perfectly
perfectly - کاملا
adverb - قید
UK :
US :
کمال
نقص
کمال گرا
کمال گرایی
کمال پذیری
ناقص
کامل شدنی
به طور ناقص
به طور کامل - برای تأکید بر آنچه می گویید استفاده می شود
به روشی کامل
برای تأکید بر کلمه زیر استفاده می شود
بسیار خوب؛ به روشی کامل
Perfectly همچنین می تواند به معنای بسیار یا کامل باشد
مردم بدون استفاده از کلمات بر سر یکدیگر فریاد می زدند و همه کاملاً درک می کردند.
کت و شلوار زیبای خاکستری تیره اش، کاملاً به تن تراشیده اش آویزان شده بود.
نه تنها عالی کار می کرد، بلکه خروجی آن از 550C قابل تشخیص نبود.
آنها اینجا استقبال نمی کنند. ما این را کاملاً روشن کردیم.
او کاملاً کت و شلوار و کراوات تیره پوشیده بود.
او همیشه عالی لباس پوشیده است.
آنها یک استریوی کاملاً خوب را بیرون انداخته بودند.
یا توضیح کاملاً مشروعی وجود داشت؟
Or was there a perfectly legitimate explanation?
همانطور که موریسی به خوبی می داند، این یک وضعیت کاملا طبیعی انسان است.
به نظر می رسد که دستگاه قهوه ساز اکنون کاملاً کار می کند.
این کار ناخوشایند است، زیرا هیچ مقرراتی به طور کامل کار نمی کند یا دقیقاً همان چیزی را که قرار بود انجام نمی دهد.
بدون شک توضیحی کاملاً معمولی وجود خواهد داشت.
هواپیما کاملاً ثابت ایستاده بود.
برخی از روابط دوجنسی تا زمانی که همه نمره را بدانند کاملاً خوب کار می کنند.
این کاملا طبیعی است که چنین احساسی داشته باشید.
همانطور که هست کاملاً خوب است (= نیازی به تغییر ندارد).
فکر می کردم او ناراحت می شود، اما به نظر می رسد کاملاً خوب است.
شما کاملاً می دانید منظور من چیست.
صادقانه بگویم، به هر حال نمی خواستم بروم.
او کاملاً بی حرکت ایستاد تا خطر از بین رفت.
‘Do you understand?’ ‘Perfectly.’
میفهمی؟ کاملا.
چقدر وحشتناک!
آنها کاملاً از حقوق خود برای درخواست دیدن گزارش برخوردارند.
او کاملاً با این نقش سازگار است.
Sparkling wine is a perfectly acceptable alternative to champagne.
شراب گازدار یک جایگزین کاملا قابل قبول برای شامپاین است.
تلویزیون الان کاملا کار میکنه
این لباس کاملا مناسب است.
صادقانه بگویم من رنگ را دوست ندارم.
ما باید کاملاً بی حرکت بایستیم.
خودت خوب میدونی که نمیتونم کمکت کنم
کت و شلوارش کاملا تناسب داشت.
The kids behaved perfectly throughout the evening.
بچه ها در طول شب کاملاً رفتار کردند.
ژاکت کاملا مناسب است، دامن نه چندان خوب.
They're perfectly suited.
آنها کاملا مناسب هستند.
صادقانه بگویم، دیگر برایم مهم نیست.
شما به خوبی می دانید موضوع چیست.
منظورم را کاملاً برای او روشن کردم.
من به تنهایی کاملاً خوشحال بودم.
He managed everything perfectly.
او همه چیز را کاملاً مدیریت کرد.
من می خواهم کاملاً روشن کنم که قصد فروش این شرکت را ندارم.
به صورت کامل
altogether
در مجموع
به طور کامل
کاملا
به طور قطعی
به طور جامع
thoroughly
از صمیم قلب
utterly
جلگه
wholly
بدون قید و شرط
categorically
بی وقفه
خوب
comprehensively
همه
downright
تمیز
outright
مرده
wholeheartedly
کافی
plain
دقیقا
unconditionally
شاقول
unmitigatedly
با صدای بلند
در نهایت
بدون محدودیت
به طور گسترده ای
heartily
plumb
soundly
unreservedly
unrestrictedly
partially
تا اندازه ای
incompletely
به طور ناقص
moderately
نسبتا
تاحدی
fractionally
به صورت کسری
تا حدی
به طور نسبی
halfway
نیمه راه
partway
اندکی
نیم
تکه تکه
piecemeal
بخش
بر حسب درجه
by degrees
در بخش
نه به طور کامل
تا حدی مشخص
تا حدودی
تا یک درجه
not wholly
به درجات محدود
به میزان محدود
به یک نقطه
تا یک نقطه
به طور ناکافی
مقدار کمی
inadequately