test

base info - اطلاعات اولیه

test - تست

noun - اسم

/test/

UK :

/test/

US :

family - خانواده
google image
نتیجه جستجوی لغت [test] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • an IQ/a fitness test


    تست IQ/آزمون تناسب اندام

  • a test on irregular verbs


    تست افعال بی قاعده

  • Students take standardized tests in English and maths.


    دانش آموزان در آزمون های استاندارد انگلیسی و ریاضیات شرکت می کنند.


  • برای انجام آزمایش

  • to pass/fail a test


    قبولی/عدم قبولی در آزمون


  • نمره خوب در آزمون


  • بیمارستان در حال انجام برخی آزمایشات است.

  • The hospital is doing some tests.


    ما باید یک سری آزمایش انجام دهیم.

  • We'll need to perform a series of tests.


    تست های غربالگری سرطان

  • screening tests for cancer


    سه ورزشکار پس از رد شدن در تست مواد مخدر به خانه فرستاده شدند.

  • Three athletes were sent home after failing drugs tests.


    تست بارداری مثبت بود.

  • The pregnancy test was positive.


    نتایج آزمایش منفی/مثبت

  • negative/positive test results


    نتایج آزمایشات آزمایشگاهی

  • the results of laboratory tests


    برای انجام آزمایش هسته ای


  • آزمایش‌ها نشان داده‌اند که میزان بالایی از آلاینده‌ها در آب وجود دارد.

  • Tests have shown high levels of pollutants in the water.


    من یک آزمایش عیب یابی انجام خواهم داد تا مشخص شود چرا سرور همچنان خراب می شود.

  • I'll run a diagnostic test to determine why the server keeps crashing.


    انتخابات محلی آزمون خوبی برای محبوبیت دولت خواهد بود.

  • The local elections will be a good test of the government's popularity.


    او جدایی آنها را آزمایشی برای قدرت عشق آنها می دانست.

  • He saw their separation as a test of the strength of their love.


    آنها در اولین تست مقابل آفریقای جنوبی خوب بازی کردند.

  • They played well in the first Test against South Africa.


    او اولین گزینه برای تست افتتاحیه مقابل All Blacks خواهد بود.


  • نظریه های او هرگز واقعاً مورد آزمایش قرار نگرفته اند.

  • His theories have never really been put to the test.


    آخرین اختلاف حقوقی، واقعاً مهارت های مدیریتی او را مورد آزمایش قرار داده است.

  • The latest pay dispute has really put her management skills to the test.


    باید دید که آیا این فناوری جدید در آزمون زمان مقاومت خواهد کرد یا خیر.


  • یک مسابقه چیزهای بی اهمیت

  • a trivia quiz


    نمایش مسابقه

  • a quiz show.


    او در آزمون تعیین سطح نمره خوبی کسب کرد و در پیشرفته ترین کلاس قرار گرفت.

  • He scored well in the placement test and was put in the most advanced class.


    برخی از سؤالات آزمون تاریخ نسبتاً دشوار بودند.

  • Some of the questions in the history test were rather difficult.


    آزمودنی ها باید در ده جلسه آزمون در روزهای مختلف شرکت می کردند.

  • Subjects had to attend ten test sessions on different days.


    این افراد یک هفته تست های استقامتی را پشت سر گذاشتند.

  • The recruits were put through a week of demanding endurance tests.


    این نوع امتحان آزمون منصفانه ای از دانش دانش آموز ارائه نمی دهد.

  • This type of exam does not provide a fair test of the student's knowledge.


synonyms - مترادف

  • آزمایش


  • معاینه


  • ارزیابی


  • بررسی


  • تحلیل و بررسی


  • تحقیق و بررسی


  • بازرسی


  • بررسی موشکافانه

  • inspection


    استعلام انگلستان

  • scrutiny


    پرس و جو ایالات متحده

  • appraisal


    پویشگر

  • experimentation


    پژوهش

  • enquiryUK


    موشکافی

  • inquiryUS


    مطالعه

  • probe


    تلاش


  • آزمون

  • scrutinization


    مقاله


  • اکتشاف


  • استعلام

  • audition


    کاغذ


  • غربالگری

  • exploration


    تصویب

  • inquest


    سنجش


  • احساس کننده

  • screening


    کاوشگری


  • اثبات

  • assay


    مرور

  • feeler


  • probing




antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

pioneer

لغت پیشنهادی

onion

لغت پیشنهادی

aided