global

base info - اطلاعات اولیه

global - جهانی

adjective - صفت

/ˈɡləʊbl/

UK :

/ˈɡləʊbl/

US :

family - خانواده
globe
کره زمین
globalization
جهانی شدن
globalize
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [global] در گوگل
description - توضیح
  • affecting or including the whole world


    کل جهان را تحت تأثیر قرار داده یا شامل می شود

  • considering all the parts of a problem or situation together


    در نظر گرفتن تمام بخش های یک مشکل یا موقعیت با هم


  • کل سیستم، برنامه یا فایل کامپیوتری را تحت تاثیر قرار می دهد

  • including and considering all the parts of a situation together rather than the individual parts separately


    شامل و در نظر گرفتن تمام بخش های یک موقعیت با هم، به جای تک تک بخش های جداگانه

  • affecting or involving the whole world


    تمام جهان را تحت تأثیر قرار داده یا درگیر می کند


  • اگر یک شرکت یا صنعت جهانی شود، شروع به تجارت در سراسر جهان می کند

  • relating to the whole world


    مربوط به کل جهان

  • considering or relating to all parts of a situation or subject


    در نظر گرفتن یا ارتباط با تمام بخش های یک موقعیت یا موضوع

  • including or affecting the whole world


    شامل یا تحت تاثیر قرار دادن کل جهان است


  • برای شروع فعالیت در کشورهای سراسر جهان

  • And it has failed to snare any major global accounts in several years.


    و طی چندین سال نتوانسته است هیچ حساب جهانی بزرگی را به دام بیاندازد.

  • Campaigners have called for a global ban on landmines.


    کمپین ها خواستار ممنوعیت جهانی مین های زمینی شده اند.

  • Interdependence was to be found at global continental, regional or local levels.


    وابستگی متقابل در سطوح جهانی، قاره ای، منطقه ای یا محلی یافت می شد.

  • The new global economy is exciting and full of possibilities.


    اقتصاد جهانی جدید هیجان انگیز و پر از امکانات است.

  • Multinational companies create in effect a global economy.


    شرکت های چند ملیتی در واقع یک اقتصاد جهانی ایجاد می کنند.

  • It was impossible to completely check the global effects of each alteration to the file.


    بررسی کامل اثرات کلی هر تغییر در فایل غیرممکن بود.

  • Yet the rainforests cover just seven percent of global landmass.


    با این حال، جنگل های بارانی تنها هفت درصد از خشکی های جهان را پوشش می دهند.

  • Today the global network environment reaches over 140 countries, each with its own slant.


    امروزه محیط شبکه جهانی به بیش از 140 کشور می رسد که هر کدام دارای شیب خاص خود هستند.

  • Of course in past centuries, no global news network existed to capture the anguish of the victims.


    البته در قرون گذشته هیچ شبکه خبری جهانی وجود نداشت که درد و رنج قربانیان را به تصویر بکشد.

  • AIDS is a global problem which needs a global response.


    ایدز یک مشکل جهانی است که نیاز به یک پاسخ جهانی دارد.

  • Only the UN can tackle global problems like pollution of the atmosphere.


    فقط سازمان ملل می تواند با مشکلات جهانی مانند آلودگی جو مقابله کند.

  • Anything the US does is likely to have an impact on a global scale.


    هر کاری که ایالات متحده انجام دهد احتمالاً در مقیاس جهانی تأثیر خواهد داشت.


  • یک جستجوی جهانی

  • Simon & Schuster said it no longer wanted the smaller company because it did not fit into its global strategy.


    Simon & Schuster گفت که دیگر شرکت کوچکتر را نمی‌خواهد، زیرا با استراتژی جهانی آن مطابقت ندارد.

  • We've done a global study on the company's weaknesses.


    ما یک مطالعه جهانی در مورد نقاط ضعف شرکت انجام داده ایم.

  • Scientists at an international conference have been discussing global warming and its possible effects.


    دانشمندان در یک کنفرانس بین المللی درباره گرم شدن کره زمین و اثرات احتمالی آن بحث کرده اند.

example - مثال
synonyms - مترادف
  • worldwide


    در سراسر جهان


  • بین المللی


  • جهان


  • جهانی

  • intercontinental


    بین قاره ای

  • pandemic


    پاندمی

  • planetary


    سیاره ای

  • multinational


    چند ملیتی


  • عمومی

  • omnipresent


    همه جا حاضر

  • transnational


    فراملی


  • مشترک

  • cosmopolitan


    جهان شهری


  • گسترده

  • ubiquitous


    همه جا

  • ecumenical


    بطور گسترده


  • رایج است

  • prevalent


    همه جانبه

  • all-embracing


    فراگیر

  • pervasive


    کاتولیک

  • catholic


    نفاق

  • rife


    خارجی


  • کیهانی

  • cosmic


    جامع


  • دور از دسترس

  • far-reaching


    شایع

  • wide-ranging


    غالب

  • rampant


    هر کجا

  • pervading


  • predominant



antonyms - متضاد

  • محلی


  • ملی


  • حالت


  • داخلی


  • ناحیه


  • انجمن

  • homegrown


    بومی

  • provincial


    استانی


  • منطقه ای


  • محله ایالات متحده

  • neighborhoodUS


    محله انگلستان

  • neighbourhoodUK


    شهرداری

  • municipal


    دهکده


  • مدنی

  • civic


    تقسیمی

  • divisional


    خانه


  • مقیم


  • خانگی

  • home-grown


  • home-made


لغت پیشنهادی

river

لغت پیشنهادی

meals

لغت پیشنهادی

casting