intellectual
intellectual - پر فکر
adjective - صفت
UK :
US :
مربوط به توانایی درک چیزها و تفکر هوشمندانه است
an intellectual person is well-educated and interested in serious ideas and subjects such as science literature etc
یک فرد روشنفکر تحصیلکرده و علاقه مند به ایده ها و موضوعات جدی مانند علم، ادبیات و غیره است.
نیاز به تفکر جدی برای درک شدن
an intelligent well-educated person who spends time thinking about complicated ideas and discussing them
یک فرد باهوش و تحصیلکرده که زمان خود را صرف فکر کردن درباره ایده های پیچیده و بحث در مورد آنها می کند
relating to your ability to think and understand things, especially complicated ideas
مربوط به توانایی شما در تفکر و درک چیزها، به ویژه ایده های پیچیده
very educated and interested in studying and other activities that involve careful thinking and mental effort
بسیار تحصیل کرده و علاقه مند به مطالعه و سایر فعالیت هایی که مستلزم تفکر دقیق و تلاش ذهنی است
a very educated person who is interested in complicated ideas and enjoys studying and careful thinking
فردی بسیار تحصیل کرده که به ایده های پیچیده علاقه دارد و از مطالعه و تفکر دقیق لذت می برد
مربوط به توانایی تفکر و درک ایده ها در سطح بالا، یا شامل ایده ها
a person whose life or work centers around the study or use of ideas, such as in teaching or writing
شخصی که زندگی یا کارش حول مطالعه یا استفاده از ایده هاست، مانند تدریس یا نوشتن
This intellectual activity was partly no doubt prompted by the blatant individualism of the New Right.
این فعالیت فکری تا حدی بدون شک ناشی از فردگرایی آشکار راست نو بود.
Thus the roots of all intellectual development are in early sensorimotor behavior.
بنابراین، ریشه تمام رشد فکری در رفتار حسی-حرکتی اولیه است.
the intellectual development of children
رشد فکری کودکان
Accordingly, differences in prior experiences can contribute to individual differences in intellectual development.
بر این اساس، تفاوت در تجربیات قبلی می تواند به تفاوت های فردی در رشد فکری کمک کند.
There seemed to be remarkably few cultural or intellectual events for the undergraduates at the university.
به نظر می رسید که رویدادهای فرهنگی یا فکری بسیار کمی برای دانشجویان کارشناسی در دانشگاه وجود داشته باشد.
The fundamental issue in the current debate is whether environmental lead causes intellectual impairment or behavioural disturbances in children.
مسئله اساسی در بحث کنونی این است که آیا سرب محیطی باعث اختلالات فکری یا اختلالات رفتاری در کودکان می شود؟
او کودک زیبایی است، اما به سختی سطح فکری او را باید فکر می کردم.
او خواندن آن مجلات روشنفکری مد روز در مورد سیاست و جامعه را دوست دارد.
It could have defended the frontiers, repressed religious intolerance and done something to accelerate economic and intellectual progress.
می توانست از مرزها دفاع کند، نابردباری مذهبی را سرکوب کند و کاری برای تسریع پیشرفت اقتصادی و فکری انجام دهد.
It gives us everything from our connection to the outside world to our artistic and intellectual systems.
همه چیز را از ارتباط ما با دنیای خارج گرفته تا سیستم های هنری و فکری ما به ما می دهد.
کودکان تیزهوش معمولاً کنجکاوی فکری زیادی و طیف وسیعی از علایق نشان می دهند.
یک رمان روشنفکرانه
She's very intellectual.
او بسیار روشنفکر است.
فکر نمی کنم او مهارت های فکری لازم برای مطالعه در این سطح را داشته باشد.
اندازه گیری توانایی فکری می تواند بسیار دشوار باشد.
او رویکرد روشنفکرانه دقیقی به موضوع دارد.
دانش آموزان باید بتوانند هم قدرت خلاقیت و هم قدرت فکری خود را توسعه دهند.
موضع سیاسی آنها به سختی قابل توجیه از نظر فکری است.
There wasn't much opportunity for intellectual discussion.
فرصت زیادی برای بحث فکری وجود نداشت.
You can't really appreciate art from a purely intellectual standpoint.
شما واقعاً نمیتوانید هنر را از منظر صرفاً فکری قدردانی کنید.
او بسیار باهوش است، اما واقعاً روشنفکر نیست.
The play was obviously written for an intellectual audience.
نمایشنامه مشخصا برای مخاطب روشنفکر نوشته شده است.
آثار او در میان نخبگان روشنفکر آن زمان محبوبیت داشت.
مراقبت از کودک در خانه در تمام طول روز خوب است، اما تحریک فکری زیادی ایجاد نمی کند.
من داستان های پلیسی و عاشقانه ها را دوست دارم - هیچ چیز خیلی روشنفکرانه.
He's very intellectual for a pop star.
او برای یک ستاره پاپ بسیار روشنفکر است.
او روشنفکرتر از شوهرش بود و خیلی بهتر بود.
او آنقدر روشنفکر بود که فیلمهای محبوب را جذاب نمیدانست.
او از رهبران سیاسی و فکری زمان خود بود.
او به جای اینکه صرفاً از غرایز خود پیروی کند، رویکردی فکری برای تصمیم گیری دارد.
من از چالش فکری کار لذت می برم.
cerebral
مغزی
علمی
intelligent
باهوش
learned
یاد گرفت
scholarly
کتاب پرست
bookish
دانشمند
erudite
ابرو بلند
clever
آگاه
highbrow
اهل مطالعه
knowledgeable
متفکر
studious
نامه دار
brainy
ادبی
lettered
civilisedUK
متمدن ایالات متحده
civilisedUK
کشت شده است
civilizedUS
با فرهنگ
cultivated
پوشاندن
cultured
روشن شده
donnish
پر ابرو
enlightened
روشنفکر
highbrowed
روانی
intellectualist
گویا
intellectualistic
مدرسه ای
psychologic
پیچیده
rational
منشی
scholastic
خلاق
تخم مرغ
clerkly
گیک
eggheaded
geeky
احمق
ignorant
نادان
unintelligent
غیر هوشمند
dense
متراکم
dumb
بی عقل
unintellectual
غیر عقلانی
brainless
بی مغز
illiterate
بی سواد
unlearned
ناآموخته
dim
کم نور
dull
کدر
foolish
احمقانه
idiotic
غیر روشنفکر
moronic
بی خبر
nonintellectual
ابله
clueless
مبهم
imbecile
بی فکر
imbecilic
oafish
mindless
دیر فهم
oafish
فلسطینی
obtuse
ساده
philistine
آهسته. تدریجی
بیهوش
کثیف
unsmart
بی حال
witless
خالی
doltish
نازک مغز
dopey
ضد روشنفکری
vacuous
addle-brained
anti-intellectual