correct
correct - درست
adjective - صفت
UK :
US :
having no mistakes
بدون اشتباه
مناسب و مناسب برای یک موقعیت خاص
رفتار صحیح رسمی و مودبانه است
برای درست کردن چیزی یا اینکه آن را آنطور که باید کار کند
به کسی نشان دادن که چیزی اشتباه است و آن را درست کند
if a teacher corrects a student’s written work he or she writes marks on it to show the mistakes in it
اگر معلم کار نوشته شده دانش آموزی را تصحیح کند، روی آن علامت می نویسد تا اشتباهات آن را نشان دهد.
مطابق با حقایق واقعی یا با آنچه عموماً پذیرفته شده است
رفتار یا صحبت کردن به گونه ای که عموماً پذیرفته شده و مورد تأیید است، مراقبت یا دقت زیادی نشان می دهد
نشان دادن یا گفتن به کسی که چیزی اشتباه است و درست کردن آن
If a medical treatment corrects a particular condition it cures the condition or makes it easier to manage
اگر یک درمان پزشکی یک بیماری خاص را اصلاح کند، آن را درمان می کند یا مدیریت آن را آسان تر می کند
به عنوان روشی مودبانه و کمی رسمی برای مخالفت با کسی گفته می شود
مطابق با حقایق واقعی یا با یک استاندارد پذیرفته شده عمومی
برای نشان دادن یا رفع مشکل؛ درست کردن
if prices, values, etc. correct or correct themselves they change and become more normal after a period of being too high too low etc.
اگر قیمت ها، مقادیر و غیره خود را اصلاح یا اصلاح کنند، پس از یک دوره بیش از حد بالا، خیلی پایین و غیره تغییر می کنند و عادی تر می شوند.
to change an amount a calculation, etc. in order to make it more accurate by considering certain facts
با در نظر گرفتن برخی حقایق، یک مقدار، یک محاسبه و غیره را به منظور دقیق تر کردن آن تغییر دهید
ما متقاعد شده ایم که تصمیممان درست بوده است.
اکنون این عمل مستعد ظاهر شدن همیشه و به طور خودکار صحیح است.
دوباره ثابت شد که درست است.
This information is no longer correct.
این اطلاعات دیگر صحیح نیست.
آدم باید در مورد این چیزها درست باشد، اینطور نیست؟
سپس نمودار شما را از طریق روش یافتن آدرس صحیح راهنمایی می کند.
پیشنهاد ازدواج اندرو بسیار درست و بجا بود.
برای هر پاسخ صحیح یک امتیاز بگیرید.
ده پاسخ صحیح اول برنده جایزه خواهند شد.
استاینر می نویسد که جیم مالک فلش کارت ها را ارائه کرد و سانی به پاسخ های صحیح رسید.
این بدون شک درست است، اما از نظر ما در تصمیم گیری به ما کمکی نمی کند.
از کنترل کننده مناسب برای طول لوله استفاده کنید.
After all the key to the proper use of statistical analysis is the correct identification of levels of measurement.
پس از همه، کلید استفاده صحیح از تجزیه و تحلیل آماری، شناسایی صحیح سطوح اندازه گیری است.
یک مدل صحیح از نظر معماری از ساختمان
هنگامی که حروف به ترتیب صحیح چیده شوند، کلمه ای را که شما در این شبکه پر می کنید هجی می کنند.
نتایج صحیح در صفحه 482 آمده است.
آیا زمان درستی دارید؟
پاسخ درست
When asked to pick the correct meaning from four alternatives, students consistently chose the correct one.
وقتی از دانشآموزان خواسته شد که معنای صحیح را از چهار گزینه انتخاب کنند، به طور مداوم معنای صحیح را انتخاب کردند.
لطفا بررسی کنید که این جزئیات درست باشد.
«آیا شما مسئول اینجا هستید؟» «درست است.»
As always your grandmother is absolutely correct.
مثل همیشه حرف مادربزرگ شما کاملاً درست است.
آنها در ارزیابی خود از وضعیت درست بودند.
آیا من درست می گویم که شما چیزهای زیادی در مورد شراب می دانید؟
درست است که بگوییم فلسفه کامو را می توان به دو دوره تقسیم کرد.
درست است که بین این دو مورد شباهت هایی وجود دارد.
رویه/رویکرد صحیح
آیا روش صحیح خاموش کردن دستگاه را می دانید؟
فکر کنم تصمیم درستی گرفتی
یک خانم جوان درست
او همیشه در گفتار خود بسیار درست است.
آیا جملات زیر درست است یا نادرست؟
آیا درست است (که) او می رود؟
من تقریبا نیمی از پاسخ ها را درست دریافت کردم.
زمان مناسب چه زمانی است؟
فقط یکی از پاسخ ها صحیح است.
بررسی کنید که تمام جزئیات درست باشد.
برآورد او کم و بیش درست از آب درآمده است.
اولین ایده او درست ثابت شد.
فکر میکنم درست است که بگویم این پروژه اولین پروژه در این کشور است.
هیچ یک از توضیحات ارائه شده به طور آشکار درست یا به طور آشکار نادرست نیست.
نمودار با تمام جزئیات صحیح است.
نقشه های گل همه دارای مقیاس و از نظر گیاه شناسی صحیح هستند.
جمله از نظر گرامری درست است، اما خیلی اصطلاحی نیست.
چیزی که شما می گویید کاملاً صحیح است، اما تصور نادرستی ایجاد می کند.
آیا من درست فکر می کنم که شما چیزهای زیادی در مورد شراب می دانید؟
فکر نمی کنم درست باشد که بگوید او بی کفایت است.
درست
دقیق
precise
درست است، واقعی
صادقانه
بی عیب
veracious
بی عیب و نقص
faultless
سخت گیرانه
flawless
مسلم - قطعی
strict
قطعی
با ایمان
conclusive
خطاناپذیر
definitive
غیر قابل انکار
faithful
کامل
infallible
قابل اعتماد
irrefutable
بدون ابهام
بلامنازع
reliable
غیر قابل استیضاح
unambiguous
غیر قابل تردید
undeniable
رد نشده
undisputed
معتبر
unimpeachable
بدون خطا
unquestionable
مناسب
unrefuted
بدون اشتباه
valid
مرده در
error-free
خوب
errorless
unerring
dead-on
incorrect
غلط
اشتباه
erroneous
سفسطه امیز
fallacious
غیر منطقی
illogical
اشتباه کرد
mistaken
نادرست
ناخوشایند
iffy
معیوب
inaccurate
ناقص
untrue
نامناسب
defective
غیر دقیق
faulty
خاموش
imperfect
درستنما
improper
غیر قابل اعتماد
inexact
جانبدارانه
مبهم
specious
بی اعتبار
unreliable
غیر معتبر
biased
ساخته شده
flawed
شل
imprecise
بي وفا
invalid
ساختگی
unfitting
unsuitable
untruthful
inauthentic
unsound
fabricated
unfaithful
fictitious