sensitive
sensitive - حساس
adjective - صفت
UK :
US :
مزخرف
حساسیت
بی احساسی
عدم حساسیت
بی حسی
حساس شدن
سنسور
معقول
نامحسوس
بدون احساس
غیر حساس
حسی
چرند
بی احساس
حساس کردن
معقولانه
بی معنی
---
---
able to understand other people’s feelings and problems
قادر به درک احساسات و مشکلات دیگران است
به راحتی از رویدادها یا چیزهایی که مردم می گویند ناراحت یا آزرده می شوند
به راحتی تحت تأثیر چیزی مانند یک ماده یا دما قرار می گیرد یا آسیب می بیند
a situation or subject that is sensitive needs to be dealt with very carefully because it is secret or because it may offend people
یک موقعیت یا موضوع حساس باید با دقت بسیار مورد بررسی قرار گیرد، زیرا مخفی است یا ممکن است باعث آزار مردم شود.
واکنش به تغییرات بسیار کوچک در نور، دما، موقعیت و غیره
قادر به درک یا بیان خود از طریق هنر، موسیقی، ادبیات و غیره باشید
بسیار آسان و سریع تحت تأثیر تغییرات قرار می گیرد
چیزی که حساس است مخفی نگه داشته می شود زیرا ممکن است برای به دست آوردن مزیت استفاده شود
able to understand other people’s needs or particular problems etc
قادر به درک نیازهای دیگران یا مشکلات خاص و غیره است
به راحتی از چیزهایی که مردم می گویند یا انجام می دهند ناراحت می شوند یا باعث ناراحتی، خجالت یا عصبانیت افراد می شوند.
A sensitive subject situation etc. needs to be dealt with carefully in order to avoid upsetting people
یک موضوع حساس، موقعیت و غیره باید با دقت برخورد شود تا از ناراحتی مردم جلوگیری شود
درک نیازهای دیگران و کمک و مهربانی با آنها
بهراحتی تحت تأثیر قرار میگیرد، تغییر میکند یا آسیب میبیند، بهویژه در اثر فعالیت یا تأثیر فیزیکی
تجهیزات حساس قادر به ثبت تغییرات کوچک هستند
واکنش به حضور یک ماده خاص یا اثر فیزیکی
به راحتی تحت تأثیر یک چیز خاص قرار می گیرد، تغییر می کند یا آسیب می بیند
داشتن یا نشان دادن آگاهی و درک، به ویژه. از احساسات و نیازهای دیگران
(از شخص) به راحتی ناراحت می شود
به راحتی تحت تأثیر قرار می گیرد، تغییر می کند یا آسیب می بیند، به ویژه. توسط یک فعالیت یا اثر فیزیکی
نیاز به مراقبت یا محرمانه بودن
به راحتی تحت تأثیر یا تحت تأثیر چیزی قرار می گیرند
برای توصیف یک موضوع، موقعیت و غیره استفاده می شود که باید به دقت با آن برخورد شود یا مخفی بماند
درک نیازهای دیگران و کمک به آنها
اگر هر کدام از این نقاط حساس است به من بگویید.
صورت تیره و تمیز تراشیده قوی و مغرور بود، دهان محکم و در عین حال حساس.
برادرم وانمود میکند که سرسخت است، اما در واقع بسیار حساس است.
فرزندان من در مورد اینکه با آنها به شیوه ای حمایتی رفتار شود بسیار حساس هستند.
من متوجه نشدم که لی نسبت به خانواده اش اینقدر حساس است.
او نسبت به دندان های بدش حساس است، بنابراین سعی کنید به آنها نگاه نکنید.
Some people are just much more sensitive and perceptive in transmitting or receiving data than others.
برخی از افراد در انتقال یا دریافت داده ها بسیار حساس تر از دیگران هستند.
جوئل خیلی پسر حساسی است.
مردی حساس و دلسوز
او نسبت به احساسات دیگران بسیار حساس است.
مدارس باید نسبت به نیازهای دانش آموزان با پیشینه های مختلف حساس باشند.
نواحی حساس بدن
دندان های من به غذاهای سرد بسیار حساس هستند.
کودکان خردسال به ویژه نسبت به اثرات مضر آفت کش ها حساس هستند.
چشم برخی از ماهی ها به شدت به نور حساس است.
من به طور فزاینده ای به خورشید حساس شده ام.
این داروها می توانند پوست را به شدت به نور خورشید حساس کنند.
صخره های مرجانی به تغییرات دمای آب دریا بسیار حساس هستند.
خوانش حساس یک بازیگر از شعر
یک پرتره حساس
تو خیلی حساسی
روی وزنش خیلی حساسه
او به انتقاد بسیار حساس است.
sensitive information/data
اطلاعات/داده های حساس
اسناد بسیار حساس
Healthcare is a politically sensitive issue.
بهداشت و درمان یک موضوع حساس سیاسی است.
این یک منطقه حساس است.
موضوع/موضوع/موضوع حساس
یک ابزار حساس
چشم ها می توانند شاخص حساس سلامتی باشند.
بورس اوراق بهادار نسبت به تغییرات سیاسی بسیار حساس است.
اسب ها به خلق و خوی سوارکاران خود بسیار حساس هستند.
فکر میکنم آنها شرایط را به شیوهای حساس مدیریت کردند.
این نوع شرایط نیاز به رویکرد حساس پزشکان دارد.
او به من توصیه های بسیار معقولی کرد.
خیلی عاقلانه نبود که شب تا دیروقت تنهایی بیرون بری.
صابونی برای پوست های حساس
این فیلم ممکن است یک کودک حساس را ناراحت کند.
او به عنوان یک روح ناامن و حساس به تصویر کشیده شده است.
perceptive
درخشان
sympathetic
دلسوز
thoughtful
متفکر
احساس
درك كردن
receptive
پذیرا
tactful
با درایت
comforting
آرامش بخش
commiserating
دلسوزانه
commiserative
تسلیت
compassionate
با ملاحظه
condoling
دلداری دادن
considerate
همدل
consoling
حمایت کننده
empathetic
همدردی با انگلستان
empathic
همدردی با آمریکا
supportive
مناقصه
sympathisingUK
مهربان
sympathizingUS
نازک دل
tender
گرم
tenderhearted
توجه
tender-hearted
آگاه
مراقب باشید
attentive
شهودی
مراقبت
نگران
intuitive
هوشیار، آگاه
caring
cognizant
conscious
indifferent
بي تفاوت
insensitive
غیر حساس
clumsy
دست و پا چلفتی
unperceptive
غیر قابل درک
calm
آرام
heartless
بی دل
ignorant
نادان
impassive
بی عاطفه
laid-back
شل
بیحس
non-sensitive
رواقی
numb
قوی
stoic
غافل
بی توجه
unaware
بی احساس
uncaring
بی همدردی
unfeeling
مثل گاو نر در مغازه چینی فروشی
unsympathetic