south

base info - اطلاعات اولیه

south - جنوب

noun - اسم

/saʊθ/

UK :

/saʊθ/

US :

family - خانواده
southerner
جنوبی
south
جنوب
southerly
به سمت جنوب
southern
جنوبی ترین
southbound
---
southernmost
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [south] در گوگل
نتیجه جستجوی لغت [south] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Which way is south?


    کدام سمت جنوب است؟

  • warmer weather coming from the south


    هوای گرمتر از جنوب

  • He lives to the south of (= further south than) the city.


    او در جنوب (= جنوب‌تر از) شهر زندگی می‌کند.

  • views of distant mountains to north and south


    نمایی از کوه های دوردست شمال و جنوب

  • birds flying to the south for the winter


    پرندگانی که برای زمستان به جنوب پرواز می کنند

  • Houses are less expensive in the North than in the South (= of the country).


    خانه ها در شمال ارزان تر از جنوب (= کشور) هستند.

  • They bought a villa in the South of France.


    آنها یک ویلا در جنوب فرانسه خریدند.

  • The South used to rely heavily on agriculture.


    جنوب به شدت به کشاورزی متکی بود.

  • The South comprises many diverse countries.


    جنوب شامل بسیاری از کشورهای مختلف است.

  • the vast informal economies of the Global South


    اقتصادهای غیررسمی گسترده جنوب جهانی

  • The points of the compass are north south east and west.


    نقاط قطب نما شمال، جنوب، شرق و غرب است.

  • The best beaches are in the south (of the island).


    بهترین سواحل در جنوب (جزیره) است.

  • We spent our holiday in the south of France.


    تعطیلات خود را در جنوب فرانسه گذراندیم.

  • Canberra is/lies to the south of Sydney.


    کانبرا در جنوب سیدنی واقع شده است.

  • The American Civil War was fought between the North and the South partly over the issue of slavery.


    جنگ داخلی آمریکا بین شمال و جنوب تا حدودی بر سر مسئله برده داری درگرفت.

  • South Africa


    آفریقای جنوبی

  • the South China Sea


    دریای چین جنوبی

  • These plants grow well on a south-facing wall.


    این گیاهان روی دیواری که رو به جنوب است به خوبی رشد می کنند.

  • The Mississippi river flows south.


    رودخانه می سی سی پی به سمت جنوب جریان دارد.

  • They drove south towards the coast.


    آنها به سمت جنوب به سمت ساحل راندند.

  • He travelled due (= directly) south towards the desert.


    او به اندازه (= مستقیم) به جنوب، به سوی صحرا سفر کرد.

  • Alice got a job down south.


    آلیس در جنوب کار پیدا کرد.

  • We moved to the South when I was a child.


    وقتی بچه بودم به جنوب رفتیم.

  • a southerly direction


    جهت جنوبی

  • Louisiana is in the southern part of the US.


    لوئیزیانا در بخش جنوبی ایالات متحده است.


  • دانشگاه در ضلع جنوبی شهر است.

  • We drove south.


    ما به سمت جنوب حرکت کردیم.

synonyms - مترادف
  • southward


    به سمت جنوب

  • southwardly


  • southwards



antonyms - متضاد

  • شمال

  • northward


    به سمت شمال

  • northwardly


    شمالی

  • northerly


    بالا

  • northwards


    در جهت شمالی

  • northly


    به سمت قطب شمال

  • up



  • in a northerly direction



لغت پیشنهادی

bloviate

لغت پیشنهادی

brand

لغت پیشنهادی

amyotrophic