scale

base info - اطلاعات اولیه

scale - مقیاس

noun - اسم

/skeɪl/

UK :

/skeɪl/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [scale] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • They entertain on a large scale (= they hold expensive parties with a lot of guests).


    آنها در مقیاس بزرگ سرگرمی می کنند (= مهمانی های گران قیمت را با مهمانان بسیار برگزار می کنند).

  • Here was corruption on a grand scale.


    اینجا فساد در مقیاس بزرگ بود.

  • On a global scale 77 per cent of energy is created from fossil fuels.


    در مقیاس جهانی، ۷۷ درصد انرژی از سوخت‌های فسیلی تولید می‌شود.

  • Corporations are borrowing on a massive scale.


    شرکت ها در مقیاس انبوه وام می گیرند.

  • Western-style consumerism is unsustainable on a global scale.


    مصرف گرایی به سبک غربی در مقیاس جهانی ناپایدار است.

  • Manufacturing is done on a small scale.


    تولید در مقیاس کوچک انجام می شود.


  • کار او به عنوان یک نقاش پرتره در مقیاس کوچک است.

  • to achieve economies of scale in production (= to produce many items so the cost of producing each one is reduced)


    برای دستیابی به صرفه جویی در مقیاس در تولید (= تولید بسیاری از اقلام به طوری که هزینه تولید هر یک کاهش یابد)

  • It was impossible to comprehend the full scale of the disaster.


    درک کامل مقیاس فاجعه غیرممکن بود.

  • It was not until morning that the sheer scale of the damage could be seen (= how great it was).


    تا صبح بود که وسعت صدمه دیده شد (= چقدر بزرگ بود).


  • اندازه گیری مقیاس مشکل دشوار است.

  • a five-point pay scale


    مقیاس دستمزد پنج امتیازی


  • ارزیابی عملکرد در مقیاس 1 تا 10

  • The salary scale goes from £12 000 to £20 000.


    مقیاس حقوق از 12000 پوند تا 20000 پوند است.

  • a scale of charges


    مقیاس اتهامات


  • برای امتیاز دهی به هر مورد از مقیاس زیر استفاده کنید.


  • در انتهای دیگر ترازو، زندگی یک مبارزه دائمی برای به دست آوردن غذای کافی است.

  • You're higher on the social scale than I am.


    شما در مقیاس اجتماعی بالاتر از من هستید.

  • How much does it read on the scale?


    چقدر روی ترازو می خواند؟

  • He read the altitude in degrees off the scale.


    او ارتفاع را بر حسب درجه از مقیاس خواند.

  • bathroom/kitchen/weighing scales


    ترازو حمام/آشپزخانه/توزین

  • the scales of justice (= represented as the two pans on a balance)


    ترازوی عدالت (= به صورت دو تشت روی ترازو نشان داده شده است)

  • a scale of 1:25 000


    مقیاس 1:25 000

  • a scale model/drawing


    مدل/نقاشی مقیاس

  • Both plans are drawn to the same scale.


    هر دو طرح در یک مقیاس ترسیم شده اند.

  • Is this diagram to scale? (= are all its parts the same size and shape in relation to each other as they are in the thing represented)


    آیا این نمودار به مقیاس است؟ (= آیا همه اجزای آن به همان اندازه و شکلی هستند که در چیزی که نشان داده شده است)


  • مقیاس سی ماژور

  • to practise scales on the piano


    برای تمرین ترازو روی پیانو

  • The beast was a dragon, with great purple and green scales.


    جانور یک اژدها بود، با فلس های بنفش و سبز بزرگ.


  • در یک مصاحبه، ارائه هوشمندانه می تواند ترازو را به نفع شما کاهش دهد.

  • New evidence tipped the balance against the prosecution.


    شواهد جدید نشان دهنده تعادل علیه دادستان است.

synonyms - مترادف

  • بشقاب

  • lamella


    لاملا

  • lamina


    لامینا

  • scute


    زیبا

  • scutum


    اسکاتوم

  • squama


    اسکواما


  • ورق


  • پانل


  • لایه

  • pane


    پنجره

  • slab


    اسلب


  • کت


  • سطح

  • foil


    فویل


  • تکه


  • برگ

  • stratum


    قشر

  • spangle


    اسفنجی

antonyms - متضاد
  • descend


    فرود آمدن

  • abseil


    آبسل

  • rappel


    راپل


  • پایین امدن


  • ویران شدن


  • برو پایین


  • حرکت به پایین


  • بیا پایین


  • کناره گیری


  • راه رفتن پایین


  • راه خود را پایین بیاورید

لغت پیشنهادی

unnoticed

لغت پیشنهادی

sparked

لغت پیشنهادی

printing