artist

base info - اطلاعات اولیه

artist - هنرمند

noun - اسم

/ˈɑːrtɪst/

UK :

/ˈɑːtɪst/

US :

family - خانواده
art
هنر
artistry
هنری
artistic
هنرمندانه
arty
---
artistically
---
google image
نتیجه جستجوی لغت [artist] در گوگل
description - توضیح
  • someone who produces art especially paintings or drawings


    کسی که هنر تولید می کند، به ویژه نقاشی یا طراحی

  • a professional performer, especially a singer dancer, or actor


    یک مجری حرفه ای، به ویژه یک خواننده، رقصنده یا بازیگر


  • کسی که در کاری فوق العاده خوب است

  • someone who produces art especially paintings or drawings


    کسی که نقاشی می کشد

  • someone who paints pictures


    کسی که عکس می گیرد، به عنوان یک هنر یا به عنوان شغل

  • someone who takes photographs, as an art or as a job


    کسی که از گل گلدان یا اشیاء دیگر می سازد

  • someone who makes pots or other objects from clay


    کسی که مجسمه می سازد (= اثر هنری که از سنگ، فلز یا چوب ساخته شده است)

  • someone who makes sculptures (=a work of art that is made from stone metal or wood)


    کسی که از بازیگری، رقص و سایر اعمال برای خلق هنری که بیانگر یک ایده است استفاده می کند

  • someone who uses acting, dance and other actions to create art that expresses an idea


    کسی که نقاشی، طراحی، یا مجسمه سازی می کند

  • someone who paints, draws, or makes sculptures


    کسی که موسیقی اجرا می کند

  • someone who performs music


    کسی که چیزهایی را با مهارت و تخیل زیاد خلق می کند


  • شخصی که نقاشی، طراحی، یا مجسمه سازی می کند

  • a person who paints, draws, or makes sculptures


    هنرمند همچنین یک هنرپیشه، نوازنده، رقصنده یا مجری دیگر است.

  • An artist is also an actor musician dancer, or other performer.


    ریشتر یک نقاش متعارف نیست: او هنرمندی است که اتفاقاً از رنگ به عنوان رسانه استفاده می کند.

  • Richter is not a conventional painter: he is an artist who happens to use paint as a medium.


    حق امتیاز در فروش رکورد تعیین می کند که یک هنرمند چقدر از حرفه ضبط خود درآمد دارد.

  • Royalties on record sales govern how much an artist earns from his or her recording career.


    شما فقط باید بهترین کار خود را انجام دهید، خواه رفتگر جاده باشید یا هنرمند.

  • You've just got to do your best whether you're a road-sweeper or an artist.


    او یک هنرمند در آشپزخانه است.

  • She's an artist in the kitchen.


    یک هنرمند جسور و فردگرای خشن، جونز دوست دارد درب شناسه را بلند کند.

  • A bold artist and rugged individualist, Jones loves to lift the lid on the id.


    هنرمندان فینس مینوی به سطوح بسیار بالایی از توانایی فنی دست یافتند.

  • The Minoan faience artists achieved very high levels of technical ability.


    لئوناردو بزرگترین هنرمند زمان خود بود.

  • Leonardo was the greatest artist of his time.


    چند کارت پست از چاپ های هنرمندان ژاپنی خریدم.

  • I bought some post cards of prints by Japanese artists.


    از یک هنرمند محلی خواستیم که بیاید و آثارش را به دانش آموزان نشان دهد.

  • We asked a local artist to come and show her work to the students.


    این گروه فقط هنرمندان ضبط موفقی نیستند - آنها دائماً در حال برگزاری تور و اجرای زنده هستند تا از بین بروند.

  • The band are not just successful recording artists - they are constantly touring and playing live to sell-out crowds.


    از طریق آثار انتزاعی فیگوراتیو روی کاغذ، هنرمند Tempe، ران بیمروز، به موضوعات سبکی مانند انتقال، سرنوشت و انتخاب شخصی می‌پردازد.

  • Through figurative abstracted works on paper Tempe artist Ron Bimrose taps into light themes like transition fate and personal choice.


    این نمایشگاه از نقاشی ها و مجسمه ها آثار این هنرمند را در طول پنج دهه نشان می دهد.

  • This exhibit of paintings and sculptures traces the artist's work during five decades.


    در این آگهی ترحیم نوریف را یک رقصنده بزرگ و یک هنرمند واقعی توصیف کرد.

  • The obituary described Nureyev as 'a great dancer and a true artist'.


example - مثال
  • an exhibition of work by contemporary British artists


    نمایشگاهی از آثار هنرمندان معاصر بریتانیا

  • a graphic artist


    یک گرافیست

  • a make-up artist


    یک میکاپ آرتیست

  • He became a full-time artist in 1929.


    او در سال 1929 یک هنرمند تمام وقت شد.

  • In Paris she met a group of young artists: poets, film-makers and painters.


    او در پاریس با گروهی از هنرمندان جوان آشنا شد: شاعران، فیلمسازان و نقاشان.

  • This is an artist's impression of the new stadium.


