display
display - نمایش دادن
verb - فعل
UK :
US :
مجموعه ای از چیزهایی که مردم می توانند به آنها نگاه کنند یا بخرند
اجرای عمومی چیزی که برای سرگرم کردن مردم است
بخشی از یک تجهیزات که اطلاعات را نشان می دهد، به عنوان مثال صفحه نمایش کامپیوتر
برای نشان دادن چیزی به مردم، یا قرار دادن آن در مکانی که مردم به راحتی آن را ببینند
با آنچه انجام می دهید یا می گویید به وضوح یک احساس، نگرش یا کیفیت را نشان دهید
اگر رایانه یا چیزی مشابه اطلاعاتی را نمایش دهد، آن را روی صفحه نمایش خود نشان می دهد
if a male bird or animal displays, it behaves in a particular way as a signal to other birds or animals, especially to attract a female
اگر یک پرنده یا حیوان نر نمایش داده شود، به شکل خاصی به عنوان سیگنالی برای پرندگان یا حیوانات دیگر رفتار می کند، به ویژه برای جذب ماده.
چیدمان جذابی از اشیاء برای مردم برای دیدن یا خرید، به عنوان مثال در یک مغازه
چاپ یا طراحی صفحه برای جلب توجه مردم، به ویژه در تبلیغات استفاده می شود
متن یا تصاویری که روی صفحه کامپیوتر می بینید، یا سبک، رنگ، روشنایی و غیره
چیدمان اشیاء به نحوی جذاب که مردم به آنها نگاه کنند یا بخرند، مثلاً در یک مغازه
اگر رایانه ای اطلاعات را نمایش دهد، آن را روی صفحه نمایش خود نشان می دهد
چیدمان چیزی یا مجموعه ای از چیزها به گونه ای که برای عموم دیده شود
برای نشان دادن یک احساس
برای نشان دادن کلمات، تصاویر و غیره بر روی صفحه نمایش
a collection of objects or pictures arranged for people to look at or a performance or show for people to watch
مجموعه ای از اشیاء یا تصاویری که برای تماشای مردم چیده شده اند، یا نمایش یا نمایشی برای تماشای مردم
این واقعیت که کسی احساس خود را نشان می دهد
نحوه نمایش کلمات، تصاویر و غیره به صورت الکترونیکی، به عنوان مثال بر روی صفحه نمایش کامپیوتر
نشان دادن چیزی یا مجموعه ای از چیزها به صورت سازمان یافته برای دیدن مردم
اجازه دهید چیزی با آنچه میگویید یا انجام میدهید، یا ظاهرتان شناخته شود
an arrangement or collection of one or more things that are shown in an organized way
چیدمان یا مجموعه ای از یک یا چند چیز که به صورت سازماندهی شده نشان داده شده است
عمل نشان دادن یک احساس یا کیفیت با آنچه میگویید یا انجام میدهید، یا ظاهرتان
مجموعه ای از محصولات یا اشیایی که برای مردم چیده شده است تا آنها را در یک فروشگاه ببینند یا بخرند
عمل چیدمان کالاها یا اشیاء برای مردم برای دیدن یا خرید در یک فروشگاه
کلمات و تصاویری که روی صفحه کامپیوتر یا سایر تجهیزات الکترونیکی می بینید
صفحه نمایشی که بخشی از یک سیستم کامپیوتری یا سایر تجهیزات است
ترتیب داده شده تا مردم به فروشگاهی نگاه کنند یا در آن خرید کنند
چیدمان اجناس یا اشیایی که مردم در یک فروشگاه ببینند یا بخرند
نمایش قدرت
The London dealers have just been through and the carefully arranged display is now a scene of devastation.
دلالان لندن به تازگی کار را انجام داده اند و نمایش با دقت چیده شده اکنون صحنه ای از ویرانی است.
The outputs are used to directly drive an l.e.d. display with the l.e.d.s arranged in series pairs as shown.
