exhibition

base info - اطلاعات اولیه

exhibition - نمایشگاه

noun - اسم

/ˌeksɪˈbɪʃn/

UK :

/ˌeksɪˈbɪʃn/

US :

family - خانواده
exhibitor
غرفه دار
exhibit
نمایشگاه
google image
نتیجه جستجوی لغت [exhibition] در گوگل
description - توضیح
example - مثال
  • Have you seen the Picasso exhibition?


    آیا نمایشگاه پیکاسو را دیده اید؟

  • to hold/organize an exhibition


    برگزاری/برگزاری نمایشگاه


  • یک نمایشگاه هنری

  • His first solo exhibition took place in Barcelona in 1925.


    اولین نمایشگاه انفرادی او در سال 1925 در بارسلون برگزار شد.

  • an exhibition of paintings/photographs


    نمایشگاه نقاشی/عکس

  • The gallery is hosting an exhibition of his work.


    این گالری میزبان نمایشگاهی از آثار اوست.

  • She is currently preparing an exhibition on Van Gogh and Expressionism.


    او در حال آماده سازی نمایشگاهی درباره ون گوگ و اکسپرسیونیسم است.

  • His sculptures have been featured in exhibitions all over the world.


    مجسمه های او در نمایشگاه های سراسر جهان به نمایش درآمده است.

  • The paintings are on display at an exhibition which opened on Friday.


    این نقاشی ها در نمایشگاهی که روز جمعه افتتاح شد به نمایش گذاشته شده است.

  • She refused to allow the exhibition of her husband's work.


    او اجازه نمایش آثار همسرش را نداد.


  • این پرتره برای اولین بار در معرض دید عموم قرار می گیرد.

  • Hundreds of companies had exhibition stands.


    صدها شرکت غرفه های نمایشگاهی داشتند.

  • The new wing will provide 20 000 more square feet of exhibition space.


    بال جدید 20000 فوت مربع بیشتر فضای نمایشگاهی را فراهم می کند.

  • We were treated to an exhibition of the footballer's speed and skill.


    با نمایشگاهی از سرعت و مهارت این فوتبالیست پذیرایی شدیم.

  • an appalling exhibition of bad manners


    نمایشگاه وحشتناک رفتارهای بد

  • I'm afraid I lost my temper and made an exhibition of myself.


    می ترسم اعصابم را از دست بدهم و از خودم نمایشگاه درست کنم.


  • کاتالوگ نمایشگاه اخیر در موزه


  • او قرار است سال آینده موضوع یک نمایشگاه بزرگ باشد.

  • The exhibition includes drawings by Rembrandt.


    این نمایشگاه شامل نقاشی هایی از رامبراند است.

  • The exhibition is on view from 11 April to 5 July.


    این نمایشگاه از 11 فروردین تا 5 تیرماه دایر است.

  • The exhibition moves on to the National Gallery Washington, next month.


    این نمایشگاه ماه آینده به گالری ملی واشنگتن ادامه خواهد داد.

  • The exhibition opens at the Metropolitan Museum of Art in July.


    این نمایشگاه در ماه جولای در موزه هنر متروپولیتن افتتاح می شود.


  • این موزه سال گذشته میزبان نمایشگاه بزرگی از آثار او بود.

  • There is a series of special exhibitions throughout the year.


    مجموعه ای از نمایشگاه های ویژه در طول سال وجود دارد.


  • آنها قصد دارند یک نمایشگاه هنری در یک شهر مجاور برپا کنند.

  • a major exhibition of the painter's work


    نمایشگاه بزرگی از آثار این نقاش

  • a touring exhibition of Impressionist drawings


    نمایشگاه توری نقاشی های امپرسیونیستی

  • an exhibition devoted to female painters


    نمایشگاهی به نقاشان زن


  • نمایشگاهی که تاریخ و توسعه دانشگاه را به تصویر می کشد


  • نمایشگاه تاریخ محلی


  • نمایشگاه بین المللی تجارت مواد غذایی در کلن

synonyms - مترادف

  • نشان می دهد


  • نمایش دادن


  • ارائه


  • نمایشگاه

  • showcase


    ویترین

  • spectacle


    تماشایی

  • exposition


    کارایی


  • نسخه ی نمایشی

  • demo


    تظاهرات

  • expo


    پخش می شود


  • نشان دادن

  • airing


    گذشته نگر

  • showing


    کارناوال

  • retrospective


    مسابقه


  • نمایندگی

  • carnival


    دوسالانه

  • pageant


    نصب


  • منظره

  • biennale


    نمایشگاه تجاری

  • mounting


    نمایش عمومی


  • نمایشگاه جهانی

  • offering


    رژه


  • تولید


  • قرارداد


  • زیاده خواهی

  • parade


    مشاهده


  • سیرک


  • extravaganza


  • viewing


  • circus


antonyms - متضاد
  • concealment


    پنهان کاری


  • پوشش

  • hiding


    قایم شدن


  • حقیقت


  • واقعیت


  • ساکت


  • راز

  • modesty


    فروتنی

  • plainness


    ساده بودن

  • simplicity


    سادگی

  • ordinariness


    معمولی بودن

  • dullness


    کسالت

  • keeping


    نگه داشتن

  • covering


    حفاظت


  • ایمنی


  • یقین - اطمینان - قطعیت

  • certainty


    تضمین

  • surety


    ابهام

  • obscurity


    انکار

  • vagueness


    وتو

  • denial


    تناقض

  • veto


    بی تکلفی

  • contradiction


    ریاضت

  • unpretentiousness


    ذخیره

  • austerity


    شدت

  • reserve


    نامحسوس بودن

  • severity


    رزرو

  • humility


  • inconspicuousness



لغت پیشنهادی

inspire

لغت پیشنهادی

pennies

لغت پیشنهادی

BST