alternative

base info - اطلاعات اولیه

alternative - جایگزین

noun - اسم

/ɔːlˈtɜːrnətɪv/

UK :

/ɔːlˈtɜːnətɪv/

US :

family - خانواده
alternative
جایگزین
google image
نتیجه جستجوی لغت [alternative] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • The car is too expensive so we're trying to find a cheaper alternative.


    ماشین خیلی گران است، بنابراین ما در تلاش هستیم جایگزین ارزان تری پیدا کنیم.

  • There is a vegetarian alternative on the menu every day.


    هر روز یک جایگزین گیاهی در منو وجود دارد.

  • We had no alternative but to fire Gibson.


    چاره ای جز اخراج گیبسون نداشتیم.

  • to offer/provide an alternative


    برای ارائه/ارائه جایگزین

  • Does this offer a viable alternative to the existing system?


    آیا این یک جایگزین مناسب برای سیستم موجود ارائه می دهد؟

  • Fruit juice is provided as an alternative to alcoholic drinks.


    آب میوه به عنوان جایگزینی برای نوشیدنی های الکلی ارائه می شود.


  • این درمان تنها جایگزین برای برخی از بیماران است.

  • As I see it we have two options…


    همانطور که می بینم ما دو گزینه داریم…

  • Students have the option of studying abroad in their second year.


    دانشجویان این امکان را دارند که در سال دوم خود در خارج از کشور تحصیل کنند.

  • If I had the choice I would stop working tomorrow.


    اگر حق انتخاب داشتم از فردا دست از کار میکشم.

  • There is a wide range of choices open to you.


    طیف گسترده ای از انتخاب ها برای شما باز است.

  • You can be paid in cash weekly or by cheque monthly: those are the two alternatives.


    شما می توانید به صورت نقدی به صورت هفتگی یا با چک ماهانه پرداخت کنید: این دو گزینه هستند.

  • We need to explore a wide range of possibilities.


    ما باید طیف وسیعی از احتمالات را بررسی کنیم.

  • The possibilities are endless.


    امکانات بی پایان هستند.

  • His idea seemed to offer a possible alternative.


    به نظر می رسید ایده او یک جایگزین ممکن را ارائه می دهد.

  • Is there an alternative to surgery for this complaint?


    آیا جایگزینی برای جراحی برای این شکایت وجود دارد؟


  • هیچ جایگزینی برای کسانی که ماشین شخصی ندارند وجود ندارد.

  • They are seeking alternatives to fossil fuels.


    آنها به دنبال جایگزینی برای سوخت های فسیلی هستند.

  • We'll have to find an alternative.


    ما باید جایگزینی پیدا کنیم.

  • a healthier alternative to fizzy drinks


    جایگزین سالم تری برای نوشیدنی های گازدار

  • seeking alternatives to nuclear power


    به دنبال جایگزینی برای انرژی هسته ای

  • We can agree to their terms or else pull out of the deal completely: those are the two alternatives.


    ما می توانیم با شرایط آنها موافقت کنیم یا در غیر این صورت کاملاً از معامله خارج شویم: این دو گزینه هستند.

  • The opposition parties have so far failed to set out an alternative strategy.


    احزاب اپوزیسیون تاکنون نتوانسته‌اند راهبردی جایگزین ارائه کنند.

  • An alternative venue for the concert is being sought.


    مکانی جایگزین برای کنسرت در حال جستجو است.


  • کمدی جایگزین


  • جایگزینی برای قهوه

  • There must be an alternative to people sleeping on the streets.


    باید جایگزینی برای مردمی که در خیابان می خوابند وجود داشته باشد.

  • You've given me no alternative. I'm afraid we have to let you go.


    تو هیچ جایگزینی به من ندادی میترسم مجبورت کنیم بری


  • می ترسم چاره ای نداشته باشم جز اینکه از تو بخواهم ترک کنی (= این کاری است که باید انجام دهم).

  • You can make it look good by comparing it to a crummy alternative.


    شما می توانید با مقایسه آن با یک جایگزین شیرین، آن را خوب جلوه دهید.


  • من چاره ای ندارم جز اینکه از تو بخواهم که بروی.

synonyms - مترادف

  • ناهمسان


  • دیگر

  • substitute


    جایگزین

  • alternate


    متناوب


  • یکی دیگر

  • replacement


    جایگزینی


  • دومین


  • ممکن است

  • surrogate


    جانشین


  • پوشش

  • proxy


    پروکسی


  • تسکین

  • reserve


    ذخیره

  • standby


    آماده به کار

  • stand-in


    کمکی

  • auxiliary


    پشتیبان گیری

  • backup


    مکمل

  • complementary


    قائم مقام


  • بازگشتی

  • fallback


    اضطراری


  • پرکردن

  • fill-in


    غیر استاندارد

  • back-up


    نیشگون گرفتن

  • non-standard


    یدکی

  • pinch-hitting


    اضافی

  • spare


    فرعی


  • مازاد


  • در رزرو

  • ancillary


  • surplus


  • in reserve


antonyms - متضاد

  • فقط

  • singular


    مفرد

  • sole


    تنها

  • one


    یکی

  • solitary


    منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی

  • lone


    یک و تنها


  • فقط ممکن است


  • انفرادی


  • solo


لغت پیشنهادی

pulling

لغت پیشنهادی

argentines

لغت پیشنهادی

checkmate