خروجی ها برای هدایت مستقیم یک l.e.d استفاده می شوند. صفحه نمایش، با l.e.d.s که به صورت جفت سری مطابق شکل چیده شده اند.
The exhibition gives local artists an opportunity to display their work.
این نمایشگاه به هنرمندان محلی فرصتی برای نمایش آثار خود می دهد.
جام های فوتبال او به طور برجسته در آشپزخانه نمایش داده می شد.
او کبودی های خود را به نمایش گذاشت تا همه ببینند.
او با افتخار گواهینامه خود را به والدینش نشان داد.
من به ندرت دیده ام که او نشانی از احساسات داشته باشد.
او مهارت شگفت انگیزی را با چوب گلف نشان می دهد.
بازیگران مکمل استعداد واقعی بازیگری را نشان می دهند.
These statistics display a definite trend.
این آمار یک روند مشخص را نشان می دهد.
بسیاری از حیوانات در شرایط استرس زا این رفتار را نشان می دهند.
جورج سوم از سال 1811 تا زمان مرگش در سال 1820 علائم جنون را نشان داد.
صفحه نمایش های غول پیکر تصاویری از جمعیت در حال تشویق را به نمایش گذاشت.
ways of displaying information on screen
روش های نمایش اطلاعات بر روی صفحه نمایش
اعلامیه ای در لابی هتل نمایش داده می شود.
تاجران در حال نمایش اجناس خود در بازار خیابانی
او بسیار دوست داشت دانش خود را به نمایش بگذارد.
He displayed remarkable courage.
او شجاعت قابل توجهی از خود نشان داد.
displaying a lack of understanding
نشان دادن عدم درک
نشان دادن علائم خستگی عصبی
هر چند وقت یکبار رگه ای از طنز تند نشان می داد.
گروهی از هنرمندان مهارت های خود را به دانش آموزان نشان خواهند داد.
صفحه نمایش نام کاربری را در گوشه بالا سمت راست نمایش می دهد.
این ستون عنوان پیام ایمیل را نشان می دهد.
عکس های خانوادگی روی دیوار نصب شده بود.
My grandfather disapproved of displaying emotion in public.
پدربزرگم نمایش احساسات در ملاء عام را قبول نداشت.
خرده فروشان باید زمان و هزینه های تحویل را در وب سایت های خود نمایش دهند.
در حال حاضر یک مجموعه هنری مصری در موزه به نمایش گذاشته شده است (= در حال نمایش).
یک نمایش آتش بازی
هرگز نمایش محبت زیادی بین آنها وجود ندارد.
مشکلات نمایش ممکن است به دلیل کمبود فضای دیسک باشد.
در این موزه ابزار و لباس های سرخپوستان بومی نمایش داده می شود.
او احساسات زیادی نشان نمی دهد.
نشان می دهد
نمایشگاه
exposition
ارائه
تظاهرات
expo
نشان دادن
نسخه ی نمایشی
ویترین
قرارداد
showing
مشاهده
demo
نمایشگاه تجاری
showcase
نمایشگاه شهرستان
نمایشگاه جهانی
viewing
رویداد تجاری
تماشایی
مسابقه
رژه
صحنه
spectacle
کارایی
pageant
منظره
parade
گذشته نگر
تصویر
چشم انداز
تابلو
retrospective
پخش می شود
illustration
تولید
ترتیب
tableau
airing
concealment
پنهان کاری
hiding
قایم شدن
cover-up
سرپوش گذاشتن
disguise
مبدل کردن
camouflage
استتار
suppression
سرکوب
secretion
ترشح
dissimulation
تقلب
masking
پوشاندن
obscuration
تاریکی
covering up
پنهان نگه داشتن
keeping hidden
واقعیت
پوشش
حقیقت
راز
رازداری
secrecy
یقین - اطمینان - قطعیت
covering
حفاظت
certainty
ایمنی
تضمینی
ابهام
surety
انکار
vagueness
وتو
obscurity
تناقض
denial
ذخیره کردن
veto
حجاب
contradiction
حریم خصوصی
stash
می پیچد
veil
wraps