demonstration

base info - اطلاعات اولیه

demonstration - تظاهرات

noun - اسم

/ˌdemənˈstreɪʃn/

UK :

/ˌdemənˈstreɪʃn/

US :

family - خانواده
demonstrator
تظاهر کننده
demonstrable
قابل اثبات
demonstrative
نمایشی
demonstrate
نشان دادن
demonstrably
به صورت نمایشی
demonstratively
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [demonstration] در گوگل
description - توضیح
example - مثال

  • شرکت در تظاهرات/رفتن به تظاهرات

  • to hold/stage a demonstration


    برگزاری/برگزاری تظاهرات

  • mass demonstrations in support of the exiled leader


    تظاهرات گسترده در حمایت از رهبر تبعیدی

  • anti-government demonstrations


    تظاهرات ضد دولتی

  • a peaceful/violent demonstration


    تظاهرات مسالمت آمیز/خشونت آمیز

  • We were given a brief demonstration of the computer's functions.


    نمایش مختصری از عملکرد کامپیوتر به ما داده شد.


  • یک نمایش عملی


  • یک مدل نمایشی (= مدلی که برای نشان دادن نحوه کارکرد چیزی استفاده می شود)

  • Sandra and Nigel provided a demonstration of salsa dance steps.


    ساندرا و نایجل مراحل رقص سالسا را ​​به نمایش گذاشتند.


  • نمایشی از ارتباط بین دو مجموعه شکل


  • نمایشی از اینکه چگونه چیزی که ساده به نظر می رسد می تواند بسیار پیچیده باشد

  • a public demonstration of affection


    نمایش عمومی محبت


  • تظاهرات حمایت از اصلاحات

  • I'll give a quick demonstration of some first-aid techniques.


    من یک نمایش سریع از برخی از تکنیک های کمک های اولیه ارائه خواهم کرد.

  • Police in riot gear dispersed the demonstration.


    پلیس با تجهیزات ضد شورش تظاهرات را متفرق کرد.

  • Taxi drivers staged a demonstration against the new law.


    رانندگان تاکسی در اعتراض به قانون جدید تظاهرات کردند.

  • The demonstration was called off at the last minute.


    تظاهرات در آخرین لحظه لغو شد.

  • The government does not wish to provoke further demonstrations.


    دولت مایل به تحریک تظاهرات بیشتر نیست.

  • The president's decision provoked public demonstrations.


    تصمیم رئیس جمهور تظاهرات عمومی را برانگیخت.


  • این اعتصاب نمایشی چشمگیر از قدرت نیروی کار بود.

  • The visiting president was greeted by hostile demonstrations.


    رئیس جمهور مهمان با تظاهرات خصمانه مورد استقبال قرار گرفت.

  • Thousands gathered for a peaceful demonstration.


    هزاران نفر برای تظاهرات مسالمت آمیز تجمع کردند.


  • تظاهرات اعتراضی علیه جنگ

  • demonstrations calling for an end to sanctions


    تظاهراتی که خواستار پایان تحریم ها شدند

  • demonstrations in protest at the arrests


    تظاهرات در اعتراض به دستگیری ها

  • demonstrations in protest of the administration


    تظاهرات در اعتراض به دولت

  • mass demonstrations against cuts in the health service


    تظاهرات گسترده علیه کاهش خدمات بهداشتی

  • physical demonstrations of affection


    تظاهرات فیزیکی محبت

  • police intervention at demonstrations


    دخالت پلیس در تظاهرات

  • student demonstrations in favour of a multi-party system


    تظاهرات دانشجویی به نفع نظام چند حزبی

  • As a student she had taken part in many demonstrations.


    در دوران دانشجویی در تظاهرات زیادی شرکت کرده بود.

synonyms - مترادف

  • شواهد و مدارک

  • attestation


    تصدیق

  • confirmation


    تائیدیه


  • اثبات

  • substantiation


    تایید

  • corroboration


    شهادت


  • اعتبار سنجی

  • verification


    وصیت نامه

  • validation


    شاهد

  • testament


    نشانه


  • تجلی


  • نمایش دادن

  • affirmation


    استقرار

  • manifestation


    نمایشگاه


  • به رخ کشیدن


  • نشان می دهد


  • گواهینامه

  • flaunting


    احراز هویت


  • مستندات

  • testimonial


    کوپن

  • authentication


    صدور گواهینامه

  • documentation


    اصطلاح

  • voucher


    حمایت کردن

  • certification


    بازتاب


  • داده ها


  • امضا کردن


  • حقایق


  • اطلاعات


  • facts



antonyms - متضاد
  • concealment


    پنهان کاری

  • contradiction


    تناقض

  • denial


    انکار

  • hiding


    قایم شدن

  • veto


    وتو

  • modesty


    فروتنی

  • plainness


    ساده بودن

  • simplicity


    سادگی

  • ordinariness


    معمولی بودن


  • حقیقت

  • dullness


    کسالت


  • ساکت


  • پوشش

  • unpretentiousness


    بی تکلفی

  • severity


    شدت

  • austerity


    ریاضت

  • reserve


    ذخیره

  • humility


    نامحسوس بودن

  • inconspicuousness


    رزرو


لغت پیشنهادی

otherwise

لغت پیشنهادی

afternoon

لغت پیشنهادی

white