correct

base info - اطلاعات اولیه

correct - درست

adjective - صفت

/kəˈrekt/

UK :

/kəˈrekt/

US :

family - خانواده
correction
تصحیح
corrective
اصلاحی
incorrect
غلط
correct
درست
incorrectly
نادرست
google image
نتیجه جستجوی لغت [correct] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • آیا زمان درستی دارید؟


  • پاسخ درست

  • When asked to pick the correct meaning from four alternatives, students consistently chose the correct one.


    وقتی از دانش‌آموزان خواسته شد که معنای صحیح را از چهار گزینه انتخاب کنند، به طور مداوم معنای صحیح را انتخاب کردند.

  • Please check that these details are correct.


    لطفا بررسی کنید که این جزئیات درست باشد.

  • ‘Are you in charge here?’ ‘That's correct.’


    «آیا شما مسئول اینجا هستید؟» «درست است.»


  • مثل همیشه حرف مادربزرگ شما کاملاً درست است.

  • They were correct in their assessment of the situation.


    آنها در ارزیابی خود از وضعیت درست بودند.

  • Am I correct in saying that you know a lot about wine?


    آیا من درست می گویم که شما چیزهای زیادی در مورد شراب می دانید؟

  • It is correct to say that Camus's philosophy can be divided into two periods.


    درست است که بگوییم فلسفه کامو را می توان به دو دوره تقسیم کرد.

  • It is correct that there are some similarities between the two cases.


    درست است که بین این دو مورد شباهت هایی وجود دارد.

  • the correct procedure/approach


    رویه/رویکرد صحیح


  • آیا روش صحیح خاموش کردن دستگاه را می دانید؟

  • I think you've made the correct decision.


    فکر کنم تصمیم درستی گرفتی


  • یک خانم جوان درست

  • He is always very correct in his speech.


    او همیشه در گفتار خود بسیار درست است.

  • Are the following statements true or false?


    آیا جملات زیر درست است یا نادرست؟

  • Is it true (that) she’s leaving?


    آیا درست است (که) او می رود؟

  • I got about half the answers right.


    من تقریبا نیمی از پاسخ ها را درست دریافت کردم.

  • What’s the right time?


    زمان مناسب چه زمانی است؟

  • Only one of the answers is correct.


    فقط یکی از پاسخ ها صحیح است.

  • Check that all the details are correct.


    بررسی کنید که تمام جزئیات درست باشد.

  • His estimate has turned out to be more or less correct.


    برآورد او کم و بیش درست از آب درآمده است.

  • His first idea proved correct.


    اولین ایده او درست ثابت شد.

  • I think I am correct in saying that this project is the first of its kind in this country.


    فکر می‌کنم درست است که بگویم این پروژه اولین پروژه در این کشور است.

  • None of the explanations offered is demonstrably correct—or demonstrably incorrect.


    هیچ یک از توضیحات ارائه شده به طور آشکار درست یا به طور آشکار نادرست نیست.

  • The diagram is correct in every detail.


    نمودار با تمام جزئیات صحیح است.

  • The flower drawings are all to scale and botanically correct.


    نقشه های گل همه دارای مقیاس و از نظر گیاه شناسی صحیح هستند.

  • The sentence is grammatically correct but not very idiomatic.


    جمله از نظر گرامری درست است، اما خیلی اصطلاحی نیست.

  • What you say is perfectly correct but it gives the wrong impression.


    چیزی که شما می گویید کاملاً صحیح است، اما تصور نادرستی ایجاد می کند.


  • آیا من درست فکر می کنم که شما چیزهای زیادی در مورد شراب می دانید؟

  • I don't think she's correct to say he's incompetent.


    فکر نمی کنم درست باشد که بگوید او بی کفایت است.

synonyms - مترادف

  • درست


  • دقیق

  • precise


    درست است، واقعی


  • صادقانه


  • بی عیب

  • veracious


    بی عیب و نقص

  • faultless


    سخت گیرانه

  • flawless


    مسلم - قطعی

  • strict


    قطعی


  • با ایمان

  • conclusive


    خطاناپذیر

  • definitive


    غیر قابل انکار

  • faithful


    کامل

  • infallible


    قابل اعتماد

  • irrefutable


    بدون ابهام


  • بلامنازع

  • reliable


    غیر قابل استیضاح

  • unambiguous


    غیر قابل تردید

  • undeniable


    رد نشده

  • undisputed


    معتبر

  • unimpeachable


    بدون خطا

  • unquestionable


    مناسب

  • unrefuted


    بدون اشتباه

  • valid


    مرده در

  • error-free


    خوب

  • errorless



  • unerring



  • dead-on



antonyms - متضاد
  • incorrect


    غلط


  • اشتباه

  • erroneous


    سفسطه امیز

  • fallacious


    غیر منطقی

  • illogical


    اشتباه کرد

  • mistaken


    نادرست


  • ناخوشایند

  • iffy


    معیوب

  • inaccurate


    ناقص

  • untrue


    نامناسب

  • defective


    غیر دقیق

  • faulty


    خاموش

  • imperfect


    درست‌نما

  • improper


    غیر قابل اعتماد

  • inexact


    جانبدارانه

  • off


    مبهم

  • specious


    بی اعتبار

  • unreliable


    غیر معتبر

  • biased


    ساخته شده

  • flawed


    شل

  • imprecise


    بي وفا

  • invalid


    ساختگی

  • unfitting


  • unsuitable


  • untruthful


  • inauthentic


  • unsound


  • fabricated



  • unfaithful


  • fictitious


لغت پیشنهادی

squinting

لغت پیشنهادی

remarkable

لغت پیشنهادی

network