heat

base info - اطلاعات اولیه

heat - حرارت

noun - اسم

/hiːt/

UK :

/hiːt/

US :

family - خانواده
heater
بخاری
heating
گرمایش
heated
گرم شده است
heat
حرارت
overheat
بیش از حد گرم شود
heatedly
با حرارت
google image
نتیجه جستجوی لغت [heat] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Heat rises.


    گرما افزایش می یابد.


  • گرمای خورشید را روی پشتش احساس می کرد.

  • Computers generate heat of their own.


    کامپیوترها خودشان گرما تولید می کنند.

  • The fire gave out a fierce heat.


    آتش گرمای شدیدی منتشر کرد.

  • Being a metal aluminium readily conducts heat.


    آلومینیوم به عنوان یک فلز، به راحتی گرما را هدایت می کند.

  • Darker surfaces absorb heat.


    سطوح تیره تر گرما را جذب می کنند.

  • Combustion reactions give out heat.


    واکنش های احتراق گرما تولید می کنند.

  • Test the heat of the water before getting in.


    قبل از ورود به آب گرمای آب را تست کنید.

  • Set the oven to a low/high/moderate heat.


    فر را روی حرارت کم/ زیاد/ متوسط ​​قرار دهید.


  • برنج را اضافه کنید و حرارت را کم کنید.

  • Turn up the heat to caramelize the sugar.


    حرارت را زیاد کنید تا شکر کاراملی شود.

  • a material that can withstand heats of up to 2 000°C


    ماده ای که می تواند گرمای تا 2000 درجه سانتی گراد را تحمل کند

  • You should not go out in the heat of the day (= at the hottest time).


    در گرمای روز (= در گرمترین زمان) نباید بیرون رفت.


  • رنج بردن از گرما

  • the summer/afternoon/midday heat


    تابستان / بعد از ظهر / گرمای ظهر

  • The heat in the factory was unbearable.


    گرمای کارخانه غیر قابل تحمل بود.

  • They worked all afternoon in the intense heat.


    آنها تمام بعدازظهر را در گرمای شدید کار کردند.


  • تابه را روی حرارت برگردانید و هم بزنید.

  • Simmer the soup for 10 minutes then remove from the heat.


    سوپ را به مدت 10 دقیقه بجوشانید و سپس از روی حرارت بردارید.

  • Place the roasting tray over a medium heat on your cooker or hob.


    سینی کباب را روی حرارت متوسط ​​روی اجاق گاز یا اجاق گاز قرار دهید.

  • The heat wasn't on and the house was freezing.


    گرما روشن نبود و خانه یخ می زد.

  • The house has electric heat.


    خانه دارای گرمای برقی است.

  • They are afraid to turn the heat on because it's so expensive.


    آنها می ترسند گرما را روشن کنند زیرا بسیار گران است.

  • Chilli peppers add taste and heat to food.


    فلفل دلمه ای به غذا طعم و حرارت می بخشد.

  • ‘No, I won't,’ he said with heat in his voice.


    با حرارتی که در صدایش بود گفت: نه، نمی‌کنم.


  • رئیس می کوشید تا گرما را از اوضاع دور کند (= مردم را آرام کند).

  • In the heat of the moment she forgot what she wanted to say (= because she was so angry or excited).


    در گرمای لحظه فراموش کرد که چه می خواهد بگوید (= چون خیلی عصبانی یا هیجان زده بود).

  • In the heat of the argument he said a lot of things he regretted later.


    در اوج دعوا خیلی چیزها گفت که بعدا پشیمان شد.


  • اکنون که تنها یک هفته مانده به انتخابات، گرما داغ است.

  • United turned up the heat on their opponents with a second goal.


    یونایتد با گل دوم گرمای حریف خود را بالا برد.

  • Can she take the heat of this level of competition?


    آیا او می تواند گرمای این سطح از رقابت را تحمل کند؟

synonyms - مترادف
  • warmth


    گرما

  • fieriness


    آتش سوزی

  • hotness


    گرمی

  • swelter


    متورم

  • warmness


    نامنویسی

  • calefaction


    اعتبار

  • calidity


    fervourUK

  • fervourUK


    fervorUS

  • fervorUS


    تب

  • fever


    درجه حرارت

  • feverishness


    وحشتناکی

  • sultriness


    سوزش


  • بزرگی

  • torridity


    درجه حرارت بالا

  • torridness


    معتدل بودن

  • incalescence


    مومیایی


  • تلطیف

  • temperateness


    ولرم بودن

  • balminess


    عرق کردن

  • tepidity


    گرم شدن بیش از حد

  • tepidness


    چسبندگی

  • lukewarmness


    رشته ای

  • sweatiness


    موج گرما

  • overheating


    طلسم داغ

  • stickiness


    آب و هوای گرم

  • incandescence


    روزهای سگ

  • heatwave


    اقلیم

  • hot spell



  • dog days



antonyms - متضاد
  • chill


    سرد شدن


  • سرد

  • coldness


    سردی

  • chilliness


    خنکی


  • یخ زدگی

  • coolness


    ملایمت

  • frostiness


    نیش

  • iciness


    تلخی

  • frigidness


    گاز گرفتن

  • freshness


    ترد بودن

  • frigidity


    زمستانی


  • ژل شدن

  • mildness


    میزان وضوح تصاویر

  • sting


    سرگیجه

  • bitterness


    نیش زدن


  • crispness


  • wintriness


  • gelidity


  • sharpness


  • nippiness


  • nip


لغت پیشنهادی

abet

لغت پیشنهادی

affluent

لغت پیشنهادی

handlers