drag

base info - اطلاعات اولیه

drag - بکشید

verb - فعل

/dræɡ/

UK :

/dræɡ/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [drag] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The sack is too heavy to lift—you’ll have to drag it.


    گونی برای بلند کردن آن خیلی سنگین است - باید آن را بکشید.

  • I dragged the chair over to the window.


    صندلی را به سمت پنجره کشیدم.

  • They dragged her from her bed.


    او را از تختش کشیدند.

  • He quickly dragged a comb through his hair.


    سریع شانه ای را لای موهایش کشید.

  • She managed to drag him clear of the wreckage.


    او موفق شد او را از لاشه هواپیما بیرون بکشد.

  • Desperately, Jinny dragged at his arm.


    جینی ناامیدانه بازویش را کشید.

  • I managed to drag myself out of bed.


    توانستم خودم را از تخت بیرون بکشم.

  • She always drags behind when we walk anywhere.


    وقتی ما به هر جایی راه می‌رویم او همیشه عقب می‌ماند.

  • I'm sorry to drag you all this way in the heat.


    متاسفم که تو را این همه در گرما کشیدم.

  • The party was so good I couldn't drag myself away.


    مهمانی آنقدر خوب بود که نمی‌توانستم خودم را کنار بگذارم.

  • He came in dragging his three children behind him.


    او وارد شد و سه فرزندش را پشت سرش کشید.

  • Time dragged terribly.


    زمان به طرز وحشتناکی کشیده شد.

  • The meeting really dragged.


    جلسه واقعاً طولانی شد.

  • This dress is too long—it drags on the ground when I walk.


    این لباس خیلی بلند است - وقتی راه می روم روی زمین می کشد.

  • He was dragging his coat in the mud.


    کتش را در گل می کشید.

  • They dragged the canal for the murder weapon.


    برای اسلحه قتل کانال را کشیدند.

  • Click on the file and drag it across.


    روی فایل کلیک کنید و آن را در سراسر آن بکشید.

  • The paper has dragged his name through the mud.


    کاغذ نام او را در گل و لای کشیده است.

  • They feel their agency has been dragged through the mud by the press.


    آنها احساس می کنند که آژانس آنها توسط مطبوعات از میان گل و لای کشیده شده است.

  • Football's good name is being dragged through the dirt.


    نام نیک فوتبال در خاک کشیده می شود.

  • The president had to be dragged kicking and screaming to the signing ceremony.


    رئیس جمهور باید با لگد و فریاد به مراسم امضای قرارداد کشیده می شد.

  • Pull the chair nearer the table.


    صندلی را نزدیک میز بکشید.

  • They use oxen to pull their carts.


    برای کشیدن گاری های خود از گاو استفاده می کنند.

  • I drew my chair closer to the fire.


    صندلیم را به آتش نزدیکتر کردم.

  • a horse-drawn carriage


    یک کالسکه اسب کشیده

  • Fishermen were hauling in their nets.


    ماهیگیران در تورهای خود می کشیدند.

  • Our car was towed away by the police.


    ماشین ما توسط پلیس یدک کش شد.

  • She tried to escape but he tugged her back.


    او سعی کرد فرار کند اما او او را به عقب کشید.

  • Police dragged protesters away from the embassy entrance.


    پلیس معترضان را از ورودی سفارت دور کرد.

  • Dogs drag the sledges for hundreds of miles across the snow.


    سگ ها سورتمه ها را صدها مایل روی برف می کشند.

  • He dragged himself back home.


    خودش را به خانه کشاند.

synonyms - مترادف

  • کشیدن

  • haul


    حمل و نقل

  • tow


    دویدن


  • قرعه کشی

  • lug


    پره


  • دنباله

  • tug


    هاله

  • hale


    بالا بردن

  • heave


    یاک

  • yank


    تراول

  • trawl


    در گل ولای کشیدن

  • draggle


    شلپ

  • schlepp


    کامیون


  • حرکت


  • استریل

  • streel


    حمل

  • transport


    schlep


  • قوز

  • schlep


    تسمه

  • hump


    سبد خرید

  • tote


    انتقال

  • cart


    گرفتن

  • convey


    بلند کردن


  • دستگیره


  • کشتی

  • manhandle


    تغییر مکان

  • ferry


    آوردن


  • خرس


  • تند و سریع


  • jerk


antonyms - متضاد

  • راندن

  • propel


    سوق دادن


  • فشار دادن


  • ماندن

  • repel


    دفع کردن

  • repulse


    خاموش کردن


  • نگاه داشتن


  • حفظ


  • نگه دارید


  • رها کردن


  • پایین تر


  • دلسرد کردن

  • discourage


    افسرده

  • depress


    منحرف شدن

  • veer


    تنه زدن

  • shove


    نزول کردن


  • کاهش دادن

  • lessen


لغت پیشنهادی

fold

لغت پیشنهادی

dispassionate

لغت پیشنهادی

covertly