weekly

base info - اطلاعات اولیه

weekly - هفتگی

adjective - صفت

/ˈwiːkli/

UK :

/ˈwiːkli/

US :

family - خانواده
week
هفته
midweek
وسط هفته
weekly
هفتگی
google image
نتیجه جستجوی لغت [weekly] در گوگل
description - توضیح
  • happening or done every week


    هر هفته اتفاق می افتد یا انجام می شود

  • a magazine that appears once a week


    مجله ای که هفته ای یک بار منتشر می شود

  • happening once a week or every week


    یک بار در هفته یا هر هفته اتفاق می افتد


  • روزنامه یا مجله ای که هر هفته یک بار منتشر می شود

  • happening or appearing every week


    هر هفته اتفاق می افتد یا ظاهر می شود

  • magazines or newspapers that are published once a week


    مجلات یا روزنامه هایی که هفته ای یکبار منتشر می شوند

  • weekly ballet lessons


    دروس هفتگی باله

  • The weekly claims numbers are now running at the highest level since April.


    آمار ادعاهای هفتگی اکنون در بالاترین سطح از آوریل قرار دارد.


  • هر یک از اینها ممکن است سهمی روزانه یا هفتگی داشته باشند که در هم تنیده شده و یک شبکه خانوادگی را تشکیل دهند.

  • When the survey started in 1975, the average weekly pocket money was 33 pence.


    وقتی این نظرسنجی در سال 1975 شروع شد، میانگین پول جیبی هفتگی 33 پنس بود.

  • Weekly rates at the hotel start at $627.


    نرخ هفتگی در هتل از 627 دلار شروع می شود.

  • Moreover the practice of building vocabulary through weekly spelling tests in elementary school has been largely abandoned.


    علاوه بر این، تمرین ساخت واژگان از طریق آزمون های هفتگی املا در مدرسه ابتدایی تا حد زیادی کنار گذاشته شده است.


  • او هزینه بلیط هفتگی او را می پرداخت.

example - مثال
  • weekly meetings


    جلسات هفتگی


  • یک مجله هفتگی

  • a weekly magazine/report


    یک هفته نامه/گزارش

  • a twice-weekly meeting


    یک جلسه دو بار در هفته

  • The fire alarm has a weekly test/is tested weekly.


    اعلام حریق دارای تست هفتگی است/هفتگی تست می شود.

  • We go to the city weekly.


    هفته ای به شهر می رویم.

  • I subscribe to several weeklies.


    من مشترک چندین هفته نامه هستم.

  • a weekly magazine/newspaper/report


    یک هفته نامه / روزنامه / گزارش

  • a weekly budget/meeting/payment


    بودجه/جلسه/پرداخت هفتگی

  • The account pays 5.09% gross a year but the rate is updated on a weekly basis.


    این حساب سالانه 5.09٪ ناخالص پرداخت می کند، اما نرخ به صورت هفتگی به روز می شود.


  • میانگین درآمد هفتگی خود را محاسبه کنید.

  • The premium is paid weekly.


    حق بیمه به صورت هفتگی پرداخت می شود.

synonyms - مترادف
antonyms - متضاد

لغت پیشنهادی

aging

لغت پیشنهادی

ideals

لغت پیشنهادی

achkan