mutual
mutual - متقابل
adjective - صفت
UK :
US :
متقابلا
mutual feelings such as respect trust or hatred are feelings that two or more people have for each other
احساسات متقابل مانند احترام، اعتماد یا نفرت احساساتی هستند که دو یا چند نفر نسبت به یکدیگر دارند
حمایت متقابل، کمک و غیره حمایتی است که دو یا چند نفر به یکدیگر می دهند
relating to financial institutions, for example some insurance companies and in Britain, BUILDING SOCIETIES, where there are no shareholders but where investors receive their share of profits in other forms
مربوط به موسسات مالی، به عنوان مثال، برخی از شرکت های بیمه و، در بریتانیا، BUILDING Societies، که در آن هیچ سهامداری وجود ندارد اما سرمایه گذاران سهم خود را از سود به اشکال دیگر دریافت می کنند.
(of two or more people or groups) feeling the same emotion or doing the same thing to or for each other
(از دو یا چند نفر یا گروه) احساس یکسانی دارند یا همان کار را برای یکدیگر یا برای یکدیگر انجام می دهند
یک سازمان مالی که به جای سهامداران، متعلق به اعضای آن است
دوست مشترک کسی است که با هر یک از دو یا چند نفر دیگر دوست باشد
برای توصیف کاری که توسط همه یا هر دو نفر در یک گروه انجام می شود یا احساس می شود استفاده می شود
used for describing a financial organization that is owned by its members, rather than by shareholders
برای توصیف یک سازمان مالی که متعلق به اعضای آن است به جای سهامداران استفاده می شود
a financial organization such as a building society that is owned by its members, rather than by shareholders
یک سازمان مالی مانند یک جامعه ساختمانی که متعلق به اعضای آن است نه سهامداران
او بسیار عاشق هیلدا بود و به نظر می رسید که این احساس متقابل است.
بیکر با توافق دوجانبه به زودی شرکت را ترک خواهد کرد.
سرمایه گذاری در شرکت من به نفع متقابل ما خواهد بود.
But it was a remarkable demonstration of allied unity and mutual dependence.
اما این یک نمایش قابل توجه از اتحاد متحدان و وابستگی متقابل بود.
But the movie character and the real-life teacher do share a mutual dream of earning their livings as composers of music.
اما شخصیت فیلم و معلم واقعی رویای دوطرفه کسب درآمد به عنوان آهنگساز موسیقی را دارند.
این زوج توسط یک دوست مشترک به یکدیگر معرفی شدند.
به مدت سه سال، کوین فور تماشا کرد که پساندازهای دوران بازنشستگیاش در یک صندوق سرمایهگذاری به هیچ وجه به جایی نمیرسد.
آنها هر هفته برای گفتگو در مورد موضوعات مورد علاقه یکدیگر ملاقات می کردند.
این دیدار در فضایی از عصبانیت متقابل به پایان رسید.
یک ازدواج خوب باید بر اساس عشق و احترام متقابل باشد.
ما برای کار یکدیگر احترام متقابل قائل هستیم.
Together the two players in the development process must have a sense of mutual responsibility for projects.
دو بازیگر در فرآیند توسعه با هم باید احساس مسئولیت متقابل برای پروژه ها داشته باشند.
What started with high hopes for mutual support among poor countries was confounded by market forces.
آنچه با امیدهای زیادی برای حمایت متقابل در میان کشورهای فقیر آغاز شد، توسط نیروهای بازار گیج شد.
یک جلسه درمانی متقابل برای خبرنگارانی که از نظر عاطفی دررفته هستند.
mutual respect/understanding
احترام / درک متقابل
mutual support/aid
حمایت / کمک متقابل
آنها با رضایت دوجانبه از هم جدا شدند.
من او را دوست ندارم و فکر می کنم این احساس متقابل است (= او هم مرا دوست ندارد).
در خانه یکی از دوستان مشترک با هم آشنا شدیم.
آنها به زودی علاقه متقابل به موسیقی را کشف کردند.
مشارکت آنها مبتنی بر احترام، اعتماد و درک متقابل بود.
هر دو کشور به نفع متقابل خود عمل می کنند.
قرارداد با توافق دوجانبه فسخ شد.
The organization promotes mutual understanding between peoples.
سازمان درک متقابل بین مردم را ترویج می کند.
با توافق دوجانبه اجازه دادیم موضوع رها شود.
آنها در مورد مهمانی ها و دوستان مشترک غیبت می کردند.
او اکنون با توافق دوجانبه شرکت را ترک کرده است.
شرکت ها اغلب با هم به منظور منافع متقابل تجارت می کنند.
شراکت ما بر اساس انصاف و احترام متقابل خواهد بود.
یک تصمیم متقابل
We are a mutual building society and that means we can pay good savings rates to customers instead of paying out dividends to shareholders.
ما یک جامعه سازنده متقابل هستیم و این بدان معناست که می توانیم به جای پرداخت سود سهام به سهامداران، نرخ پس انداز خوبی به مشتریان بپردازیم.
برخی از اوراق مشارکت به بانک تبدیل شده است.
مفصل
shared
به اشتراک گذاشته شده است
جمعی
مشترک
combined
ترکیب شده
cooperative
تعاونی
communal
اشتراکی
united
متحد
collaborative
مبتنی بر همکاری
concerted
پیوند هماهنگ
pooled
ادغام شده
conjunct
پیوند
conjoint
بهم پیوسته
عمومی
reciprocal
متقابل
interactive
در ارتباط بودن
چندگانه
interdependent
وابسته به یکدیگر
intermutual
همبستگی
correlative
مرتبط است
associated
مربوط
related
متصل
connected
دو جانبه
bipartite
مکمل
complementary
دو طرفه
bilateral
قابل تعویض
interchangeable
متقابل شد
reciprocated
مجازات شد
requited
بازگشت
returned
قابل تبدیل
convertible
exclusive
انحصاری
شخصی
one-man
یک مرد
one-sided
یک طرفه
one-way
تنها
منفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی
sole
یک جانبه
solitary
جدا
unilateral
جدا شد
detached
متمایز
dissociated
جداگانه، مجزا
اشتراک گذاری نشده
منحصر بفرد
unshared
فقط
lone
یکی
مفرد
خاص
انفرادی
تنهاترین
singular
خودکامه
باقی مانده است
خود مختار
solo
فقط ممکن است
onliest
مستقل
autarchic
خصوصی
autonomous