asset
asset - دارایی
noun - اسم
UK :
US :
چیزهایی که یک شرکت در اختیار دارد، می تواند برای پرداخت بدهی فروخته شود
چیزی یا شخصی که مفید است زیرا به شما کمک می کند تا موفق شوید یا با مشکلات کنار بیایید
چیزی که متعلق به یک فرد یا یک تجارت است که دارای ارزش یا قدرت کسب درآمد است
یک کیفیت، مهارت یا شخص مفید یا ارزشمند
چیزی با ارزش متعلق به شخص یا سازمانی که بتوان از آن برای پرداخت بدهی ها استفاده کرد
someone who provides secret information to a government or intelligence organization about what another government or organization is doing
کسی که اطلاعات محرمانه ای را در مورد آنچه دولت یا سازمان دیگری انجام می دهد در اختیار یک دولت یا سازمان اطلاعاتی قرار می دهد
something having value such as a possession or property that is owned by a person business or organization
چیزی که دارای ارزش است، مانند دارایی یا دارایی، که متعلق به یک شخص، تجارت یا سازمان است
دارایی نیز هر ویژگی مثبتی است که به شما مزیت می دهد
چیزی که متعلق به شخص، شرکت یا سازمان است، مانند پول، ملک یا زمین
شخص یا چیزی که بسیار مفید یا ارزشمند است
تسلط کلامی یک مزیت است و برای برخی افراد ارائه های گفتاری آسان است.
ترازنامه - کاهش دارایی و بدهی.
در این نوع دارایی بدون ریسک با پرتفوی صفر بتا جایگزین می شود.
Laney همچنان یک دارایی بزرگ برای شرکت است.
شوخ طبعی یک دارایی مهم برای هر معلمی است.
در حال حاضر دارایی آنها 6230000 دلار است.
در آن زمان تمپلتون حدود 11 میلیارد دلار دارایی داشت.
Star Banc یک شرکت هلدینگ بانکی با حدود 9.7 میلیارد دلار دارایی است.
همانطور که دارایی های بیشتری خریداری می شود، این باعث افزایش قیمت آنها می شود.
قدرتمندترین دارایی ما نیروی کار ماهر و متعهد ما است.
سپس موجر دارایی را خریداری می کند و آن را به مستاجر اجاره می دهد.
در شغل او، صبر یک سرمایه ارزشمند است.
توانایی صحبت کردن به یک زبان خارجی یک دارایی مهم است.
من مطمئن نیستم که قدرت او یک دارایی است یا یک بدهی.
او یک سرمایه برای تیم خواهد بود.
ارزش خالص دارایی شرکت
دارایی های او شامل سهام شرکت و خانه ای در فرانسه است.
asset sales/management
فروش / مدیریت دارایی
درآمد حاصل از سرمایه گذاری دارایی های ثابت
financial/capital assets
دارایی های مالی/سرمایه ای
برای مسدود کردن دارایی های یک کشور
مناطق کوهستانی اسکاتلند دارایی طبیعی است که باید به آن افتخار کرد.
معلمان بزرگترین سرمایه مدرسه هستند.
صنعت گردشگری مستلزم دسترسی بیشتر به سرمایه های فرهنگی کشور است.
از زمان مصدومیت، جونز بیشتر به یک بدهی برای تیم تبدیل شده است تا دارایی.
او تمام دارایی خود را به نام همسرش منتقل کرد.
دارایی های نقدی را می توان سریعتر فروخت.
دارایی خالص به 169 میلیون دلار افزایش یافته است.
مقامات این اختیار را دارند که دارایی های قاچاقچیان محکوم به مواد مخدر را مصادره کنند.
کسب و کار تمام دارایی های سرمایه ای خود را واگذار کرد.
این شرکت دارایی های خود در بریتانیا را افزایش داده است.
دادگاه می تواند حکم به مسدود شدن دارایی های یک شرکت بدهد.
آنها دارایی های پنهانی در بانک های سراسر جهان دارند.
اقدامات برای جلوگیری از سلب دارایی
او یک سرمایه بزرگ برای تیم خواهد بود.
دانستن زبان ها یک مزیت واقعی در این نوع کار است.
چشمان او بهترین دارایی اوست (= جذاب ترین ویژگی).
A lot of his wealth is in the form of stock but he has little in liquid assets (= money or things that can easily be changed into money).
بسیاری از ثروت او به صورت سهام است، اما دارایی های نقدی کمی دارد (= پول یا چیزهایی که به راحتی می توان آنها را به پول تبدیل کرد).
دارایی های یک شرکت می تواند شامل پول نقد، سرمایه گذاری، دانش تخصصی یا مطالب مربوط به حق چاپ باشد.
او یک افسر ارتش آمریکای جنوبی بود که به عنوان دارایی سیا خدمت می کرد.
There was a suggestion that a Western intelligence asset may have been involved.
این احتمال وجود داشت که یک دارایی اطلاعاتی غربی ممکن است در آن دخیل بوده باشد.
دانش او به زبان های اسپانیایی و فرانسوی یک مزیت واقعی در کار او است.
سود
مزیت - فایده - سود - منفعت
کمک
برکت
blessing
ببخشید
boon
امتیاز
perk
مقتضی
perquisite
نعمت خدا
godsend
پاداش
gratuity
منبع
privilege
سرویس
جایزه
وارونه
bonus
تقوا
upside
شایستگی
به علاوه
merit
ارزش
گنج
پر در کلاه
treasure
فضل نجات
کسب کردن
saving grace
خوب
نکته خوب
طرفدار ایالات متحده
favourUK
سودمندی
favorUS
بادآورده
favourUK
advantageousness
windfall
liability
مسئولیت
disadvantage
عیب
drawback
اشکال
encumbrance
بار
hindrance
مانع
impediment
منهای
minus
معلول
handicap
آلباتروس
albatross
بکشید
سنگ آسیاب
مزاحمت
millstone
صدمه
nuisance
جراحت
منفی
ضعف
downside
ناراحتی
مسئله
weakness
نقص
inconvenience
عدم سود
ضرر
flaw
تله
کمبود
disbenefit
شکست خوردن
detriment
مشکل
pitfall
دشواری
deficiency
hurdle
failing
obstacle