک
شروع کنید
clearance
نسخه
شروع
برکت
تقویت
blessing
تسکین
boost
ادامه
پیشرفت
continuation
ببخشید
دارایی
boon
پیشبرد
افزونه
furtherance