asset

base info - اطلاعات اولیه

asset - دارایی

noun - اسم

/ˈæset/

UK :

/ˈæset/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [asset] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • In his job patience is an invaluable asset.


    در شغل او، صبر یک سرمایه ارزشمند است.


  • توانایی صحبت کردن به یک زبان خارجی یک دارایی مهم است.

  • I’m not sure if his forcefulness is an asset or a liability.


    من مطمئن نیستم که قدرت او یک دارایی است یا یک بدهی.

  • She'll be an asset to the team.


    او یک سرمایه برای تیم خواهد بود.


  • ارزش خالص دارایی شرکت

  • Her assets include shares in the company and a house in France.


    دارایی های او شامل سهام شرکت و خانه ای در فرانسه است.

  • asset sales/management


    فروش / مدیریت دارایی

  • income from fixed asset investments


    درآمد حاصل از سرمایه گذاری دارایی های ثابت

  • financial/capital assets


    دارایی های مالی/سرمایه ای

  • to freeze a country’s assets


    برای مسدود کردن دارایی های یک کشور

  • Scotland's mountain areas are a natural asset to be proud of.


    مناطق کوهستانی اسکاتلند دارایی طبیعی است که باید به آن افتخار کرد.

  • The teachers are the school's biggest asset.


    معلمان بزرگترین سرمایه مدرسه هستند.

  • The tourist industry requires that the country's cultural assets be made more accessible.


    صنعت گردشگری مستلزم دسترسی بیشتر به سرمایه های فرهنگی کشور است.

  • Since his injury Jones has become more of a liability than an asset to the team.


    از زمان مصدومیت، جونز بیشتر به یک بدهی برای تیم تبدیل شده است تا دارایی.

  • He transferred all his assets into his wife's name.


    او تمام دارایی خود را به نام همسرش منتقل کرد.

  • Liquid assets can be sold more quickly.


    دارایی های نقدی را می توان سریعتر فروخت.

  • Net assets have grown to $169 million.


    دارایی خالص به 169 میلیون دلار افزایش یافته است.

  • The authorities have the power to seize the assets of convicted drug dealers.


    مقامات این اختیار را دارند که دارایی های قاچاقچیان محکوم به مواد مخدر را مصادره کنند.

  • The business disposed of all its capital assets.


    کسب و کار تمام دارایی های سرمایه ای خود را واگذار کرد.

  • The company has increased its UK assets.


    این شرکت دارایی های خود در بریتانیا را افزایش داده است.

  • The courts can order a company's assets to be frozen.


    دادگاه می تواند حکم به مسدود شدن دارایی های یک شرکت بدهد.

  • They have hidden assets in banks around the world.


    آنها دارایی های پنهانی در بانک های سراسر جهان دارند.

  • measures to prevent asset stripping


    اقدامات برای جلوگیری از سلب دارایی

  • He'll be a great asset to the team.


    او یک سرمایه بزرگ برای تیم خواهد بود.

  • Knowledge of languages is a real asset in this sort of work.


    دانستن زبان ها یک مزیت واقعی در این نوع کار است.

  • His eyes are his best asset (= most attractive feature).


    چشمان او بهترین دارایی اوست (= جذاب ترین ویژگی).

  • A lot of his wealth is in the form of stock but he has little in liquid assets (= money or things that can easily be changed into money).


    بسیاری از ثروت او به صورت سهام است، اما دارایی های نقدی کمی دارد (= پول یا چیزهایی که به راحتی می توان آنها را به پول تبدیل کرد).

  • A company's assets can consist of cash investments, specialist knowledge or copyright material.


    دارایی های یک شرکت می تواند شامل پول نقد، سرمایه گذاری، دانش تخصصی یا مطالب مربوط به حق چاپ باشد.

  • He was a South American military officer who served as a CIA asset.


    او یک افسر ارتش آمریکای جنوبی بود که به عنوان دارایی سیا خدمت می کرد.


  • این احتمال وجود داشت که یک دارایی اطلاعاتی غربی ممکن است در آن دخیل بوده باشد.

  • Her knowledge of Spanish and French is a real asset in her work.


    دانش او به زبان های اسپانیایی و فرانسوی یک مزیت واقعی در کار او است.

synonyms - مترادف

  • سود


  • مزیت - فایده - سود - منفعت

  • aid


    کمک


  • برکت

  • blessing


    ببخشید

  • boon


    امتیاز

  • perk


    مقتضی

  • perquisite


    نعمت خدا

  • godsend


    پاداش

  • gratuity


    منبع

  • privilege


    سرویس


  • جایزه


  • وارونه

  • bonus


    تقوا

  • upside


    شایستگی


  • به علاوه

  • merit


    ارزش


  • گنج


  • پر در کلاه

  • treasure


    فضل نجات

  • feather in cap


    کسب کردن

  • saving grace


    خوب


  • نکته خوب


  • طرفدار ایالات متحده


  • favourUK


  • سودمندی

  • favorUS


    بادآورده

  • favourUK


  • advantageousness



  • windfall


antonyms - متضاد
  • liability


    مسئولیت

  • disadvantage


    عیب

  • drawback


    اشکال

  • encumbrance


    بار

  • hindrance


    مانع

  • impediment


    منهای

  • minus


    معلول

  • handicap


    آلباتروس

  • albatross


    بکشید


  • سنگ آسیاب


  • مزاحمت

  • millstone


    صدمه

  • nuisance


    جراحت


  • منفی


  • ضعف

  • downside


    ناراحتی


  • مسئله

  • weakness


    نقص

  • inconvenience


    عدم سود


  • ضرر

  • flaw


    تله


  • کمبود

  • disbenefit


    شکست خوردن

  • detriment


    مشکل

  • pitfall


    دشواری

  • deficiency


  • hurdle


  • failing


  • obstacle




لغت پیشنهادی

planet

لغت پیشنهادی

bids

لغت پیشنهادی

Bermuda shorts