    این برداشت یک هنرمند از استادیوم جدید است.

  • Whoever made this cake is a real artist.


    کسی که این کیک را درست کرده یک هنرمند واقعی است.

  • a recording/solo artist


    یک هنرمند ضبط/انفرادی

  • Among the artistes appearing on our show tonight we have…


    در میان هنرمندانی که امشب در برنامه ما حضور دارند، ما…

  • He was a true artiste: sensitive dramatic and tragic.


    او یک هنرمند واقعی بود: حساس، دراماتیک و تراژیک.

  • Local watercolour artists are currently exhibiting their work in the town hall.


    هنرمندان محلی آبرنگ در حال حاضر آثار خود را در تالار شهر به نمایش می گذارند.

  • The agency began to represent Chinese artists.


    آژانس شروع به نمایندگی از هنرمندان چینی کرد.

  • The artists explored common themes.


    هنرمندان به بررسی موضوعات مشترک پرداختند.

  • The museum's featured artists include Degas, Cézanne and Renoir.


    از هنرمندان برجسته موزه می توان به دگا، سزان و رنوار اشاره کرد.

  • the new artist in residence at the Tate Gallery


    هنرمند جدید در گالری تیت

  • an artist who paints in oils


    هنرمندی که با رنگ روغن نقاشی می کند


  • هنرمندانی که در رسانه های مختلف فعالیت می کنند

  • In 1942 the city commissioned war artist John Piper to paint its bombed cathedral.


    در سال 1942 شهر به هنرمند جنگی جان پایپر دستور داد تا کلیسای جامع بمباران شده خود را نقاشی کند.

  • an exhibition featuring wildlife artist Emma Gray


    نمایشگاهی با هنرمند حیات وحش اما گری

  • The Blue Note Quartet will be the guest artists tomorrow night.


    کوارتت نوت آبی فردا شب مهمان هنرمندان خواهد بود.

  • The festival featured up-and-coming young artists.


    در این جشنواره هنرمندان جوان و جوانی حضور داشتند.

  • A mime artist's movements must be clear to the audience.


    حرکات یک هنرمند میم باید برای مخاطب واضح باشد.

  • After the band broke up Joe relaunched his career as a solo artist.


    پس از فروپاشی گروه، جو کار خود را به عنوان یک هنرمند انفرادی از سر گرفت.


  • کاروسو احتمالاً محبوب ترین هنرمند ضبط زمان خود بود.

  • Monet is one of my favourite artists.


    مونه یکی از هنرمندان مورد علاقه من است.

  • The artist painted this picture using tiny brushstrokes.


    هنرمند این تصویر را با استفاده از قلم مو های کوچک نقاشی کرده است.

  • The festival has an amazing line-up of both new and established artists.


    این جشنواره دارای ترکیب شگفت انگیزی از هنرمندان جدید و شناخته شده است.

  • She is a musical artist who has sold millions of records.


    او یک هنرمند موسیقی است که میلیون ها آلبوم به فروش رسانده است.

  • He described her as one of the greatest film artists of the 20th century.


    او او را یکی از بزرگترین هنرمندان سینمای قرن بیستم توصیف کرد.

  • In the kitchen he is an artist.


    در آشپزخانه، او یک هنرمند است.

synonyms - مترادف
  • artisan


    صنعتگر


  • نقاش

  • craftsman


    مجسمه ساز

  • craftsperson


    صنایع دستی

  • sculptor


    کاریکاتوریست

  • handicrafter


    کشو

  • cartoonist


    تصویرگر

  • drawer


    اسکیس

  • illustrator


    هنرمند خوب

  • sketcher


    پرتره نگار


  • آبرنگ ساز

  • portraitist


    منظره ساز

  • watercolorist


    انیماتور

  • landscapist


    داوبر

  • animator


    مینیاتوریست

  • dauber


    نقاش پرتره

  • miniaturist


    رنگ زنجیر


  • paint-slinger


antonyms - متضاد
  • amateur


    آماتور

  • inexpert


    بی خبره

  • nonexpert


    غیر متخصص

  • novice


    تازه کار


  • دانشمند

  • dabbler


    دابلگر

  • potterer


    سفالگر

  • dilettante


    دلتنگی

  • tinkerer


    قلع و قمع

  • layman


    شخص غیر روحانی

  • putterer


    کوبنده

  • beginner


    مبتدی

  • apprentice


    شاگرد کارآموز

  • rookie


    غیر حرفه ای

  • nonprofessional


    ادم تازه کار

  • greenhorn


    تیرو

  • tyro


    نادان

  • newbie


    فرد عامی

  • non-specialist


    پا حساس

  • non-professional


    یادگیرنده

  • ignoramus


    کاراموز

  • layperson


    هک کردن

  • tenderfoot


    سرگرد

  • learner


    مشتاق

  • neophyte


    تازه وارد

  • hack


    نوپا

  • jackleg


  • aspirant


  • noob


  • newcomer


  • fledgling


لغت پیشنهادی

archaeologically

لغت پیشنهادی

continuum

لغت پیشنهادی

whip