artistic

base info - اطلاعات اولیه

artistic - هنری

adjective - صفت

/ɑːrˈtɪstɪk/

UK :

/ɑːˈtɪstɪk/

US :

family - خانواده
art
هنر
artist
هنرمند
artistry
هنری
arty
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [artistic] در گوگل
description - توضیح
  • relating to art or culture


    مربوط به هنر یا فرهنگ

  • good at painting drawing or producing beautiful things


    در نقاشی، طراحی، یا تولید چیزهای زیبا مهارت دارد


  • یک چیدمان هنری، طراحی و غیره جذاب به نظر می رسد و با مهارت و تخیل انجام شده است

  • relating to art


    مربوط به هنر


  • قادر به خلق یا لذت بردن از هنر است

  • skilfully and attractively made


    ماهرانه و جذاب ساخته شده است

  • An artistic person has skill or ability in painting dancing, singing, etc.


    یک فرد هنرمند در نقاشی، رقص، آواز و غیره مهارت یا توانایی دارد.

  • I love your Christmas decorations - they're very artistic.


    من عاشق تزئینات کریسمس شما هستم - آنها بسیار هنرمندانه هستند.

  • She described her mother as 'very intelligent and artistic'.


    او مادرش را بسیار باهوش و هنرمند توصیف کرد.

  • That's a lovely picture - I never realized you were so artistic.


    این یک عکس دوست داشتنی است - من هرگز متوجه نشدم که شما اینقدر هنری هستید.

  • She's creative artistic and temperamental.


    او خلاق، هنرمند و با خلق و خوی است.


  • اعضای جامعه هنری

  • What makes them different is their talent and their skills, without which our civilization would lose a priceless artistic heritage.


    چیزی که آنها را متمایز می کند استعداد و مهارت آنهاست که بدون آنها تمدن ما میراث هنری گرانبهایی را از دست می دهد.

  • One to deal with its mathematical, one with its philosophical and psychoanalytic, one with its artistic implications.


    یکی برای پرداختن به ریاضیات آن، یکی با مفاهیم فلسفی و روانکاوی آن، یکی با مفاهیم هنری آن.


  • او تاکید کرد که عکاس هنری باید چیزی را که می بیند بازنمایی کند و نه بیشتر.

  • Chef Stroehl is known for the artistic presentation of his dishes.


    سرآشپز استروئل به خاطر ارائه هنری غذاهایش شناخته شده است.

  • His technical command of artistic processes never obscured his sense of humour.


    تسلط فنی او بر فرآیندهای هنری هرگز حس شوخ طبعی او را پنهان نکرد.

  • It's director says the artistic quality of productions is now at risk.


    مدیر آن می گوید کیفیت هنری تولیدات اکنون در خطر است.

  • The director feared that business decisions would affect the film's artistic quality.


    کارگردان نگران بود که تصمیمات تجاری بر کیفیت هنری فیلم تأثیر بگذارد.

  • Such critical perspectives suggest we are in the midst of a thoroughgoing overhaul of traditional ideas about artistic value and meaning.


    چنین دیدگاه‌های انتقادی نشان می‌دهد که ما در میانه یک بازنگری کامل از ایده‌های سنتی درباره ارزش و معنای هنری هستیم.

  • The food was presented in an artistic way.


    غذا به صورت هنرمندانه ارائه شد.

  • Creators of artistic works have a legal right to copyright.


    پدیدآورندگان آثار هنری دارای حق قانونی کپی رایت هستند.

example - مثال

  • آثار هنری آن دوره


  • اثری با شایستگی هنری

  • an artistic temperament (= behaviour thought to be typical of artists, musicians, etc.)


    خلق و خوی هنری (= رفتاری که تصور می شود نمونه ای از هنرمندان، نوازندگان و غیره است)

  • Love is a time-honoured subject of literary and artistic expression.


    عشق یک موضوع قدیمی بیان ادبی و هنری است.

  • artistic abilities/achievements/skills/talent


    توانایی های هنری / دستاوردها / مهارت ها / استعداد

  • She comes from a very artistic family.


    او از خانواده ای بسیار هنرمند می آید.

  • an artistic arrangement of dried flowers


    چیدمان هنری از گل های خشک شده

  • The decor inside the house was very artistic.


    دکور داخل خانه بسیار هنرمندانه بود.


  • مدیر هنری تئاتر

  • artistic endeavours


    تلاش های هنری

  • a work of artistic merit


    دوستان او همه هنرمندان هستند - آنها نقاش، موسیقیدان و نویسنده هستند.

  • His friends are all artistic - they're painters, musicians, and writers.


    این یک گل آرایی بسیار هنرمندانه است که شما در آنجا دارید.


  • این تاثیرگذارترین اجرای هنری او تا به امروز بود.

  • It was her most artistically impressive performance to date.


synonyms - مترادف

  • خلاق

  • imaginative


    تخیلی


  • اصلی

  • inventive


    مبتکر

  • inspired


    الهام گرفته

  • expressive


    رسا

  • poetic


    شاعرانه

  • estheticUS


    estheticUS

  • aestheticUK


    aestheticUK

  • cultured


    با فرهنگ

  • cultivated


    کشت شده است

  • refined


    تصفیه شده


  • پیچیده


  • نمایشی

  • innovative


    خلاقانه

  • ingenious


    مبتکرانه

  • innovational


    نوآورانه

  • originative


    رویایی

  • innovatory


    پرومته

  • visionary


    انقلابی

  • Promethean


    آوانگارد

  • revolutionary


    بارور

  • avant-garde


    غیر متعارف

  • fertile


    دنباله دار

  • unconventional


    پیشگام

  • trailblazing


    باهوش

  • pioneering


    تازه

  • clever


    تجربی

  • unorthodox



  • experimental


antonyms - متضاد
  • unimaginative


    بی خیال

  • untalented


    بی استعداد

  • unoriginal


    غیر اصلی


  • روال

  • uninspired


    بدون الهام


  • معمولی

  • dull


    کدر

  • pedestrian


    عابر پیاده

  • prosaic


    منثور

  • matter-of-fact


    امری واقعی

  • commonplace


    عادی


  • غیر خلاق

  • uncreative


    وانیل

  • vanilla


    پیش پا افتاده

  • banal


    مشتق

  • derivative


    دنیوی

  • mundane


    بی جان

  • lifeless


    غیر هنری

  • unartistic


    هک شده

  • hackneyed


    خشک

  • dry


    غیر اختراعی

  • uninventive


    قابل پیش بینی

  • predictable


    روز کاری

  • workaday


    رام کردن

  • tame


    کهنه

  • stale


    زمزمه

  • trite


    تخت

  • humdrum


    نشات گرفته


  • غیر ماجراجویانه

  • derived


  • unadventurous


لغت پیشنهادی

bendy

لغت پیشنهادی

goods

لغت پیشنهادی

defiantly